کد مطلب:223493 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:272

امامت
محمد بن فضل هاشمی گوید: پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام از بغداد به مدینه رفتم.

خدمت حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شدم. به عنوان ولی امر مسلمانان، بر حضرتش سلام دادم. آنچه در اختیار داشتم، تحویل آن امام دادم. عرض كردم: من عازم بصره ام، می انم كه مردم این شهر در مورد مسأله ی امامت گرفتار اختلافات فراوانی هستند، و از من درباره ی امامت شما خواهند پرسید. آیا چیزی را در اختیار من قرار می دهید كه بتوانم در



[ صفحه 14]



این زمینه ایشان را مجاب كنم؟

حضرت فرمودند:

نسبت به مسأله ی امامت من نگران مباش. و از طرف من به دوستانم بگو كه من بزودی نزد آنان خواهم آمد.

آنگاه حضرتش یادگارهای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را به من نشان داد.

عرض كردم: چه زمان به بصره تشریف می آورید؟

فرمود: سه روز پس از آنكه به بصره برسی.

وقتی به بصره رفتم، مردم درباره ی امام علیه السلام از من پرسیدند. گفتم كه من یك روز قبل از وفات حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام نزد حضرتش رفتم. فرمود: من بزودی از دنیا خواهم رفت. هنگامی كه مرا در قبرم دفن كردی، لحظه ای درنگ كن و با این امانت ها به مدینه، نزد فرزندم علی بن موسی علیه السلام برو، زیرا كه او، وصی و امام پس از من است.

من نیز آنچه را كه مولایم حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرموده بود، انجام دادم. شما نیز بدانید كه حضرت علی بن موسی علیهماالسلام سه روز دیگر اینجا خواهد آمد، هر چه می خواهید، از حضرتش بپرسید.



[ صفحه 15]



در این هنگام، عمرو بن هداب [1] آغاز سخن نمود. و گفت: حسن بن محمد، از جمله فضلای خاندان پیامبر است كه افزون بر مراتب بالای ورع و زهد و علم، از سن بالا نیز برخوردار است. و از این نظر هم بر علی بن موسی كه جوانی بیش نیست، ترجیح دارد.

ای بسا كه علی بن موسی در برابر پرسش های دشوار، درماند و از عهده ی پاسخ دادن برنیاید.

حسن بن محمد كه در میان جمعیت حاضر بود، گفت: «ای عمرو! چنین مگو. علی بن موسی فضیلتی بر دیگران دارد كه وصف شده است اینك این محمد بن فضل است كه می گوید: علی بن موسی سه روز دیگر اینجا خواهد بود. همین آمدن وی پس از سه روز، بهترین راهنما برای تو خواهد بود.».

پس از این سخن، مردم پراكنده شدند.

سه روز پس از ورود من به بصره، حضرت رضا علیه السلام به بصره تشریف آورد، به منزل حسن بن محمد وارد شد، و فرمود:

«ای حسن بن محمد! تمام كسانی را كه در آن روز نزد محمد بن فضل آمده بودند - از شیعه و غیرشیعه، و نیز جاثلیق نصرانی [2] و رأس الجالوت [3] یهود را -



[ صفحه 16]



دعوت كن و به همه بگو كه آنچه می خواهند بپرسند.»

حسن بن محمد، تمام كسانی را كه امام فرموده بودند، به اضافه ی زیدیه [4] و معتزله [5] را دعوت كرد، در حالی كه آنها نمی دانستند، چرا حسن آنان را فراخوانده است.

وقتی عده كامل شد، برای حضرت رضا علیه السلام بالشی نهادند. حضرت بر روی آن نشست. سپس فرمود:

سلام علیكم و رحمة الله و بركاته. آیا می دانید چرا ابتدا به سلام كردم؟

پاسخ دادند: خیر

فرمود:

برای آنكه به شما آرامش قلب داده باشم.

حاضران پرسیدند: خدا شما را مورد رحمت خویش قرار دهد. شما كیستید؟

فرمود:

من علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب و فرزند رسول



[ صفحه 17]



خدایم. امروز نماز صبح را در مدینه و در مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم همراه با والی مدینه گزاردم.

او پس از نماز، نامه ی دوستش را برای من خواند. و در بسیاری از كارهایش با من مشورت كرد. من نیز آنچه را كه مصلحت وی بود، به وی راهنمائی كردم. و با او قرار گذاشتم كه امشب نزد من آید، تا آنكه نزد من پاسخ نامه دوستش را بنگارد. و من باید به این وعده وفا كنم، و عصر در مدینه باشم. و لا حول و لا قوة الا بالله.

جمعیت گفتند: ای فرزند پیامبر، با آنچه از خارق عادت بیان فرمودید، جایی برای پرستش درباره ی دلیل امامت شما باقی نمی ماند، و ما شما را فردی راست گفتار می شناسیم.

