کد مطلب:141592 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

کربلا
كاروان امام در روز پنج شنبه، دوم محرم الحرام سال شصت و یك هجری در كربلا فرود آمد. كربلا آخرین منزل امام و یاران حضرت است. [1] امام رو به حر كرد و فرمود: «قدری جلو رویم»، همین كه به كربلا رسیدند به ناگاه حر و سربازان او راه را بر امام و كاروان بستند. آری، آنجا نزدیك رود فرات بود و اسب امام نیز از حركت باز ایستاد. [2] .

امام نام آن محل را پرسید. زهیر گفت: «این زمین را طف گویند»، امام فرمود: «نام دیگری بر آن نیست؟» زهیر گفت: «اینجا را به كرب و بلا می شناسند». ناگاه اشك در چشمان مباركش حلقه زد و دستور داد در آنجا بار نهند. «سید بن طاووس» می فرماید: وقتی امام به كربلا رسیدند از اسم آن محل پرسیدند، گفته شد كربلا، پس فرمود: «فرود آیید، اینجا محل بارنهادن ما و ریخته شدن خون ماست و اینجا محل قبور ماست، این گونه جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله بر من بیان فرمود». [3] .


همه فرود آمدند و بارها را بر زمین نهادند. حر و یارانش در ناحیه ای دیگر فرود آمدند. [4] هنگام ورود، امام همه فرزندان، برادران و اهل بیت خویش را گرد آورد و به آنها نظر فرمود و گریست و این گونه لب به سخن باز كرد:

«پروردگارا، ما خاندان پیامبر تو محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستیم، كه این گونه ما را بیرون كرده و از حرم جدمان رانده و آزرده اند و بنی امیه به ما تجاوز و ستم روا داشته اند. پروردگارا، حق ما را از آنها بگیر و ما را بر قوم ستمگر یاری فرما.» [5] .

پس از آن به یاران خود رو كرده فرمود:

«الناس عبید الدنیا، و الدین لعق [6] علی السنتهم، یحوطونه مادرت معایشهم، فاذا محصوا بالبلاء، قل الدیانون؛ مردم بنده دنیایند و دین به زبان آنها قدری شیرین آمده است. تا آنجا كه معشیت آنان را برآورد، به گرد آن می گردند. ولی در هنگامی كه بلا گرفتار آیند، دینداران اندك اند». [7] .


[1] الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 194.

[2] المنتخب، ص 428.

[3] اللهوف، ص 35؛ قال السيد: «فلما و صلها قال: ما اسم هذه الارض؟ فقيل: كربلا. فقال: انزلوا، ههنا محط رحالنا و مسفك دمائنا، و هنا محل قبورنا، بهذا حدثني جدي رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم».

[4] اللهوف، ص 35.

[5] بحارالانوار، ج 44، ص 483. «اللهم انا عترة نبيك محمد صلي الله عليه و آله و سلم و قد اخرجنا و طردنا و اخرجنا و ازجعنا عن حرم جدنا و تعدت بنواميه علينا اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا علي القوم الظالمين».

[6] «لعق: العسل و نحوه: لحسه و تناوله بلسانه او اصبعه». المنجد في اللغة، ص 724. تحت عنوان لعق، لعق به معناي قدري شيريني عسل است كه پس از تناول آن به زبان و يا سر انگشت شخص باقي مي ماند.

[7] بحارالانوار، ج 44، ص 383؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 237؛ اللهوف، ص 34.