کد مطلب:125087 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:231

شامیان
شام در سال 14 ه فتح شد و چنانچه گفتیم یزید بن ابی سفیان حاكم آنجا شد و پس از او معاویه. مردم آن نه پیامبر دیده بودند و نه اصحاب باكرامت آن حضرت را. آنچه از اسلام می دانستند همان بود كه از بنی امیه و همقطاران آنان آموخته بودند و اصحابی را كه می شناختند منافقان كفرپیشه ای امثال معاویه و مروان بن حكم و عمروعاص و اشراری از این دست بودند....

مسعودی مورخ امین، شمه ای از ویژگیهای مردم شام را چنین برمی شمرد:

هنگام بازگشت از صفین، مردی از كوفه با مردی از شام بر سر ناقه ای (شتر ماده ای) نزاع كردند، مرد شامی پنجاه تن شاهد آورد كه این ناقه از آن این مرد است. معاویه به سود او حكم كرد و شتر را به او سپرد. مرد كوفی گفت: این جمل (شتر نر) است نه ناقه! معاویه گفت: حكمی است كه شده و بازگشت ندارد. سپس در نهان مرد كوفی را خواست و پول شتر را به همراه جوایزی به او داد و گفت: برای علی پیغام ببر



[ صفحه 78]



كه من با تعداد صد هزار نفر به جنگ او آمده ام كه فرقی میان شتر نر و ماده نمی نهند!

مردم شام چندان فریفته ی او بودند كه در جنگ صفین با جان و دل از او دفاع می كردند. با آنكه می دانستند پیامبر فرموده: «عمار را گروه ستمگر می كشند» او را كشتند و فریب تزویر عمروعاص را خوردند كه ما عمار را نكشتیم بلكه علی كشت كه او را به جنگ ما آورد! علی علیه السلام را دشنام می دادند و كودكان خود را بر این كار تربیت می كردند بی آنكه لحظه ای به خود آیند و از خود بپرسند كه علی كیست و چرا باید ناسزا گفته شود؟....

مسعودی سخن را در این زمینه ادامه می دهد تا آنكه در انتقاد از مردم عوام گوید: اخلاق مردم عامی آن است كه بی دلیل كسی را بزرگ می شمرند و شخص بی سوادی را دانشمند قلمداد می كنند، از هر نالایقی كه به قدرت رسد پیروی می كنند، حق را از باطل تمیز نمی دهند، از همین رو دیده می شود در مجالس علم جز خواص شركت نمی كنند و از عوام خبری نیست. اما اگر فالگیر و مارگیر و میمون باز و رقاص و حاجی فیروز افسانه باف و دروغپردازی را ببینند گرد او جمع می شوند یا هرگاه در جایی نزاعی درگرفته باشد و كسی



[ صفحه 79]



را كتك می زنند و یا به دار می آویزند در آنجا گرد می آیند [1] ...

معروف و منكر سرشان نمی شود نیك و بد را تشخیص نمی دهند و مؤمن را از كافر بازنمی شناسند، اینجاست كه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مردم دو دسته اند: عالم و شاگرد، و بقیه سفلگانی بی مایه اند كه خداوند نظری به آنان ندارد.» و علی علیه السلام فرمود: «خار و خاشاك اند كه با هر بادی به سویی می روند، از نور علم بهره نمی گیرند و به تكیه گاه محكمی پشت نمی دهند».

ببین پیامبر اسلام بیست و دو (یا بیست و سه) سال دعوت كرد، وحی نازل شد، اصحاب آن را لفظ به لفظ می نوشتند، و در آن سالها معاویه آنجا بود كه خدا می داند (در مكه میان مشركان به سر می برد) سپس در دو سال آخر عمر شریف پیامبر به ظاهر اسلام آورد و نامه ای چند برای آن حضرت نوشت، آن وقت او را كاتب وحی میدانند، جایگاهی ویژه برای او قائلند و این مقام شریف را از دیگران نفی می كنند و نامی از دیگران نمی برند!.... [2] .

این بود شمه ای از اخلاق و سرگذشت مردم شام. اینك



[ صفحه 80]



شرح حال كوفیان را بنگر و «خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».


[1] اجتماع مردم و هلهله و كف زدن آنان در هنگام دار زدن شهيد راه حق آية الله شيخ فضل الله نوري فراموشي شدني نيست.

[2] مروج الذهب 3: 45 - 41 به اختصار و گزيده.