کد مطلب:166192 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:299

مقدمه
مقتل الحسین در بر گیرنده ی حوادثی است كه در فاصله ی زمانی مرگ معاویه بن ابی سفیان، بنیانگذار سلسله ی اموی، در سال 60 هجری تا شهادت امام حسین (ع) و اسارت خاندانش در سال 61 هجری اتفاق افتاده است مهمترین این حوادث به اجمال عبارت است از:

مرگ معاویه

بیعت نكردن امام حسین با یزید

هجرت امام از مدینه به مكه

جنبش شیعیان در كوفه

آمدن مسلم به كوفه

شهادت مسلم و هانی در كوفه

هجرت امام (ع) از مكه به سوی كوفه

وقایع كربلا و پیامدهای آن

مجموعه ی حوادث مقتل به شكلهای مختلف با مناطق جغرافیایی شام، حجازین (مكه و مدینه)، عراقین (كوفه و بصره) و سرانجام كربلا ارتباط دارد.

مرگ معاویه و خلافت یزید در نیمه ی رجب سال 60 هجری اتفاق افتاد و امام (ع)در 27 رجب همان سال از مدینه به مكه هجرت نمود و در دوم شعبان سال 60 هجری وارد مكه


گردید. در نیمه ماه مبارك رمضان همان سال حضرت در پاسخ به دعوت اهالی كوفه، رسول خویش مسلم بن عقیل را به سوی آنان فرستاد. مسلم در هشتم ذیحجه در كوفه خروج كرد و در روز نهم ذیحجه به شهادت رسید. امام (ع) ماههای شعبان، رمضان، شوال و ذیقعده را در مكه بسر برد و در هشتم ذیحجه سال 60 هجری از مكه به سوی كوفه رهسپار گردید و سرانجام در دهم محرم سال 61 هجری در دشت كربلا شهید شد. بر اساس نوشته ی ابی مخنف مسیر امام از مكه تا كوفه بدین قرار است:

منزل تنعیم و مصادره ی كاروان یزید (روایت 32)، منزل صفاح و ملاقات فرزدق شاعر با امام (روایت 33)، منزل حاجر از سرزمین الرقة، اعزام قیس بن مسهر صیداوی به كوفه و ملاقات عبداللَّه بن مطیع با امام (روایت 35)، منزل زرود، پیوستن زهیر بن قین به امام (روایت 37)، منزل نعلبیه، دو نفر از افراد قبیله ی بنی اسد خبر شهادت مسلم و هانی را به امام دادند (روایت 40)، منزل زباله، با خبر شدن از شهادت عبداللَّه بن بقطر برادر رضاعی خود (روایت 42)، منزل شراف (روایت 45)، منزل ذوحسم و برخورد با سپاه حر (روایت 45)، منزل بیضه، خطابه امام برای یارانش و سپاه حر (روایت 46)، منزل عذیب الهجانات، آمدن چهار نفر از یاران مسلم بن عقیل از كوفه و پیوستن به امام (روایت 46)، منزل یا قصر بنی مقاتل، ملاقات عبیداللَّه بن حر جعفی با امام (روایت 48) منزل نینوا كه در نزدیكی روستاهای غضریه، سفیّه والعقر واقع است.

همچنین اسامی كسانی كه امام حسین (ع) را در فاصله ی زمانی پس از مرگ معاویه تا رسیدن ایشان به كوفه ملاقات كردند و با او گفتگو نمودند عبارتند از:

محمد بن حنفیه در مدینه (روایت 1)، عبداللَّه بن مطیع در راه مدینه به مكه (روایت 3)، عمر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام مخزومی در مكه (روایت 28)، عبداللَّه بن عباس در مكه (روایت 29)، عبداللَّه بن زبیر در مكه (روایت 29)، عبداللَّه بن عباس برای بار دوم در مكه (روایت 29)، فرزدق بن غالب شاعر در راه مكه به كوفه (روایت 33)، عبداللَّه بن جعفر بن ابی طالب و یحیی بن سعید بن عاص در راه مكه به كوفه (روایت 34) دو نفر از افراد قبیله ی بنی اسد كه بعنوان مخبر، برخی وقایع را از مكه تا كربلا گزارش كرده اند (روایت 40)، عبداللَّه بن مطیع عدوی در منزل زباله در نزدیكی كوفه (روایت 3)، نامبرده ظاهراً دو بار و در دو مكان مختلف امام را ملاقات كرده است كه


احتمالاً یكی از آنها می تواند درست باشد، عبیداللَّه بن حر جعفی (روایت 48).

مجموعه ی حوادثی كه در فاصله ی بین نیمه ی رجب سال 60 هجری تا چند ماه پس از شهادت امام در آن سال اتفاق افتاده و به نحوی با قیام آن حضرت ارتباط دارد، موضوع مقتل الحسین را تشكیل می دهد. پیشتر یادآوری می شود كه مقتل الحسین همچنین شامل مقتل مسلم و هانی و دیگر شهدای كربلا نیز هست.

مقتل الحسین ابی مخنف [1] نخستین مقتل است كه دو نسل بعد از واقعه ی كربلا مكتوب شده و بخاطر اشتهار تهیه كننده آن به مقتل الحسین ابومخنف شهرت دارد. سال تولد لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن سلیم الازدی مشهور به ابومخنف مشخص نیست ولی مورخین متفق القولند كه وی در سال 157 هجری در گذشته است. به احتمال قوی ابومخنف سالها بعد از واقعه ی كربلا متولد شده است. وی موقعی كه شروع به نگارش مقتل الحسین كرده هنوز تعداد انگشت شماری از شاهدین مورد اعتماد واقعه ی كربلا در قید حیات بوده اند. مقتل الحسین شامل 113 روایت كوتاه و بلند است كه كوتاهترین آن یك جمله و بزرگترین آن چند صفحه است.

