کد مطلب:129386 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

اشاره
انسان در آغاز، از آسانی انجام عملیات نفوذ به درون قیام مسلم بن عقیل، به دست معقل، جاسوس عبیدالله، از طریق مسلم بن عوسجه، تأسف می خورد. وی از بزرگان شیعه در كوفه و یكی از شهیدان كربلا است. او در میان قبیله اش شرافتمند و بزرگوار بود. [1] وی جنگجویی بود شجاع كه در جنگ ها و فتوحات اسلامی از او یاد می شود؛ و دشمنان به شجاعت، كاردانی، بصیرت و پیشگامی او اعتراف دارند. [2] .

شاید به ذهن خواننده برسد كه لازم بود مسلم بن عوسجه احتیاط و هوشیاری بیشتری به خرج می داد و پیش از آن كه معقل جاسوس را به محّل استقرار مسلم راهنمایی كند یا برای او اجازه ورود بگیرد، از ماهیّت كامل او آگاه گردد، كه نتواند حركت را از درون دچار شكاف سازد.

آنچه در عمل واقع شد نشان می دهد كه مسلم بن عوسجه هوشیاری و احتیاط لازم را به خرج داد؛ "ولی معقل در كار خویش ‍خبره بود و برای مأموریتش تجربه كافی داشت " [3] و توان آن را داشت كه حركت مسلم را از درون دچار شكاف سازد.


معقل برای شناسایی مسلم بن عوسجه، نیازمند تلاش زیاد نبود؛ چرا كه وی از بزرگان و مشاهیر كوفه بود. معقل درباره چگونگی شناخت مسلم خطاب به وی گفت: «از كسانی شنیدم كه گفتند: این مرد نسبت به اهل بیت آگاه است؛ و نزد تو آمدم تا این مال را بگیری و مرا به سوی دوست خود راهنمایی كنی و اگر می خواهی، پیش از رسیدن نزد او از من بیعت بگیر». [4] .

ابن عوسجه ناخشنودی خویش را از این كه معقل توانسته بود با این سرعت او را شناسایی كند ابراز داشت و گفت: «از بیم قدرت این ستمگر دوست نداشتم كه پیش از بالا گرفتن كار مسلم مرا شناسایی كنی...» [5]

وانگهی مسلم بن عوسجه پیش از كسب اجازه برای معقل، چند روزی او را معطل كرد؛ و در این مدت در منزلش با او دیدار می كرد: «چند روزی به خانه ام بیا و من از دوست تو برایت اجازه ورود می گیرم...» [6] نیز پیش از آن كه از مسلم اجازه بگیرد معقل را نزد وی نبرد. بدون شك كسب اجازه پس از شرح حال ظاهری مسلم انجام گردید. از نشانه های مهارت ابن زیاد و معقل در كار جاسوسی این است كه ابن زیاد به او سفارش كرد خودش را اهل شام و از ساكنان حمص معرفی كند. [7] .

مقصودش این بود كه مسلم بن عوسجه نتواند درباره حقیقت حال او در قبایل كوفه پرس و جو كند. نیز به نظر می رسد كه در آن روزگار، مردم حمص به دوستی اهل بیت مشهور بودند، یا آن كه معروف بود كه كسانی از دوستان اهل بیت در میان آنها هستند. معقل به این سبب باید چنین ادعایی می كرد كه بتواند به كسی كه می خواست از طریق او


به درون حركت مسلم نفوذ كند، اطمینان ببخشد. معقل در برابر ابن عوسجه مدّعی شد كه در شام هم پیمان ذی الكلاع حمیری است؛ و مشهور است كه بیشتر موالی شام دوستدار اهل بیت بوده اند!

خلاصه آن كه معقل نقشه اش را درست طراحی كرد و نقشی را كه برایش ترسیم شده بود، به خوبی ایفا نمود و در این كار مهارت تمام نشان داد. ولی این كه همه روزه نزد مسلم می آمد و صبح پیش از همه وارد می شد و آخرین كسی بود كه از نزدش ‍می رفت شك برانگیز بود، پس چرا مسلم و یارانش درباره او شك نكردند؟ جای شگفتی و حیرت است!

ولی ما از آنجا كه نسبت به جزئیات روند رویدادهای آن روزگار آگاهی كافی نداریم، و از داده های اندك تاریخی نیز به جز اندازه ترسیم تصویری كلی در اختیار ما نیست؛ و از سوی دیگر می دانیم كه مسلم بن عقیل و مسلم بن عوسجه و یارانشان در مسائل اجتماعی، سیاسی و نظامی از تجربه كافی برخوردار بوده اند، نمی توانیم آنان را نكوهش و یا به سادگی متّهم كنیم! ما وظیفه داریم در برابر این شخصیت های بزرگ اسلامی ادب و احترام كنیم و ساحت مقدسشان را از آنچه شایسته آنان نیست پاك بدانیم و به محدوده شناخت اندك تاریخی مان بسنده كنیم و از نتیجه گیری ها و اتهام های نادرست و ناشایست بپرهیزیم. به ویژه این كه باید به یاد داشته باشیم عملیات ایجاد شكاف در درون یك حركت، از طریق ارسال جاسوسانی كه هویّت اصلی خویش را پنهان می داشته اند از قدیم الایّام معمول بوده است. در روزگار ما نیز چنین وقایعی اتفاق می افتد و این روند همیشه باقی است. به ندرت اتفاق می افتد كه یك حركت سیاسی و انقلابی كه قصد دگرگون سازی اوضاع را دارد، دشمنان به درونش نفوذ نكرده باشند؛ و حتی یافتن چنین حركتی ناممكن است؛ و این به معنای سادگی و بی تجربگی رهبران آن حركت ها نیست.


[1] ر.ك. ابصار العين، ص 107.

[2] هنگامي كه مسلم بن عوسجه در كربلا به شهادت رسيد، يكي از كنيزكانش فرياد بر آورد: اي واي، سرورم مسلم بن عوسجه! و ياران عمر اين خبر را به يكديگر بشارت گفتند. ص 94. شبث بن ربعي به آنان گفت: مادر به عزايتان بنشيند! خود را به دست خودتان مي كشيد. و براي ديگران خويشتن را خوار مي كنيد. آيا از كشته شدن كسي چون مسلم بن عوسجه شادماني مي كنيد!؟ به خدا سوگند چه بسيار كه در ميان مسلمانان اقدام هاي شجاعانه از او ديدم. در روز سلقِ آذربايجان او را ديدم كه پيش از رسيدن همه سپاه اسلامي شش تن از مشركان را كشت. آيا كسي چون او كشته مي شود و شما شادماني مي كنيد!؟» (تاريخ الطبري، ج 3، ص 325؛ الكامل في التاريخ، ج 3، ص 290).

[3] حياة الامام الحسين بن علي (ع)، ج 2، ص 329.

[4] ابصار العين، ص 108-109؛ ر.ك. الارشاد، ص 189؛ تاريخ الطبري، ج 3، ص 282.

[5] همان.

[6] ر.ك. الارشاد، ص 189.

[7] ابن نما گويد: عبيدالله زياد كه از محل اختفاي مسلم بي خبر بود، غلامش، معقل را فرا خواند و به او چهار هزار درهم داد... و به او فرمان داد كه با متولي كار بيعت به خوبي ارتباط برقرار كند و گفت: به او بگو كه تو از اهل حمص هستي و براي اين كار آمده اي. او نيز پيوسته در كارش ظرافت به خرج مي داد تا آن كه به مسلم بن عوسجه اسدي رسيد...» (مشيرالاحزان، ص 32).