کد مطلب:129462 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:147

زباله
منزلگاه مشهوری است بر سر راه مكه از كوفه. روستایی آباد و بازارها دارد، میان واقصه و ثعلبیه. ابوعبید سكونی گوید: زباله پس از قاع، از طرف كوفه، پیش از شقوق قرار دارد. در آنجا دژی و مسجدی متعلق به بنی غاضره، از بنی اسد، وجود دارد. گفتند: زباله نامیده شد، زیرا آب در آن نگهداری و از آن برداشت می شود. (معجم البلدان، ج 3، ص 129).

تاریخ در این منزلگاه وقایع مهمی را به ثبت رسانده است!

دینوری گوید: چون به زباله رسید، پیك محمد بن اشعث و عمر سعد نزد وی آمد و پیامی را كه مسلم خواسته بود درباره ی سرنوشت او و بی وفایی كوفیان پس از بیعت با او بنویسند، ابلاغ كرد.

پس از خواندن نامه، به درستی خبر یقین حاصل كرد و قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروه او را تكان داد. آنگاه از قتل قیس بن مسهر صیداوی، كه حضرت او را از بطن الرمه فرستاده بود، خبر داد.

گروهی از مردم منزلگاه های میان راه كه با وی همراه گشته بودند پندارشان این بود كه امام بر یارانش وارد می شود، اما با شنیدن خبر مسلم، از گرد آن حضرت پراكنده شدند و جز خاصانش كسی با وی نماند. [1] .


سیدبن طاووی گوید: سپس حسین رفت تا به زباله رسید. در آنجا خبر مسلم بن عقیل به وی رسید. گروهی از كسانی كه به دنبال ایشان آمدند این را دانستند. آنگاه كسانی كه از روی طمعكاری و با دودلی آمده بودند، از گرد او پراكنده شدند و تنها خاندان و اصحاب برگزیده اش ماندند.

روای گوید: آن جایگاه با گریه و زاری برای قتل مسلم به لرزه درآمد و اشك چون سیل در هر سوی روان شد! [2] .

طبری داستان فرستاده ی محمد بن اشعث نزد امام (ع) را این گونه نقل می كند: محمد بن اشعث، ایاس بن عثل طایی از بنی مالك بن عمرو بن ثمامه را كه مردی شاعرپیشه بود و پیوسته به دیدار وی می آمد، فراخواند و گفت: به دیدار حسین برو و این نامه را به او برسان و آنچه را كه ابن عقیل گفته بود در آن نوشت. سپس به ایاس گفت: این زاد و توشه و این هم خرج خانواده ات. گفت: چارپایی برای سوار شدن از كجا بیاورم؟ چارپایم فرسوده و ضعیف است. گفت: این چارپا، سوار شود.

سپس بیرون آمد و ظرف چهار شب خود را به زباله نزد امام رساند. خبر را رساند و پیام را ابلاغ كرد. حسین (ع) به او فرمود: آنچه مقدر باشد فرود می آید و ما جانمان و بدرفتاری امتمان را به حساب خداوند می گذاریم! [3] .


[1] الاخبار الطوال، ص 248 - 247.

[2] اللهوف،ص 32.

[3] تاريخ طبري، ج 3، ص 290.