ابومخنف اخبار مربوط به حادثه ی كربلا را از چند طریق مكتوب كرده است:

الف) در چند مورد حوادثی را كه از فرط اشتهار زبان زد خاص و عام بوده است بی واسطه ذكر كرده است؛ نظیر خبر مرگ معاویه و نامه نوشتن یزید به عامل خود در مدینه مبنی بر گرفتن بیعت از امام حسین (ع) كه از مجموع 113 روایت 5 روایت آن، از این دسته اند.

ب) در چند مورد خود ابومخنف بی واسطه از برخی شاهدان عینی واقعه ی كربلا، حدیث نقل می كند و این مطلب نشان می دهد كه ابومخنف قبل از سن پیری اقدام به نگارش مقتل كرده و یا آن ناقلان عمر طولانی كرده اند.

ج) در اكثر موارد، وی حوادث مذكور را توسط دو یا سه واسطه نقل می كند. نكته ی جالب توجه در مقتل الحسین ابومخنف اسن ایت كه وی كلیه اخبار این حادثه را از


شاهدان عینی و یا معاصرین واقعه ی كربلا نقل می كند. این افراد به دلیل موقعیتی كه هنگام بروز حادثه داشته اند به چند گروه تقسیم می شوند:

1) كسانی كه در سپاه امام (ع) بوده اند و به دلایل مختلف به شهادت نرسیده و در قید حیات باقی مانده اند. مانند:

امام سجاد (ع)

ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (ع)

فاطمه دختر علی (ع)

زید بن علی بن حسین (ع)

عقبة بن سمعان

ضحاك بن عبداللَّه مشرقی

دلهم همسر زهیر بن قین

مرقّع بن ثمامة اسدی

غلام عبدالرحمن بن عبد ربّه انصاری

طرّماح بن عدی

عبداللَّه بن خازم

عباس الجدلی

و...

2) دو نفر از قبیله ی بنی اسد كه از روی كنجكاوی و بعنوان مخبر از مكّه نظاره گر اقدامات امام بوده و اغلب كارهایی هم به نفع امام انجام داده اند.

3) حمید بن مسلم كه بعنوان مخبر سپاه عمر سعد از هنگام آمدن امام به كربلا جریانات را گزارش كرده است و علیرغم اینكه در سپاه دشمن بوده، موضع گیریهای مثبتی به نفع امام داشته است.

4) افرادی كه در سپاه دشمن بوده و در جنگ نیز شركت داشته اند. بعضی از آنان در ردیف قاتلان واقعه ی كربلا بوده و بعضی فقط در این حادثه شركت داشته اند.

5) افراد موثقی كه به دلیل هم زمانی و عظیمت واقعه، از حوادث كربلا مطلع شده و آنرا نقل كرده اند.


از مجموع 113 روایتی كه مقتل ابومخنف را تشكیل داده و از طریق پنج گرده فوق روایت شده سهم هر یك عبارت است از:

گروه اول: 21 روایت.

گروه دوم: 5 روایت.

گروه سوم: 11 روایت.

گروه چهارم: 8 روایت.

گروه پنجم: 39 روایت.

خود ابومخنف نیز 5 روایت را بی واسطه نقل كرده است و 24 روایت دیگر توسط كسانی نقل شده است كه شناخت آنها نیاز به دقت و بررسی بیشتری دارد.

از مجموع 113 روایت مقتل الحسین ابومخنف، 27 روایت مربوط به خروج امام حسین (ع) از مدینه و استقرار وی در مكّه، تحرّك شیعیان در كوفه، آمدن مسلم به كوفه و سرانجام مقتل مسلم و هانی است و بقیه ی شامل مقتل امام حسین (ع) و سایر شهدا و سرانجام اسارت خاندان ایشان است.

فهرستی كه در پی می آید شامل اسامی مخبرین یا شاهدان عینی حادثه و راویانی است كه نقل خبر كرده اند.

مخبرین و ناقلان گروه اول:

1) امام سجاد (ع). آن حضرت در سال 38 هجری متولد شدند و در حادثه كربلا 23 ساله بودند. مورخین نوشته اند كه امام در این حادثه دارای فرزندی چهار ساله به نام محمد بود كه همان امام محمد باقر (ع) می باشد. ابومخنف روایت 34، را از قوم امام سجاد (ع) و روایت 93 را از قول ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (امام باقر (ع)) نقل كرده است.

2) فاطمه دختر علی (ع). ابومخنف روایت 109 را به استناد گفته ی وی می نویسد. از متن روایت مشخص می شود كه زینب خواهر او بوده لذا وی باید دختر علی بن ابی طالب (ع) باشد.

3) عقبة بن سمعان غلام رباب دختر امرؤالقیس كلبی همسر امام حسین (ع) بود كه پس


از شهادت امام از صحنه ی درگیری فرار كرد ولی توسط سپاه دشمن اسیر شد. عمر سعد پس از اینكه فهمید وی بنده ی رباب بوده است او را آزاد كرد. روایات 50،32،29،3 و 55 مقتل الحسین ابومخنف توسط وی گزارش شده است.

