کد مطلب:162585 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:284

ابعاد
باید گفت، این تحقیقات، با تمام ارزشی كه می تواند به دست بیاورد، نمی تواند تمام مسائل را حل كند، و نمی تواند عقده گشا باشد. داستان طف، ابعاد گوناگون دارد.

1. خطبه های انقلابی و نامه های دعوت به شهرها [1] .

2. كناره گیری از درگیری با والی مدینه و مكه، و كناره گیری از شروع جنگ [2] .

3. طرز بیرون آمدن با آن همه غوغا و جنجال [3] .

4. گرفتن اموال و هدایای یزید در میان راه [4] .

5. طرح كناره گیری و استسلام، آن هم حتی پس از مرگ دوستان و خویشان [5] .

در كنار این وجهه های گوناگون، سوال هایی هست كه آیا امام با این حركت ها هدفی دارد یا نه،؟ اگر هدفی در پیش است، چیست؟ آیا شهادت و شفاعت؟ آیا مبارزه با ستم و امر به معروف؟ آیا مبارزه برای حكومت ولو این كه یزید در سطح ابوبكر باشد؟

كدام یك از این هدف ها با طرز بیرون آمدن امام از مكه و با طرح كناره گیری او، در آخر سازگاری دارد؟

آیا حسین از تنهایی خود خبر ندارد؟ آیا با توجه به این تنهایی، در میان راه


و پس از شهادت مسلم، باز حركت برای حكومت توضیحی می یابد؟

ما از دیدگاه طبیعی و مجرای زمینی هم كه نگاه كنیم، همان حرف ها كه می گفتند، طبیعی ترین حالت های اهل كوفه را نشان می داد. فرزدق می گفت: دل هاشان با تو و شمشیرهاشان، بر روی توست.

ابن عباس، مرد بیدار و واقع بینی است، كه دور از علم امام و پیش از شهادت مسلم، رجعت كوفه را پیش بینی می كند و این بی وفایی مسئله ای نیست كه بر امام مخفی مانده باشد. گیرم كه الكوفی لا یوفی، مدركی نداشته باشد، در این مسائل مدرك نمی خواهیم، كه: آفتاب آمد دلیل آفتاب. تجربه های مداوم این مسئله را نشان داده بود كه آن باورها، پاهایی نیستند كه بتوانند بار سنگین حكومت علوی را به دوش بگیرند.

ما از دیدگاه طبیعی هم كه نگاه بكنیم و علم امامت را هم كنار بگذاریم، باید حسین علیه السلام، هنگامی كه از رجعت اهل كوفه و از شهادت مسلم آگاه می شود، بازگردد و به سویی دیگر برود و یا پنهان بماند و در پنهان زمینه هایی را بسازد، همان طور كه محمد حنفیه گفته بود: [6] اما حسین این گونه عمل نمی كند و با آگاهی كامل از اوضاع، انا لله گویان، به راه خویش ادامه می دهد و از راه بازنمی گردد.

این مسائل و این ابعاد، به این گونه تحلیل نمی شوند و توضیح نمی گیرند، به ویژه آن جا كه سوالهای دیگری درباره ی جبهه گیری امام در برابر معاویه هم طرح شود، كه چرا حسین علیه السلام در مدت 12 ساله سلطنت معاویه گامی برنداشت؟ آیا معاویه زیرك بود و امام توانی نداشت؟ آیا معاویه نمی گذاشت عاشورا به وجود بیاید؟ آیا در مدائن نمی شد عاشورایی به پا كرد؟ آیا معاویه داستان را دگرگون می كرد و نتیجه ی انقلاب را می ربود؟ آیا با انقلاب عاشورا،


حكومت به چه كسانی رسید؟ آیا پس از مرگ یزید، به علی بن الحسین رو آوردند؟ آیا به سوی مصعب و مروان نرفتند؟

ما برای توضیح قیام امام، در زمان یزید و سكوت او در زمان معاویه، توضیح هایی داریم. از سیاست معاویه و خامی یزید، از فساد عملی یزید و شیطنت پنهان معاویه، از آماده نبودن جو سیاسی و خام بودن توده.

در حالی كه یزید كمتر از معاویه نیست. یزید كسی است كه تمام یاران حسین را از او گرفت و او را تنها در كنار فرات به خون نشاند.

باید گفت ابن زیاد، حلقه ای است كه در دست یزید كاربری دارد. او تیغی است كه همراه یزید، برندگی دارد. او بدون تكیه به شام برای یك لحظه هم در برابر مصعب دوام نیاورد. بیچاره فراری شد و در خانه ی مسعود بن عمرو رفت و لباس زنش را پوشید و از غذایش خورد و ناله برداشت كه مرا بگذار و مرا بیرون نكن [7] .

