کد مطلب:129365 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:234

اشاره
در این زمینه یك مسأله مهم باقی می ماند كه باید به آن اشاره كنیم و آن این است كه طبری نقلی را می آورد كه مهمّترین وقایع كوفه، در دوران حضور مسلم در آن شهر، از جمله تصمیم حكومت مركزی شام مبنی بر عزل نعمان بن بشیر از والی گری كوفه؛ تعیین عبیدالله زیاد به جای نعمان و ماجراهایی كه تا روز قتل مسلم روی داد، همگی پس از خروج امام (ع) از مكّه، یعنی هنگامی كه حضرت در راه عراق بود، روی داد. طبری در داستان مشورت یزید با سرجون نصرانی درباره تعیین جانشین نعمان می نویسد: «یزید سرجون مسیحی، غلام معاویه را فراخواند و گفت: حسین رهسپار كوفه گشته است و مسلم بن عقیل از كوفیان برای او بیعت می گیرد و شنیده ام كه نعمان در امر مقابله با حركت مسلم، ناتوان است و حتی درباره او سخنان ناخوشایندی شنیده ام و سپس نامه های كوفیان را برای او خواند و پرسید نظر تو چیست؟ چه كسی را بر كوفه بگمارم؟...» [1] .

این عبارت كه «حسین رهسپار كوفه گشته است» از اقوال نادرست است. زیرا در هیچ یك از منابع تاریخی دیگر كه داستان مشورت یزید و سرجون را نقل كرده اند، این عبارت


نیامده است. [2] از این گذشته خود روایت طبری به طور مرسل از عوانة بن حكم كه تمایلات عثمانی داشت، نقل شده است؛ و آن طور كه عسقلانی در «لسان المیزان» نوشته است، [3] برای بنی امیه جعل خبر می كرد. به علاوه خود طبری داستان این مشورت را در جای دیگر از عمّار دهنی از ابی جعفر نیز نقل كرده است، ولی این عبارت یا عبارتی با این مفهوم در آن دیده نمی شود. [4] بلكه آنچه او نقل كرده با این عبارت در تعارض است. مثل آنجا كه می گوید: «قیام مسلم بن عقیل در كوفه، روز سه شنبه، هشت شب گذشته از ذی حجّه سال شصت بود...» [5] یعنی در همان روزی كه امام (ع) از مكّه بیرون آمد. معنای این سخن این است كه همه وقایع دوران حضور مسلم در كوفه، در هنگامی روی داد كه امام (ع) در مكّه بود؛ كه از جمله آنها، واقعه عزل نعمان از كوفه و نصب ابن زیاد بر عراق بود.

بنابراین نمی توان به روایت نادر طبری اعتماد كرد؛ زیرا با روایت مشهور در تعارض است كه می گوید: عزل نعمان از ولایت كوفه و تعیین ابن زیاد به جای او در زمانی به انجام رسید كه امام حسین (ع) همچنان در مكّه بود و از آن شهر نكوچیده بود.

ابن عبدابهّ نیز در كتاب «عقد الفرید» مطلبی را نقل كرده است كه شاید برای برخی این توهّم را پیش آورد كه عزل نعمان از ولایت كوفه و تعیین ابن زیاد به جای او هنگامی انجام شد كه امام (ع) در راه عراق بود. ابن عبدابه می گوید: «یزید برای والی خویش در عراق یعنی عبیدالله زیاد نوشت كه حسین به سوی كوفه حركت كرد و از میان روزگاران،


روزگار تو و از میان شهرها، شهر تو و از میان والیان، تو مبتلا گشته ای؛ و در این امتحان یا آزاد می شوی یا به بندگی باز می گردی.» [6] .

این توهّم از آنجا ناشی می شود كه تصور شده است این نامه نخستین نامه ای بود كه یزید به ابن زیاد نوشت؛ یعنی همان نامه ای كه به وی فرمان داد با شتاب هرچه تمام از بصره به كوفه برود. حال آن كه قضیه این طور نیست، به دلیل این عبارت كه می گوید: «والی خود در عراق»، این نامه غیر از آن نامه نخست است. مفهوم این عبارت آن است كه در آن روز و پیش از آن نامه، ابن زیاد ولایت بصره و كوفه هر دو را با هم داشته است؛ چرا كه ولایت بر بصره تنها، ولایت بر همه عراق اطلاق نمی شده است. یعقوبی نیز خود همین نامه را با عبارتی روشن تر نقل كرده است كه به خوبی نشان می دهد این نامه غیر از آن نامه اول یزید است. او می گوید: حسین (ع) از مكّه رهسپار عراق گشت. یزید عبیداله زیاد را ولایت داده بود و به او نوشت: شنیده ام كوفیان به حسین (ع) نامه نوشته و از او خواسته اند كه نزد آنان برود؛ و او از مكّه به سوی آنها در حركت است. اینك شهر تو از میان شهرها و روزگار تو از میان روزگاران بدو مبتلا گشته اند، یا او را می كشی و یا آن كه به نسب خود و به پدرت عبید باز می گردی، هشدار كه از دستت نرود.» [7] از این روایت به خوبی استفاده می شود كه ابن زیاد پیش از آن كه امام حسین (ع) از مكّه بیرون بیاید، والی كوفه و بصره گردیده بود. یزید هم این نامه را هنگامی به ابن زیاد نوشت كه ولایت كوفه را به وی داده بود، نه آن كه با این نامه، او را گمارده باشد. دقّت كنید!


[1] تاريخ الطبري، ج 3، ص 280.

[2] شيخ مفيد همين روايت را نقل كرده است ولي اين عبارت در آن نيست. بلكه در روايت مفيد آمده است: نظر تو چيست؟ حسين مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاده است تا از مردم برايش بيعت بگيرد...» (ر.ك: الارشاد، ص 206.).

[3] عوانة بن حكم بن عوانة بن عياض، اخباري مشهور كوفي، گويند كه پدرش غلامي خياط و مادرش كنيز بود. وي از تابعان روايت هاي بسيار نقل كرده است و احاديث سند وي نادر است. عبدالله بن معتز از حسين بن عليل غزي نقل كرده است كه عوانة بن حكم عثماني بود و براي بني اميه جعل خبر مي كرد. وي در سال 158 مرد. (لسان الميزان، ج 4، ص 449، دارالكتب العلميه، بيروت).

[4] ر.ك: التاريخ الطبري، ج 3، ص 275.

[5] تاريخ الطبري، ج 3، ص 293.

[6] العقد الفريد، ج 5، ص 130؛ نيز ر.ك: مشير الاحزان، ص 40-41؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 371.

[7] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 155.