4) ضحاك بن عبداللَّه مشرقی [2] . ابومخنف روایات 70،66،64،63،61 و 88 را از قول وی نقل كرده است.

از مجموع روایاتی كه ضحاك نقل كرده است معلوم می شود وی در روز نهم محرم سال 61 هجری به امام پیوسته و روز دهم نیز از صحنه ی درگیری گریخته است [3] .

5) مرقع بن ثمامه ی اسدی. وی از یاران امام بود و در روز عاشورا هر چه تیر در تركش داشت بینداخت. چند تن از اقوام وی در سپاه دشمن نزد او آمده امانش دادند و نزد عبیداللَّه زیاد رفت. عمرسعد قصه ی وی را بیان كرد و عبیداللَّه او به زاره تبعید كرد [4] .

6) غلام عبدالرحمن بن عبد ربّه انصاری. ابومخنف روایت 68 را از قول وی نقل می كند.

7) دلهم همسر زهیر بن قین. روایت 39 از زبان این زن- دختر عمرو- نقل شده است.

8) طر ماح بن عدی روایات 47 و 48 از قول وی نقل می كند. وی از نیروهای وفادار به مسلم بن عقیل است و در جریان درگیری مسلم با عبیداللَّه به نفع مسلم خبر جمع می كرده است.

10) عباس الجدلی. روایت 16 از قول وی نقل شده است وی یكی از افراد و پیروان مسلم بن عقیل بوده است.

راویان گروه دوم:

پس از اینكه امام از مكه به سوی كوفه حركت كرد، دو نفر از مردان قبیله ی بنی اسد به نامهای، عبداللَّه بن سلیم والمذری بن المشمعل به سرعت حج خود را به جای آورده و در پی امام روانه شدند تا ببینند كه سرانجام كار او چه خواهد شد. ابومخنف روایات 30،


42،40،33، و 45 را از قول آنها نقل می كند. این دو یك بار مطابق روایت 40 به نفع امام حسین (ع) اخبار كوفه را از مردی اسدی كه از كوفه می آمد و حاضر نشده بود چیزی از وقایع اتفاق افتاده را به امام بگوید، كسب می كنند و خبر قتل مسلم و هانی را به امام اطلاع می دهند و بار دیگر مطابق روایت 45 امام را به منطقه ی «ذوحسم» هدایت می كنند تا از شر سپاه عبیداللَّه كه به رهبری حر بن یزید ریاحی برای مقابله با امام آمده بودند، در امان بماند. نقش این دو نفر در هیمن جا خاتمه می یابد و معلوم می شود كه آنها نتوانسته و یا نخواسته اند شاهد بقیه ی حوادث كربلا باشند.

گروه سوم:

حمید بن مسلم خبرنگار سپاه عمر سعد بود و همراه وی از كوفه به كربلا آمده بود. ابومخنف روایات 105،103،101،98،95،92،91،85،73،57،52 را از قول وی نقل كرده است. وی علیرغم اینكه محبر سپاه دشمن بوده در این حادثه كارهایی انجام داده كه نشان میدهد احتمالاً از روی اجبار تن به این كار داده و فرد سلیم النفسی بوده است.

ابومخنف از قول وی در روایت 85 مطلبی را نقل می كند كه مؤید گفته ی فوق است: هنگامی كه شمر قصد آتش زدن خیمه ی امام را داشت حمید بن مسلم به وی می گوید: این كار شایسته نیست. می خواهی دو كار بسیار زشت را با هم مرتكب شوی؟ مانند خدا بسوزانی و دیگر زنان و كودكان را بكشی؟ با آنكه امیر به كشتن مردان تنها از تو خشنود می گردد؟ حمید گفت شمر از من پرسید كیستی گفتم: نام خود را با تو نگویم و ترسیدم اگر مرا بشناسد نزد سلطان سعایتی كند و مرا آسیبی رساند.

راویان گروه چهارم:

این افراد دو دسته هستند:

الف: گروهی كه در جنگ شركت كرده ولی كسی را نكشته اند.

ب: افرادی كه در كربلا مرتكب قتل شده اند.

از گروه نخست می توان افراد زیر را نام برد:


- مسروق بن وائل، روایت 77.

- عفیف بن زهیر بن ابی الاخنس، روایت 78.

- یحیی بن هانی بن عروه، روایت 82.

- ایوب بن مشرح الخیوانی، روایت 84.

- ربیع بن تیم، روایت 87.

- قرة بن قیس التمیمی، روایت 102.

و از دسته ی ب:

- كثیر بن عبداللَّه الشعبی، قاتل زهیر بن قین كه روایت 71 از اوست.

- هانی بن ثبیت الحضرمی، قاتل عبداللَّه و جعفر بن علی برادران حضرت عباس. ابومخنف روایت 53 را از قول وی نقل كرده است. نكته ی قابل توجه در این روایت این است كه هانی بن ثبیت در پی ملاقات محرمانه ی عمر سعد با امام، خبر دروغینی را نقل می كند مبنی بر این كه مردم بر حسب گمان خود درباره ی گفتگوی آنان می گفتند كه حسین (ع) با عمر سعد گفت: بیا با من نزد یزید بن معاویه رویم و این دو لشگر را رها كنیم. عمر گفت: خانه ی من ویران می شود، حسین (ع)گفت: من بار دیگر آنرا برای تو می سازم، گفت: املاك مرا می گیرند، گفت من بهتر از آن را از مال خود در حجاز به تو می دهم و عمر نپذیرفت. راوی گفت: در زبان مردم این سخن شایع بود بی آنكه چیزی شنیده و دانسته باشند. [5] .

