کد مطلب:129354 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:243

اشاره
بدون شك، پس از روی گردان شدن كوفیان از مسلم بن عقیل و رها كردن وی، حجّتی كه با نامه ها و بیعتشان بر امام داشتند در عمل منتفی گردید و به طور كامل به پایان رسید. پس چرا امام باز هم از رفتن به عراق منصرف نگشت و در عوض بر رفتن به سوی آنان و احتجاج پیوسته بر آنان به دلیل نامه ها و بیعتشان اصرار ورزید؟

در پاسخ به این پرسش، می توان گفت كه تأثیر وجودی امام (ع) در صورت حضور در میان كوفیان، همانند تأثیر مسلم بن عقیل نبود و چنانچه آن حضرت به كوفیان می رسید، امید می رفت كه گرد امام (ع) جمع شوند و به یاری او بشتابند. چنین پنداری را یكی از یاران حضرت به وی گوشزد كرد و گفت: «به خدا سوگند تو مانند مسلم بن عقیل نیستی،


چنانچه به كوفه بروی، مردم به یاری ات خواهند شتافت...» [1] از این رو بود كه امام (ع) حتی پس از شهادت مسلم (ع) نیز پیوسته بر رفتن به كوفه اصرار می ورزید.

لیكن در تاریخ آمده است كه امام (ع) به این سخن اعتنا نكرد و بر پایه آن حركتی انجام نداد. زیرا پیش از آن، از موضعی كه كوفیان بدان روی خواهند آورد آگاه بود؛ و ما به حق اعتقاد داریم كه ائمه (ع) از آنچه شده و تا روز قیامت خواهد شد، آگاهند. دلایل تاریخی چندی نیز تأكید دارد بر این كه آن حضرت از همان آغاز می دانست كه كوفیان او را رها كرده و خواهند كشت. [2] اخبار كوتاه كوفه، پس از شهادت مسلم (ع)، نیز بسیار با سرعت به امام رسید تأكید می كرد كه عموم مردم اهل كوفه را به جز آنهایی كه خداوند به آنها رحمت كرده است ابن زیاد برای جنگ با امام (ع) آماده ساخته و همگی بر ضد آن حضرت تجمع كرده اند.

بنابراین تنها این می ماند كه بگوییم: امام (ع) التزام خویش را نسبت به این عهد و پیمان استمرار بخشید و بر رفتن به كوفه پای فشرد؛ ولی نه به این دلیل كه از اهل كوفه در واقع، بر وی حجتی باقی مانده بود، بلكه به این دلیل كه نمی خواست با برگشتن از یكی از منزلگاه های میان راه زمینه ای فراهم آید تا مردم بگویند كه حسین به طور كامل به وعده خود وفا نكرد حتما پس از آنكه سپاه حّر راه كوفه را بر وی بست. دلیلش هم این


بود كه امام می خواست با اتمام حجّت كامل در همه زمینه ها بر كوفیان، راه عذر و بهانه را بر آنان ببندد، به گونه ای كه مجالی برای طعن زدن به وفای عهد ایشان باقی نماند.» [3] .


[1] الارشاد، ص 204.

[2] از آن جمله است سخن حضرت به يزيد بن رشك: «اينها نامه هايي است كه مردم كوفه به من نوشته اند و من آنها را جز قاتل خويش ‍نمي بينم...!» (تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين 7، تحقيق محمودي، ص 211، شماره 266). ديگر اين سخن حضرت است:

«براي من قتلگاهي انتخاب شده است كه من به آنجا مي روم» (اللهوف، ص 25). و اين فرمايش حضرت: «وعدگاه، گور من و مكاني است كه در آن به شهادت مي رسم و آن كربلا است.» (اللهوف، ص 28). و سخن حضرت به ام سلمه است: «اي مادر، خداوند خواسته است كه مرا از سر ظلم و دشمني مظلومانه بكشد و سر ببرند...» (بحار الانوار، ج 44، ص 331-332) و سخن آن حضرت است به محمد بن حنفيه: «چون از تو جدا شدم، رسول خدا9، نزد من آمد و گفت: اي حسين بيرون رو كه خداوند خواسته است كه تو را كشته ببيند.» (اللهوف، ص 27) جز اين ها، شواهد بسياري وجود دارد مبني بر اين كه ان حضرت از سرنوشت خويش و بي وفايي كوفيان آگاهي داشت.

[3] جلد نخست همين پژوهش، مقاله در پيشگاه شهيد فاتح.