پس از بیان این جملات، برخاستند كه بروند. ولی حضرت رضا علیه السلام خطاب به ایشان فرمودند:

پراكنده نشوید. من شما را جمع كرده ام تا درباره ی آنچه از آثار نبوت و علائم امامت می خواهید، از من بپرسید. و بدانید كه آنها را جز در نزد ما اهل بیت نخواهید یافت. پس پرسش های خود را مطرح كنید. عمرو بن هداب، نخستین كسی بود كه گفت: محمد بن



[ صفحه 18]



فضل هاشمی اموری را از شما نقل می كند كه دل، آن را نمی پذیرد. حضرت فرمودند: چه مطلبی؟

عمرو گفت: او می گوید كه شما به آنچه خدا نازل فرموده است آگاهی دارید علاوه بر آن، هر نوع زبان و لغت را می دانید. حضرت فرمودند: محمد بن فضل راست گفته، چرا كه این مطلب را خودم به او گفته ام. حال هر چه خواهید بپرسید.

عمرو گفت: پس قبل از هر چیز شما را به همین مطلب امتحان كنیم. در میان افرادی كه اینجا جمع شده اند، هندی و رومی و فارس و ترك وجود دارند.

امام علیه السلام فرمودند:

به هر زبانی كه می خواهند سخن گویند. و من نیز به خواست خدا، به همان زبان پاسخشان را خواهم داد. پس از این بیان امام علیه السلام هر یك از آن افراد غیر عرب، به زبان خویش، از حضرتش سؤال كردند. امام نیز به همان زبان پاسخ ایشان را دادند. در این هنگام مردم متحیر گردیدند. و با اظهار شگفتی تمام آنها را اعتراف كردند كه امام علیه السلام به زبان آنها مسلطتر از خودشان است. آنگاه امام رضا علیه السلام به عمرو بن هداب فرمودند:

اگر من به تو خبر دهم كه تو در این ایام دستت را



[ صفحه 19]



آغشته به خون یكی از افراد خانواده ات خواهی كرد؟ آیا در آن صورت، مرا تصدیق می كنی؟

عمرو بن هداب پاسخ داد: خیر، زیرا غیب را، كسی جز خدای تعالی نمی داند.

امام علیه السلام فرمودند:

آیا خدای تعالی نمی فرماید:

«دانای غیب خدا است و خدا كسی را بر غیب خویش آگاه نمی كند، مگر آن كس را كه به عنوان پیامبر برگزیده باشد». [6] پس بدان كه آن پیامبر برگزیده، جد ما است. و ما علم غیب را از آن پیامبر به ارث برده ایم. یعنی همان پیامبری كه خدای تعالی وی را بر آن مقدار از غیب خود كه خواسته، دانا نموده است. پس ما نیز به آنچه كه تاكنون بوده و تا قیامت خواهد بود، آگاهیم. و آنچه را كه به تو خبر دادم، در مدت پنج روز واقع خواهد شد. و اگر آنچه گفتم، ظرف پنج روز آینده واقع نشد، آن وقت می توانی مرا دروغگوی افترا زننده بدانی. ولی اگر صحیح بود، باید بدانی كه تو، نسبت به خدا و پیامبرش مرتد



[ صفحه 20]



گردیده ای، و اما نشانه ای دیگر برایت بیان می كنم، و آن اینكه بزودی چشمت را عارضه ای خواهد گرفت.

و به گونه ای خواه شد كه قادر به دیدن شدت و كوه نخواهی شد. و این عارضه تا چند روز دیگر رخ می دهد. و نشانه ی دیگر این كه تو سوگند دروغی خواهی خورد. و به این سبب، به بیماری برص (پیسی) گرفتار خواهی شد.

محمد بن فضل گوید: سوگند به خدا كه آنچه را كه حضرت فرموده بود، به عمرو بن هداب رسید. به وی گفتند: آیا رضا راست گفته یا دروغ؟ او پاسخ داد: به خدا سوگند، من در همان وقت هم می دانستم كه او هر چه به من می گوید، راست است ولی می خواستم با او لج كنم. [7] برای آنها كه منصب والای امامت را به تمام ابعاد آن نشناخته اند، پذیرش بعضی از مطالب در مورد ائمه اطهار علیهم السلام عجیب می نماید. چنانكه در این حدیث می بینیم كه برخی از مردم، علم غیب داشتن امام



[ صفحه 21]



رضا علیه السلام را قبول نمی كردند. ولی اگر بدانیم كه امام معصوم علیه السلام، حجت خدا روی زمین - بلكه حجت خدا بر تمام آفریدگان او - است. به راحتی می توان پذیرفت كه خداوند متعال، تمام علوم و قدرت هایی را كه مورد نیاز امام علیه السلام است. به ایشان عطا فرماید، بدون اینكه علم و قدرت بینهایت الهی خدشه دار شود، یا اینكه امام علیه السلام را - العیاذ بالله - رقیب خدای تعالی بدانیم.