در پی این گزارش ابومخنف رد روایات 54 و 56 ادامه ی این خبر دروغین را از قول المجالدبن سعید الهمدانی (راوی روایات 10 و 19 و 54 و 56 و 104) و صقعب بن زهیر الازدی (دایی ابومخنف و راوی روایات 54 و 56) اینگونه می نویسد:

حسین (ع) به عمر سعد سه پیشنهاد كرد:

1- اجازه بده از همان جایی كه آمده ام برگردم.

2- نزد یزید بروم و دستم را در دست او بگذارم.

3- به یكی از سر حدات دراالسلام بروم مانند یكی از مرزبانان در آنجا خدمت


نمایم.

بر اساس همین پیشنهاد عمرسعد نامه ای را تنظیم كرده و به سوی عبیداللَّه روانه می كند كه با مخالفت او روبرو می شود.

ابومخنف سپس در روایت 55 به نقل از عقبة بن سمعان، این سه خبر را (روایات 56،54،53) نفی می كند.

این خبر در اكثر مقاتل معتبر آمده است. شیخ مفید در ارشاد بی هیچ توضیحی این روایت را نقل كرده است [6] . سید مرتضی در كتاب «تنزیه الانبیاء»، شیخ طوسی در «تلخیص الشافی»، طبرسی در «اعلام الوری»صفحه 233 و فتال نیشابوری در «روضة الواعظین» صحفه 182 نیز بدون هیچ تعلیق و حاشیه ای به ذكر آن پرداخته اند [7] .

در میان علمای متأخر، صالحی نجف آبادی در «شهید جاوید» نظر بزرگانی چون سید مرتضی و شیخ طوسی را پذیرفته است.

همچنین سید جعفر شهیدی در كتاب «پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون امام حسین» این خبر را تفكیك كرده و از میان پیشنهاد سه ماده ای عمرسعد، آن ماده را كه متضمّن گذاشتن دست در دست یزید است، نادرست دانسته است. [8] .

صالحی نجف آبادی در توجیه این پیشنهاد از سوی علمای شیعه می نویسد:

علما درباره ی این مطلب به دو گونه نظر داده اند:

1)اینكه عمر بن سعد این پیشنهاد را از پیش خود جعل كرده و خواسته است بدینوسیله از جنگ جلوگیری كند.

2)اینكه دست دادن امام حسین علیه السلام به دست یزید مثل دست دادن امیرالمؤمنین علیه السلام به دست خلفای بنا حق و مانند دست دادن امام حسن علیه السلام به دست معاویه است. یعنی این بیعت، صوری و ظاهری بود و در شرایطی انجام می شد كه امام علیه السلام راهی برای دفاع و امتناع نداشت چنانكه بیعت علی علیه السلام با


خلفاء و بیعت امام حسن علیه السلام با معاویه در شرایطی انجام شد كه هیچ راهی برای دفاع و امتناع وجود نداشت. و چنین بیعتی كه از روی اضطرار انجام شود نه به معنای پذیرفتن خلافت یزید است و نه مردم را گمراه می كند. زیرا همه می دانند كه این بیعت، حقیقی نیست، بلكه سازش ظاهری است كه به منظور حفظ مصالح اسلام و جلوگیری از تلف شدن نیروهایی كه باید در آینده برای پیشرفت اسلام فعالیت كنند، انجام شده است [9] .

صالحی نجف آبادی در جای دیگری از كتاب «شهید جاوید» ماده ی نخست آن را نقل می كند و به دو ماده ی دیگر نمی پردازد و در پایان كتاب، نظریه ی سید مرتضی و شیخ طوسی، را تأیید می كند. [10] .

طبری دوبار، خبر را نقل كرده است، یكبار از قول عمرالدهنی به نقل از امام محمد باقر (ع) [11] و بار دیگر توسط ابی مخنف لوط بن یحیی ازدی [12] و ابوالفرج اصفهانی هم به توسط ابی مخنف [13] .

بسیاری از متاخرین به نقد این حدیث پرداخته اند به لحاظ عقلی آنرا نادرست تشخیص داده و آنرا خلافت اهداف امام حسین (ع) و انتساب این قول را به امام بعید دانسته اند. متقدّمین كه خبر را نقل كرده اند و یا آنان كه خبر را صحیح دانسته اند با این توجیه آنرا پذیرفته اند كه این روایت، دلیل دیگری بر مظلومیت هر چه بیشتر امام حسین (ع) و بی عاطفگی دشمنان او می باشد.

تا كنون كمتر كسی به نقد نقلی حدیث پرداخته، شاید شیخ عباس قمی تنها كسی باشد كه تا اندازه ای در این كار توفیق یافته است [14] .

ابومخنف این حدیث را طی روایات 53 تا 56 به تفصیل نقل كرده است. نخستین راوی حدیث، هانی بن ثبیت الحضرمی قاتل عبداللَّه بن علی (ع) برادر تنی حضرت عباس (ع) میباشد كه ابی مخنف از قول او می نویسد:


بعد ار این ملاقات محرمانه، مردم با یكدیگر در این خصوص صحبت می كردند و پنداشتند كه حسین (ع) به عمر بن سعد می گوید: بیا هر دوی ما لشگریان را رها كنیم و به نزد یزید بن معاویه برویم [15] .

