کد مطلب:212975 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:265

مقدمه
عصر امام صادق(ع)، یكی از دورانهای پرشكوه و طلایی در تاریخ تشیع است. در این عصر، تشیع گسترش چشمگیری نمود و بر تعدد شیعیان افزوده گشت و در اثر آزادی نسبی روابط شیعیان با امام صادق(ع)، آن حضرت توانست فقه و كلام شیعه را توسعه دهد و اصول ومبانی آن را روشن كند. نقش آن حضرت در معرفی مبانی شیعه به حدی بود كه مذهب شیعه به نام آن جناب و «مذهب جعفری » شهرت یافت.

بعد از رحلت رسول اكرم(ص)، دیگران در جایگاه آن حضرت نشستند وعلی(ع) در حاشیه ماند. با این حال تعداد زیادی از بزرگان صحابه تنها آن جناب را امام بر حق می دانستند; حذیفه بن یمان می گفت:

«هر كس كه طالب دیدار امیرالمؤمنین برحق است، علی را ملاقات نماید.» [1] .

عبدالله بن مسعود می گفت: «در قرآن خلفا چهار تن هستند: آدم،هارون، داوود و علی علیهم السلام» [2] .

این بزرگان كاملاً با امامشان در ارتباط بودند ولی تشكل جداگانه ای از سایر مسلمانان نداشتند. اما بعد از قتل عثمان وآغاز خلافت علی(ع) همان طور كه طرفداران بنی امیه شكل حزبی به خود گرفتند و عثمانیان نامیده شدند، شیعیان نیز صف خویش را ازدیگران جدا نمودند و آزادانه تشیع خود را اعلام كردند. ولی این وضع دیری نپایید و با حكمیت بنی امیه، شیعه گری جرمی سنگین به شمار آمد; معاویه طی بخشنامه ای به عمال و فرماندارانش در سراسر كشور نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند كه شخصی از دوستداران علی و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف كنید و حقوق ومقرری او را قطع نمایید.» [3] و با وجود حكمرانی سفاكانی چون: زیاد،ابن زیاد و حجاج بن یوسف، ارتباط شیعیان با رهبرانشان به نهایت درجه كاهش یافته بود. لذا اخباری بدین مضمون به چشم می خورد كه بعد از شهادت امام حسین(ع) تنها چهار تن در كنار امام سجاد(ع) ماندند. [4] و شخصی چون سعید بن جبیر به جرم رابطه داشتن با امام زین العابدین(ع) بالای دار می رود. [5] تا این كه با پایان یافتن قرن اول هجری و شروع دعوت عباسیان و قیامهای طالبیان، وضع عوض می شود و توجه بنی امیه به جای دیگرمعطوف می گردد و شیعیان نفس راحتی می كشند و توان این را می یابند كه با امامانشان رابطه برقرار نمایند كه این مطلب درعصر امام صادق(ع) به اوج خود رسید.


[1] بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1394 ه.، ج 3، ص 115.

[2] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، دارالاضواء، بيروت، 1405 ه.، ج 3، ص 77 و 78.

[3] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، داراحياء الكتب العربيه،قاهره، 1961، ج 1، ص 43- 45.

[4] شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، معروف به رجال كشي، موسسه آل البيت(ع) لاحياء و التراث، قم، 1404، ج 1، ص 332.

[5] همان، ص 335.