اگر روح معنای عبودیت را بفهمیم، و بدانیم كه امام معصوم علیه السلام عبد كامل خدا است، آنگاه به آسانی می پذیریم كه بنده ی برگزیده او - مانند حضرت عیسی علیه السلام - به اذن خداوند متعال، حتی مردگان را زنده كند، و بفرماید:

«و أحیی الموتی باذن الله» [8] .

و می پذیریم كه بنده ی برگزیده او می تواند از غیب خبر دهد:

«و أنبئكم بما تأكلون و ما تدخرون فی بیوتكم» [9] .

خدایی كه چنین علم و قدرتی به حضرت



[ صفحه 22]



عیسی علیه السلام داده، می تواند بار دیگر به بنده ی برگزیده ی دیگر خود، حضرت رضا علیه السلام مرحمت كند. بلكه بالاتر از این را - به بیان صادق آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم - می گوییم. راوی از امام صادق علیه السلام می پرسد:

آیا امام معصوم، تمام آنچه بین مشرق و مغرب است، می بیند؟

امام علیه السلام در پاسخ می فرماید:

چگونه امام، حجت خدا در سراسر عالم باشد، در حالی كه مخلوقات خدا را نبیند، و در میان آنان حكم نكند؟ و چگونه حجت باشد بر گروهی، كه از او غایب باشند؟ نه بر آنها دسترسی داشته باشد، و نه آنان در دسترس او باشند؟ و چگونه از جانب خدا، امانت الهی را ادا كند، و شاهد بر آفریدگان باشد، در حالی كه آنان را نبیند؟

و چگونه بر گروهی حجت باشد كه آنان از او پنهان و پوشیده باشند؟ [10] .

این بیان امام صادق علیه السلام - كه گزیده ای از حدیث طولانی آن حضرت است - بسیاری از پرسش ها را



[ صفحه 23]



پاسخ می گوید.

امام رضا علیه السلام مدت 35 سال از عمر پربركت خود را در زمان پدر بزرگوارشان حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام گذراند. و مدت پذیرفتن مسئولیت سنگین امامت و تهیه و ایفای سهمی بسیار حساس و پرثمر در این سمت، تقریبا 20 سال به طول انجامید، كه این مدت به سه بخش جداگانه تقسیم گردیده است.

1) ده سال اول امامت آن امام همام، در زمان زمامداری هارون سپری گردید.

2) پنج سال بعد، در دوره ی خلافت محمد امین فرزند بزرگتر هارون گذشت.

3) پنج سال آخر امامت حضرتش، مصادف بود با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو پهناور اسلامی. از سال های اخیر، امام، دو سال در شهر مرو، و نزدیك به هفت ماه در سرخس اقامت داشت. و ماههای پایان عمر را نیز در سناباد طوس [11] به سر برد. و در همانجا نیز شهید گردید.



[ صفحه 24]



حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء پس از 55 سال عمر با بركت و پربار، سرانجام در آخر صفر سال 203 هجری قمری شهید گردید. علت شهادت آن بزرگوار، زهری بود كه مأمون با انگور و میوه های دیگر آمیخته بود و حضرتش را به خوردن آن مجبور ساخت. لعنت خدا بر مأمون باد.

آن بزرگوار را در همان قریه ی سناباد طوس به خاك سپردند، كه قبر مقدسش، امروز مطاف اهل دل و پناهگاه درماندگان و بیچارگان است.


[1] عمرو بن هداب، شخصي ناصبي و دشمن اهل بيت عليهم السلام بود.

[2] جاثليق - تعبيري از كاتوليك - در آن زمان به بزرگ مسيحيان اطلاق مي شد.

[3] رأس الجالوت، بزرگ يهوديان است.

[4] زيديه گروهي هستند كه پس از امامت امام سجاد عليه السلام به امامت فرزند ايشان زيد عقيده دارند.

[5] معتزله، گروهي از مسلمانان اند كه عقايد خاصي درباره ي توحيد دارند.

[6] سوره ي جن، آيه ي 28 -27.

[7] خرايج قطب راوندي صفحه 206 -204 به نقل بحار ج 49 ص 73 -75.

حديث مذكور بسيار طولاني است و مناظرات امام عليه السلام در مجلس بصره با بزرگان اديان و مذاهب در آن آمده، ولي ما به همين مقدار اكتفا كرديم.

[8] سوره ي آل عمران، آيه ي 49.

[9] همان آيه.

[10] كامل الزيارات، ابن قولويه قمي، چاپ صدوق، ص 343، باب 108 حديث 2.

[11] سناباد، دهكده اي در محل فعلي مشهد بود، و از مناطق طوس به حساب مي آمد.