در روایت 54، ابی مخنف به نقل از «المجالدبن سعید والصقعب بن زهیر الازدی» و دیگر محدثین پیشنهاد سه گانه را نقل می كند [16] .و در روایت 55 به نقد و نقی این خبر می پردازد:

«عبدالرحمن بن جندب» از قول عقبه بن سمعان به من گفت: از زمانی كه حسین (ع)از مدینه به قصد مكه خارج شد و از مكه تا عراق با او بودم و تا زمانی كه شهید شد از او جدا نشدم و هر سخنی كه او را در مدینه، مكه، در راه، در عراق و در میان سپاه با مردم تا روز شهادتش گفت من شنیدم، اما این پندار شایع بین مردم را كه: من دستم را در دست یزید بن معاویه بگذارم، یا به یكی از مرزهای كشور اسلامی بروم، امام حسین (ع) هرگز چنین تعهدی نكرد بلكه گفت: مرا بگذارید به جایی در این سرزمین پهناور بروم تا ببینم كار مردم به كجا به كجا می انجامد [17] .

در روایت 56 ابی مخنف به نقل از المجالدبن سعید والصقعب بن زهیر نامه حاوی پیشنهاد عمر سعد را به عبیداللَّه و جواب او را بیان می كند [18] .

در مورد خبر مذكور باید یادآور شد:

1) خبر حاوی پیشنهاد سه ماده ای، ناسخ دارد. ابومخنف كه خود بیان كننده ی این خبر است در روایت 55 آنرا رد كرده و منسوخ می كند توضیح اینكه راوی خبر منسوخ از قتله ی كربلا و راوی خبر ناسخ از یاران امام حسین (ع) است.

2) خبر یاد شده معارض دارد. صاحب «شهید جاوید» به نقل از طبری و شیخ مفید از قول امام حسین (ع) می نویسد: «لا عطیهم بیدی اعطاء الذلیل» من دست ذلت بدست ایشان نمی دهم [19] .

با كمی دقت مشخص میشود اساساً چنین پیشنهادی در كار نبوده، بلكه این پندار مردم و راویان پیرامون این ملاقات محرمانه و یا سهو در نقل روایت بوده است. مثلاً


ابوالفرج از قول ابی مخنف فقط روایت 54 را نقل كرده است [20] (ابوالفرج مقتل الحسین ابی مخنف را بطور خلاصه در كتاب مقاتل الطالبیّین آورده است)

از بررسی اخبار و احادیث سده های نخستین دوره ی اسلامی، چند نكته مشخص می شود:

الف- به دلایل مختلف در متون و منابع اسلامی میكروب تحریف رسوخ كرده است.

ب- برای تنقیح كتب و منابع، باید بطور توأمان از روش عقلی و نیز نقد روایی و نقلی بهره گرفت و به پالایش آنها پرداخت.

ج- از توجیه و تفسیر اخبار مجعول باید خودداری كرد.

ه- اخبار مجعول بدلیل ماهیت غیر معقول و دروغ آن در نهایت ضررشان بیشتر از سود و منافع مقطعی آنهاست.

اگر خوانندگان فاضل مقاتل، علاوه بر تدبر و تعقل در اخبار، به بررسی و نقد اقوال بپردازند، در می یابند كه بسیاری از تحریفات عاشورا نتیجه سهو اسلاف ما در نقل وقایع بوده است و به راحتی می توان با پالایش منابع اولیه، جلوی بسیاری از تحریفات را گرفت. به عبارت دیگر نیازی نیست كه انسان به توجیه و تفسیر این اخبار بپردازد، بلكه قبل از هر چیز باید به درستی و صحت آنها یقین پیدا كند. حتی نباید خود را بری الذمه كنیم و بگوییم ما به اعتبار سخن شیخ مفید و... این اقوال را می پذیریم زیرا حتماً آنها دلیلی برای قبول این سخنان سخیف داشته اند. با نقل و نقد این خبر بطلان این سخن روشن می شود.

راویان گروه پنجم:

این گروه افرادی هستند كه خود در صحنه ی كربلا نبوده اند ولی در آن عصر زیسته اند. بیشتر این افراد اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام و از یاران مختار یا ابن زبیر هستند و اكثر علمان سلف آنها را ثقه تشخیص داده اند.

- ابی سعید المقبری متوفی سال 100 هجری، روایت 2.


- محمد بن بشر همدانی، پدر هشام بن محمد سائب كلبی، روایت 4 و 14.

- ابی الودّاك، روایات 9،8،6 و 12.

- ابی عثمان نهدی، از یاران مختار، روایت 7.

- المجالد بن سعید، شیعه، روایات 56،54،19،10 و 104.

- ابی جناب یحیّه بن ابی حیّه، وی برادر هانی بن ابی حیه از افراد سپاه دشمن بوده است، روایات 58،26،17 و 74.

- قدامة بن سعید، از اصحاب امام باقر، روایات 22،20، و 23.

- عوف بن ابی حجیفه یا عون ابن ابی حجیفه، روایات 25 و 27.

- عمر بن عبدالرحمن بن حارث مخزومی، از یاران ابن زبیر، روایت 28.

- ابی سعید عقیصی، روایت 31.

- یونس بن ابی اسحاق السبیعی متوفی سال 159 هجری، روایت 36.

- محمد بن قیس، از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، روایت 37 و 86.

- السدّی، شیعه، روایت 38.

