کد مطلب:125047 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:398

صبوری


قامت صبر از صبوریم خمید

پای منبر جان به لبهایم رسید



آنكه دائم سنگ دین بر سینه زد

نیزه بر پایم ز روی كینه زد



من كه خون می چكد از چشم ترم

كشته ضربت دیوار و درم



زینبم خواهر خونین جگرم

حال پیغام بده تا ببرم



ببرم شرح غم دوری را

ببرم قصه مهجوری را



بینم امروز گل پرپر را

روی نیلی شده مادر را

حاج منصور



[ صفحه 184]