کد مطلب:225749 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

افطاری
یكی از خدام افتخاری حرم مطهر، كه پیرمردی از سادات می باشد، قضیه ی جالبی را برای این حقیر - مؤلف - بیان كرد، كه مختصری از آن را به خوبان خواننده تقدیم می نمایم. ایشان می گفتند:



[ صفحه 175]



ماه مبارك رمضان بود. من در كفشداری شماره ی هشت خواهران، مشغول خدمت بودم. [1] وقت افطار نزدیك شد. دو همكار دیگرم كه خادم رسمی بودند، جهت صرف افطار به مهمانسرا رفتند. من كه داوطلبانه آمده بودم، فیش غذا نداشتم. هر چه انتظار كشیدم، خبری نشد، و كسی سراغم نیامد. همچنان مشغول كار بودم، تا اینكه كفشداری خلوت شد. دور ضریح كاملا خالی بود من دلم شكست، رو به ضریح مطهر كردم و گفتم: «بی بی جان! آیا این درست است كه من سر سفره ی شما باشم، ولی گرسنه بمانم؟» در همین حین حالت خاصی به من دست داد. مثل اینكه خواب هستم آن گاه خانم با عظمتی را مشاهده كردم، در حالی كه سر تا پایش كاملا پوشیده بود. از طرف ضریح مطهر به سوی كفشداری آمد، و ظرف غذایی كه بوی عطرش همه كفشداری را فرا گرفته بود، روی میز گذاشت. سپس یك فنجان چای در لیوان های یك بار مصرف نیز كنار آن قرار داد و گفت: «بفرمایید افطار كنید!» پس مجددا به سمت ضریح مطهر رفت. من نیز تشكر كردم. اصلا نفهمیدم چه گونه گذشت همین كه به حالت عادی برگشتم. هیچ كس را در كنار ضریح مطهر ندیدم، اما آن غذای مطبوع و چای داغ روی میز كفشداری بود. آن وقت بود كه متوجه عنایت آن حضرت شدم. با آن غذای متبرك كه خانم عنایت فرموده بودند، افطار كردم. سپس در حالی كه اشك از دیدگانم جاری بود، از بی بی خوبم بسیار تشكر و قدردانی نمودم! [2] .

در حین نگارش مطلب فوق، به یاد سخن جالب دیگری از پیرمردی صاحب بصیرت و با صفا افتادم، كه در این قسمت نقل می كنم:

روزی در محضر این شخص بزرگوار، كه از مقربین خدا و دلباختگان حضرت مهدی (عج) می باشند، بودم. او برایم از عنایت و توجهات اهل بیت علیهم السلام سخن می گفت. در بین صحبت هایش، به عظمت و بزرگی حضرت معصومه (س) اشاره كرد و در حالی كه



[ صفحه 176]



می گریست، با حالتی خاص می گفت: «من محضر مبارك این بی بی را درك كرده، و از ناحیه ی مقدسه اش، خرمای متبرك هم دریافت نموده ام.»

آری! عزیزان! كسانی كه بویی از تقرب را استشمام كرده باشند، پا را از محدوده ی این زندگی مادی و گرفتاری های آخرالزمان فراتر برده، و در معنویات سیر می كنند. آنها هنگام تشرف به محضر این گل های باغ نبی صلی الله علیه و آله، فقط ضریح را زیارت نمی كنند، بلكه خود را در محضرشان می بینند، و با آنها درد دل كرده، و از ایشان كسب فیض می نمایند. مگر نه این است كه، هنگام تشرف به محضر مبارك امام رضا علیه السلام خطاب به آن حضرت در زیارتنامه ی مباركش می خوانیم: «اشهد انك تشهد مقامی و تسمع كلامی و ترد سلامی، انت حی عتد ربك مرزوق»؟ یعنی: «ای امام رضا علیه السلام! شهادت می دهم كه، تو مرا می بینی، حرف های مرا می شنوی، به درد دل های من گوش فرا می دهی، و سلام ناچیز مرا پاسخ می دهی! زیرا تو زنده ای، و بر سر خوان باعظمت الهی روزی می خوری.»

آری! عزیزان! اینها منبع فیض الهی اند. هر چه هست، در نزد آنهاست. چه خوب است كمی نسبت به ایشان معرفت پیدا كرده، و با شناخت و درك والاتری از محضرشان بهره ببریم!



تو ای حبیبه ی حق! جلوه از خدا داری

كه سوی خویش همه چشم ناسوی داری



به چرخ حشمت و جلال، بیشتر از مهر

به پیش دیده ی اهل صفا، ضیا داری



تو آشنا نشوی گر چه با كسی از قدر

ولیك در همه عالم، تو آشنا داری



به زائرین حریم خود، ای ستوده خصال!

نظر ز راه محبت، جداجدا داری [3] .



الحمد لله و المنة، سخن در حیطه ی این بانوی مكرمه (روحی له الفدا) آنقدر گسترده



[ صفحه 177]



است، كه از قدرت قلم ناچیز این حقیر خارج می باشد. آدمی در برابر این بزرگواران، عجز را به راحتی لمس می كند. لیكن فقط از این جهت كه نام حقیر را هم جزو ارادتمندان خود بنویسند، این سطور را، آن هم با عنایت خودشان، به رشته ی تحریر در آوردم.

مرویست كه وقتی حضرت یوسف علیه السلام را در بازار برده فروشان به معرض فروش گذاشتند، آوازه ی جلالت و زیبایی ایشان در شهر پیچید! تمامی اعیان و اشراف و ثروتمندان برای خریدن این برده ی بی مانند، جمع شده، و قیمت های هنگفتی را پیشنهاد می كردند. در بین جمعیت، پیرزنی با كلاف نخی برای خریدن حضرت یوسف علیه السلام آمده بود. به او گفتند: «ای پیرزن! تو در بین این همه ثروتمند، با این كلاف نخ كجا آمده ای؟» پیرزن در جواب گفت: «می دانم كه من لیاقت و توانایی خریداری یوسف را ندارم، اما آمده ام كه حداقل جزو خریداران یوسف باشم.» حال، ای فاطمه جان! این غلام حقیر حرمت هم، با سطوری ناقابل آمده است. او را بپذیر، و دست رد به سینه اش نزن!

اللهم عجل الفرج مولانا و صاحبنا و مونسنا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اللهم فاستجب لنا و تقبله بكرمك و عزتك و برحمتك و عافیتك و صلی الله علی محمد و آله أجمعین و سلم تسلیما یا أرحم الراحمین [4] .



[ صفحه 180]




[1] كفشداري شماره ي 8، هم اكنون به شماره ي 4 تبديل شده.

[2] نمونه اين كرامت از حضرت رضا عليه السلام به يكي از خدامش در بخش كرامات امام رضا عليه السلام آمد. (رجوع شود).

[3] حيدر آقا طهراني.

[4] آخرين فراز زيارت نامه ي حضرت معصومه (عليهاالسلام).