- داود بن علی بت عبداللَّه بن عباس، از اصحاب امام صادق، روایت 41.

- عامر شعبی، از یاران مختار، روایت 49.

- حسان بن فائد بن بكیر عبسی، از یاران ابن زبیر، روایت 51.

- عبداللَّه بن شریك عامری، روایت 60،59 و 62.

- ابی خالد كاهلی، از یاران مختار و امام سجاد، روایت 69.

- امام جعفر صادق، روایت 99.

- عبدالرحمن بن عبید ابی الكنود- از یاران مختار، روایت 111.

- عبدالرحمن بن جندب ازدی، از اصحاب حضرت امیر (ع)، روایات 79 و 113.

24 روایت دیگر را كسانی نقل كرده اند كه هویت آنها برای نویسنده مشخص نیست اگر چه واسطه های اول یا دوم اخبار ایشان ثقه و شناخته شده هستند. این راویان عبارتند از:

- ابوالمخارق راسبی، روایت 5.

- حسن بت عقبة مرادی، روایت 11.


- عبدالرحمن بن شریح، روایت 13.

- سعید بن شیبان، روایت 21.

- سعید بن مدرك بت عماره، روایت 24.

- هشام بن ولید، روایت 35.

- بكر بن مصعب المزنّی، روایت 43.

- لوزان، روایت 44.

- عقبة بن ابی العیزار، روایت 46.

- عمرو الحضرمی، روایت 67.

-- عدی بن حرمله، روایت 72.

- حسین ابوجعفر، روایت 75.

- سوید بن حیّه، روایت 76.

- ثابت بن هبیره، روایت 80.

- النّضر بن صالح ابوزهیر العبسی، روایت 81.

- الزبیدی، روایت 83.

- فضیل بن خدیج الكندی، روایت 89.

- زهیر بن عبدالرحمن بن زهیر خثعمی، روایت 90 و 100.

- محمد بن عبدالرحمن، روایت 96.

- عبداللَّه بن عمار بن عبد یغوث البارقی، روایت 97.

- قاسم بن عبدالرحمن غلام یزید بن معاویه، روایت 107.

- ابی العمارة عبسی، روایت 108.

- قاسم بن بخیت، روایت 110.

همان گونه كه مشخص است فهرست بالا در بر گیرنده ی اسامی تولید كنندگان خبر است و واسطه های خبر را در بر نمی گیرد.

ابومخنف نخستین كسی است كه مقتل امام حسین (ع) را مكتوب كرده است. تا قبل از اقدام وی مقتل الحسین عبارت از اطلاعات شفاهی و پراكنده ای بود كه در اذهان وجود


داشت و احتمالاً سینه به سینه نقل می شد. مقتل ابومخنف را مورخین بعدی در كتب خود نقل كرده اند. از آن جمله هشام بن محمد السائب الكلبی (شیعی) والمدائنی (سنی) این مقتل را در نوشته های خود آورده اند. ابوجعفر محمد بن جریر طبری متوفی سال 310 هجری با استناد از كتاب هشام الكلبی مقتل الحسین ابومخنف را در زیل حوادث سالهای 60 و 61 هجری ذكر كرده است. همزمان با طبری، ابوالفرج اصفهانی خلاصه ای از این مقتل را با استفاده از كتاب المدائنی در اثر معروف خود «مقاتل الطالبیین» آورده است. ابوالفرج كتاب خود را در سال 313 هجری نوشته است. به همین دلیل در بعضی روایات بین گفته های طبری و ابوالفرج اختلاف وجود دارد. بعنوان مثال ابوالفرج علت درخواست عباس بن علی را سایر برادرانش رد مورد میدان رفتن و مبارزه با سپاه دشمن در حضور وی را اینگونه تحلیل می كند:

عباس بزرگترین فرزند ام البنین بود و پس از سه برادر خود به شهادت رسید. زیرا او دارای فرزند بود از اینرو آنان را پیش انداخت تا وارث آنها گردد و خود نیز پس از آنها به میدان رفت تا هر چه را به ارث برده بود به فرزندانش برسد. ارث همگی آنها به عبیداللَّه فرزند عباس بن علی (ع) رسید. عمر بن علی عموی عبیداللَّه با او درباره ی ارث نزاع كرد و بالاخره عبیداللَّه چیزی به او واگذار كرد و میان آنها اصلاح شد [21] .

اختلاف دیگر آنگاه مشخص می شود كه ابوالفرج روایت مجعول هانی بن ثبیت و مجالد بن سعید را در مورد پیشنهاد سه ماده ای امام به عمر سعد ذكر می كند بدون اینكه اشاره ای به خبر مخالف و تصحیحی آن به نقل از عقبة بن سمعان نماید [22] .