ما یزید را سگ باز و غافل و نادان معرفی می كنیم و حسین علیه السلام را در دست او گرفتار نشان می دهیم. غافل از این كه اگر یزید این بود، این قدر ضعیف بود حسین می بایست او را زمین می زد و از كار دور می انداخت [8] .

برای چنین یزید غافلی، شمشیر لوطی ها كافی بود تا چه رسد به تدبیر حسین علیه السلام.

یزید با تمام دقت آماده است و كاملا بر اوضاع مسلط است. در مدینه حسین را به بیعت می خواند. در مكه در جایگاه تبلیغاتی حسین علیه السلام نقشه ی مرگ او را می كشد. در كوفه یارانش را متفرق می كند.

در نینوا مدت ها - ده روز - او را محصور می سازد و آن گاه او را به مرگ


می بندند و با اسارت كاروان خون، آنها را به شام می رساند و آخر سر هم كه حكومت از او می گردد، به خاندان علی نمی رسد، و این هم دلیلی بر این كه هنوز توده آمادگی حكومت علوی را نداشته اند و جو آماده نبوده است.

این تحلیل ها در حالی كه بعضی مسائل را توضیح می دهد، خود مسائل دیگری را به وجود می آورد. این توضیح ها در حالی كه با یك بعد سازش دارد، با ابعاد گوناگون داستان نینوا سازگار نیستند و نمی توانند بار تمام این سوال ها را به دوش بكشند و نمی توانند پاسخگوی این همه باشند.

ما در جست و جوی تحلیلی هستیم كه تمام سوال ها را پاسخ بگوید و تمام ابعاد را در نظر بگیرد، و حتی پس از شهادت را توضیح بدهد و آن را با داستان نینوا هماهنگ بسازد.

ما در برابر مسائلی به ظاهر متضاد هستیم.

زندگی حسین علیه السلام در زمان معاویه، با زندگی او در زمان یزید. كارهای حسین با كارهای دیگرش، نامه ها و دعوت ها و گرفتن اموال در میان راه و بازنگشتن از راه، با شروع نكردن در مدینه، مكه، نینوا و طرح استسلام دادن و كناره گیری كردن و به سرحدات هجرت نمودن.

این تضادها با تحلیل تشكیل حكومت و با تحلیل شهادت، حل نمی شوند.

اگر اینها هدف حسین می بود، آیا كناره گرفتن و به گوشه ای رفتن، جز فرار از هدف، عنوانی می گرفت؟

یكی از نویسندگان، تحلیل تشكیل حكومت را رد می كند [9] ، به این كه اگر حسین علیه السلام مانند رسول صلی الله علیه و آله و سلم هدف حكومت داشت، بایست همانند او از مكه بیرون می آمد و پنهانی خود را به جایگاه امنی می رساند.


و همین نویسنده، توضیح می دهد كه حسین برای شهادت آمد و این شهادت با منطق، تحلیل نمی شود. این چیزی بالاتر از منطق است. حسین وارث آدم می خواهد چگونه مردن را تعلیم كند، پس از آن كه آنها چگونه زیستن را یاد داده بودند [10] .

اكنون باید این تضادها را تحلیل كرد، توضیح داد. توضیحی كه چگونه زیستن و چگونه انتخاب كردن را به ما بیاموزد.



[1] لهوف و طبري ص 266 و 303 و 304 و تحف العقول و احتجاج.

[2] طبري ج 4، ص 309، ارشاد مفيد، ص 215.

[3] در كتاب شهادت مي گويد: «حركت امام حسين، حركت يك قيام كننده نيست. و در جاي ديگر، امام با شكل كارواني كه حركت مي دهد و شكل حركتي كه انتخاب مي كند، نشان مي دهد كه حسين براي كار ديگري حركت كرده است. كه نه گريز است و نه انزوا. نه تسليم نه مرگ مبارزه».

[4] بحار ج 44 ص 367 از الملهوف، ص 62 - 60.

[5] بحار، ج 45، ص 47 در جواب سكينه؛ لو ترك القطا لنام.

[6] ارشاد: هنگام خروج از مدينه.

[7] طبري، ج 4، ص 395.

[8] از گفته يزيد است: احبس علي الظنة و اقتل علي التهمة بحارالانوار، ج 44، ص 359 از ارشاد، ص 200 - 199.

[9] شهادت، دكتر شريعتي، ص 35 به بعد.

[10] شهادت، دكتر شريعتي ص 63.