كتاب مقتل الحسین ابومخنف پس از اینكه توسط طبری مضبوط شد به مرور ایام دچار تحریف گشت، بگونه ای كه بین مقتل موجود معروف به مقتل الحسین ابومخنف [23] با آنچه كه طبری به ابومخنف نسبت داده است تفاوت آشكاری وجود دارد، در این مورد حاج شیخ عباس قمی در مقدمه ی «نفس المهموم» می نویسد:


«نزد من ثابت و محقق گردیده است كه این مقتل معروف به ابی مخنف كه با عاشر بحاربه طبع رسیده است از آن ابی مخنف معروف و یا مورخ معتبر دیگری نیست و چیزید كه در آن یافت شود و دیگری نقل نكرده باشد، اعتماد را نشاید امام ابومخنف لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف ازدی از بزرگان اصحاب خبر بود و كتب بسیاری در سیره تألیف كرده از جمله كتاب مقتل الحسین كه علما از آنها بسیار نقل كنند و اكثر بل جلّ منقولات تاریخ طبری در مقتل، از ابومخنف گرفته شده است و هر كس این مقتل معروف را با آنچه طبری نقل كرده مقابله كامل كند داند كه این مقتل از وی نیست.» [24]

همانگونه كه ذكر شد موارد اختلاف بین مقتل الحسین منسوب به ابومخنف با آنچه كه طبری نقل كرده است بسیار است. در مقتل مندرج در طبری هیچ گونه نكته ی خلاف عقل و عرف به چشم نمی خورد و حوادث آنگونه كه اتفاق افتاده، شرح داده شده اند. بعنوان مثال اگر عدد افرادی را از سپاه دشمن كه توسط یاران امام كشته شدند. مطابق آنچه در مقتل فعلی نقل شده جمع آوری نماییم و با رقم 88 كشته ی سپاه دشمن كه طبری به نقل از ابومخنف آن را نقل كرده است مقایسه كنیم اختلاف فاحشی بین آندو می بینیم و یا در داستان طرّماح بن عدّی واقعیت كاملاً دگرگون شده است. همانطور كه ذكر شد طرّماح به دلایلی نتوانست در حادثه ی كربلا شركت كند، در خالی كه به نوشته ی مقتل فعلی طرّماح در میان كشته شدگان مجروح افتاده بود.

اصل داستانی كه در این مقتل نوشته شده است از این قرار است:

«طرّماح بن عدی (رحمه ا...): در میان كشته شدگان بودم و جراحاتی به من رسیده بود و اگر قسم بخورم راست گفته ام كه خواب نبوده ام. بیست سوار دیدم آمدند و بر آنها جامه های سفید بود كه بوی مشك و عنبر از آنها شنیده می شد پیش خود گفتم این عبیداللَّه بن زیاد است لعنه ا...، آمده است تا پیكر حسین علیه السلام را مثله كند. پس بیامدند نزدیك بدن ابی عبداللَّه رسیدند، یك تن از آنان او را بنشانید و با دست اشاره به كوفه كرد. سر را آورد و به بدن پیوست چنانكه بود به قدرت خدای تعالی و می گفت ای فرزند من ترا كشتند آیا ترا نمی شناختند و از آب منع كردند، چه دلیرند بر خدای تعالی. آنگاه


روبه همراهان خود كرد و گفت ای پدرم ای آدم وای پدرم ابراهیم وای پدرم اسماعیل وای برادرم موسی وای برادرم عیسی، نمی بینید این گمراهان با فرزند من چه كردند؟ خدای تعالی آنها را به شفاعت من نایل نگرداند پس نیك نگریستم او پیامبر (ص) بود» [25]

موارد اختلاف بین دو مقتل فوق الذكر بسیار بوده كه از حوصله ی این مقدمه خارج است [26] . در اینجا یادآور می شود كه اخیراً به همت آقای حسن غفاری در قم، مقتل الحسین ابومخنف از كتاب تاریخ طبری انتزاع شده و همراه پاره ای توضیحات در یك مجلد به چاپ رسیده است [27] این چاپ دارای اشكالات زیر است:

1- روایت 22 را از قلم انداخته است.

2- صفحاتی را از مقتل هشام بن محمد به مقتل ابومخنف پیوندزده و چنین پنداشته است كه آنها جزیی از مقتل الحسین ابومخنف هستند از جمله صفحات:

32 و 82،79،23 تا 95،85 و 187،96 تا 209،203،190 تا 216،213، تا 220،218 تا 228،224 تا231. شاید این توهم از آنجا برای ایشان پیش آمده است كه طبری مقتل ابومخنف را توسط هشام نقل می كند لذا ایشان هر چه را كه هشام گفته است مقتل ابومخنف پنداشته در حالی كه هشام هم زمان از چند نفر از جمله عوانة بن حكم و ابومخنف مقتل الحسین را روایت كرده است.

3- بسیاری از اعلام این كتاب نیاز به توضیح و تصحیح دارند.

همچنین كتاب دیگری تحت عنوان «وقعة الطّف لابی مخنف» توسط شیخ محمد هادی الیوسفی الغروی از سوی انتشارات جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم منتشر شده است [28] . مصحح در مقدمه ی این كتاب، اسناد این مقتل را شرح كرده است. در این تصحیح


غیر علمی مطالب مقتل ابومخنف به جای تصحیح خلاصه و فشرده شده و در پاره ای از موارد برخی نكات و اسامی تحریف و بعضی از روایات مقتل الحسین ابومخنف حذف گردیده است. نكته ی دیگر اینكه نویسنده با قطعه قطعه كردن روایات به منظور موضوعی نمودن آن، جامعیت مقتل را خدشه دار كرده است. البته ایشان حدود 65 صفحه در باب اسناد مقتل الحسین ابی مخنف، مطلب مفید نوشته است كه شایان تقدیر است.

در مورد كتاب حاضر توضیح چند نكته ضروری به نظر می رسد:

- ترجمه ی آیات قرآن موجود در متن، از كتاب «معانی القرآن» ترجمه و تفسیر قرآن به قلم آقای محمد باقر بهبودی اخذ شده است.

- فصل بندی و عناوین مطالب، از جانب مترجم به كتاب افزوده شده است.

- مطالب بین دو خط فاصله، جمله های معترضه ای است كه در متن اصلی موجود بوده و برای حفظ امانت به همان شكل، ترجمه و نقل شده است.

- برخی اشاره ها در كتاب موجود است كه ممكن است در نگاه نخست از سوی خوانند حاكی از ضعف ایمان و یا هتك حرمت وابستگان به جبهه ی حسینی تلقی شود. باید در نظر داشته باشیم كه تمام مطالب موجود تراوشات فكری راویان و مخبرین وقایع كربلا می باشد. یعنی ما تصویر حوادث كربلا را از خلال برداشت این افراد در می یابیم. آنان نیز یافته های خود را در قالب این كلمات به ما رسانده اند، از آنجا كه تلاش شده است مطالب كتاب ابومخنف بعنوان نخستین سفر از وقایع كربلا، عیناً ترجمه شود، لذا از تغییر برخی از تعابیر مذكور نیز خودداری شد.

در پایان بر خود لازم می دانم از زخمات آقایان قاسم علاقه بند كه مقابله متن فارسی و عربی و تصحیح این ترجمه را عهده دار شدند و مصطفی جمشیدی كه در ترجمه ی اشعار مساعدت نمودند و نیز سركار خانم علیا كه متن فارسی را حروفچینی كردند، صمیمانه تشكر و سپاسگزاری نمایم.

حجت اللَّه جودكی



[1] متن عربي مقتل الحسين ابي مخنف از كتاب تاريخ الرسل والملوك معروف به تاريخ طبري تأليف محمد بن جرير طبري، تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم. چاپ بيروت، استخراج شده است. كتاب حاضر ترجمه ي اين متن مي باشد.

[2] وي در روايت 63 نحوه ي پيوستن خود را به امام شرح مي دهد.

[3] ضحاك در روايت 88 نحوه ي مفارقت خود را از امام بيان مي كند.

[4] زاره مكاني است در بحرين كه به گرمي آب و هوا معروف است.

[5] كتاب حاضر، روايت 53.

[6] شيخ مفيد: محمد بن نعمان، الارشاد، ترجمه ي رسولي محلاتي، انتشارات علميّه اسلاميه، ج 2، ص 89.

[7] صالحي نجف آبادي، نعمت اللَّه. شهيد جاويد. 1351. ص 446. از اينجا مشخص مي شود كه اين بزرگان خبر مذكور را صحيح دانسته اند.

[8] شهيدي، سيد جعفر، پس از پنجاه سال پژوهشي تازه در قيام امام حسين (ع) دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 164.

[9] صالحي نجف آبادي، ص 446.

[10] صالحي نجف آبادي، ص 265.

[11] طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم، ج 5، ص 389.

[12] طبري، ج 5، ص 413.

[13] اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيّين، ترجمه رسولي مخلاتي، انتشارات صدوق؛ص 115.

[14] قمي، شيخ عباس، نفس المهموم، ترجمه ي ابوالحسن شعراني، علميه ي اسلاميه، ص 221.

[15] طبري، ج 5، ص 413.

[16] طبري، ج 5، ص 413.

[17] طبري، ج 5، ص 413 و 414.

[18] طبري، ج 5، ص 414.

[19] صالحي نجف آبادي، ص 365.

[20] اصفهاني، ص 115.

[21] طبري به نقل از ابي مخنف در روايت 93 مي نويسد: راوي[امام محمد باقر (ع) ]گفت: «مردم پنداشتند كه عباس بن علي به برادران تني خود عبداللَّه، جعفر و عثمان گفت: اي برادرانم به پيش تازيد تا من وارث شما شوم. زيرا شما فرزندي نداريد. برودي و كشته شويد.» در اين روايت طبري تأكيد مي كند كه. و زعموا ابن العباس بن علي قال لاخوته من امه... يعني مردم پنداشتند كه عباس بن علي (ع) به برادرانش چنين گفت: و اين پندار مردمي بوده كه از دور، شاهد جانبازي عباس و برادرانش بوده اند.

[22] اصفهاني، ص 81.

[23] اين كتاب بارها در نجف و قم تحت عناوين، مقتل الحسين و مصرع اهل بيته و اصحابه في كربلا، و ترجمه ي مقتل الحسين ابومخنف، و مقتل الحسين اولين تاريخ كربلا، چاپ شده است.

[24] قمي، شيخ عباس، ص 5.

[25] مقتل الحسين اولين تاريخ كربلا، ترجمه ي مقتل ابي مخنف، دارالكتاب، قم، ص 147.

[26] متأسفانه برخي او متقدمين ما به جاي پيرايش اخبار به ارايش آن پرداخته اند و باعث نفوذ و رسوخ اخبار جعلي به كتابهاي آيندگان شده اند. نويسندگان بعدي هم به خاطر احترام به اسلاف و بزرگان ماقبل، نظر ايشان را پذيرفته و به اخبار منقول آنان اعتماد كرده اند و موجب جاودانگي بسياري از مجعولات شده اند گذشت زمان و كنجكاوي در كتب پيشينيان، شك و ترديد در اين ميراث را به همراه داشته است. اين شك مقدس انشاءاللَّه به تأسيس پالايشگاه منابع اسلامي منجر خواهد شد.

[27] غفاري، حسن، مقتل الحسين، قم چاپخانه علميّه.

[28] يوسفي الغروي، محمد هادي، وقعة الطف لابي مخنف، جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه قم.