کد مطلب:231335 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:270

توضیح
در این حدیث شریف لازم است موارد را تحقیق كنیم :

1- جبر و تفویض: جبر كامل این است كه معتقد باشیم به نفی قدرت و نفی اختیار و ایجاد عمل برای بنده، بطوری كه عبد چون آلتی باشد در مقابل قدرت و مشیت پروردگار متعال.

و تفویض این است كه خداوند متعال پس از تكوین و ایجاد وجود انسان، امور و جریان تحولات و اعمال او را به خود او واگذار كرده و هیچ گونه دخل و تأثیر و نفوذی در اعمال و در مقابل قدرت و اختیارات او ندارد، و هر چه عبد بطور استقلال بخواهد می كند.



[ صفحه 197]



2- لم یطع بأكراه: اطاعت عبارت است از عمل كردن به مقتضای تكلیف، با بودن رغبت و خضوع، و آن در مقابل عصیان است. و اكراه به معنی حمل و واداشتن شخصی است به عملی كه به اختیار آن را نمی كند.

پس اطاعت وقتی صادق می شود كه از روی رغبت و میل و به حالت انقیاد و خضوع صورت گیرد، و اگر نه اطاعت نخواهد بود.

و تحقق رغبت و انقیاد و خضوع در صورتی است كه انسان معرفت به مقام پروردگار متعال پیدا كند، و او را سزاوار اطاعت و عبادت و انقیاد و تذلل بداند، و پرستش او را لازم و واجب شمارد.

و همین طوری كه مقام الوهیت یك امر واقعی و حق و ثابتی است، یعنی وجود نوریكه واجب و مطلق و نامحدود و نامتناهی و ازلی و ابدی است اطاعت او نیز باید یك امر واقعیت دار و حق ثابت و صحیح باشد. و با اكراه و زور و اجبار و ادعاء نه مقام الوهیت ثابت می شود ، و نه موضوع اطاعت و عبادت حق متعال. گذشته از این معنی اكراه كردن به اطاعت خود ملازم با احتیاج و فقر و ضعف است و تحقیر و اهانت به مقام حق واجب و غنی بذاته خواهد بود، و این عمل از خود پروردگار متعال هیچ گونه متصور نیست.

3- و لم یعص بغلبة: گفتیم كه عصیان مقابل اطاعت باشد، یعنی در مقابل خداوند متعال انقیاد و خضوع و اطاعت نكردن. و غلبه عبارت است از تفوق و برتری پیدا كردن با اعمال قدرت، بطوری كه مغلوب در تحت تأثیر و قدرت و اراده او قرار بگیرد.



[ صفحه 198]



و همین طوری كه در تحقق معنی اطاعت لازم بود كه به صورت رغبت و انقیاد و خضوع پیدا شود در حقیقت مفهوم عصیان نیز لازم است كه برخلاف اطاعت، به صورت كراهت و مخالفت و سركشی باشد.

و این معنی در صورتی صدق می كند كه این كراهت و خلاف از روی اختیار و اراده و آزادی عمل محقق گردد، نه از روی اجبار و اكراه و زور از شخص دیگری كه متفوق و نافذ بوده و بوسیله ی قدرت نافذ خود عملی را در فرد دیگریكه ضعیف و مغلوب و مقهور است، به وجود آورد .

گذشته از این معنی زور و غلبه و قهر بر دیگری موجب سلب آزادی و اختیار و تفكر بوده و در نتیجه خود را قاهر و غالب و ظالم جلوه دادن و طرف را مغلوب و مقهور و مظلوم ساختن است.

پس غلبه و سلطه خواه بیواسطه باشد یا بوسیله ی اسباب و مقدمات، آنهم در مورد عصیان و خلاف، هرگز برای خداوند قادر و حكیم و رحمن و غنی مطلق و نامحدود سزاوار نباشد .

با توجه به این دو موضوع ( لم یطع، و لم یعص ) صد در صد روشن و یقینی می شود كه خداوند متعال هرگز به جبر و زور و غلبه ، بنده خود را به عملی مقهور و مجبور نكرده و سلب آزادی از او نمی كند.

آری از باب لطف و كرم و بزرگواری و رحمت، برای بندگان مطیع و متوجه و مجاهد كه او را دعوت كرده و متوقع فضل و احسان هستند، رحمت و مهربانی و جود و عطای خود را بسط داده، و مقدمات هدایت و تكمیل نفوس و تربیت آنان را فراهم می سازد.



[ صفحه 199]



و در مقابل افرادی كه در عصیان و انحراف و مخالفت خود پافشاری كرده و از تعدی و ظلم بخود و بندگان خداوند متعال كوتاهی ننموده و هیچ گونه تنبه و حالت توبه و توجه پیدا نمی كنند، از رحمت و احسان خصوصی و لطف پروردگار متعال محروم مانده و با غرق در شهوات و معاصی موجبات طغیان و گمراهی آنان افزوده خواهد شد.

پس با در نظر گرفتن این خصوصیات بطوری كه در باب 39 ذكر شد، خداوند متعال بخاطر فضل و لطف و تهیه وسایل هدایت و فراهم ساختن مقدمات و اسباب عمومی و خصوصی سعادت و كمال، اولاتر و سزاوارتر خواهد بود، به نسبت دادن حسنات و موفقیت در اعمال خیر را باو.

چنانكه به علت طغیان و تعدی و انحراف و ظلم و پافشاری در عصیان، با بودن وسایل عمومی هدایت ظاهرا و باطنا، و سوءاستفاده عبد از نعمتهای خداوند متعال به نسبت دادن معاصی به بنده مناسبتر می باشد.

و این معنی در حقیقت از آثار و لوازم اختیار بنده و حسن عمل و یا سوءعمل، و استفاده مناسب اوست ، و هیچ گونه مرتبط با مسأله ی جبر و تفویض نخواهد بود.

4- و لم یهمل العباد- إهمال: ترك حدود و لوازم شی ء است. و این معنی نسبت به خداوند متعال كه خالق موجودات می باشد، محال است زیرا برخلاف حكمت و عدل بوده و منافی اقتضای تكوین و خلق است.

توضیح این كه خلق و آفریدن جهان و جهانیان بطور مسلم لازم است روی برنامه صحیح و غرض مطلوب و با تعیین تمام خصوصیات و حدود (تقدیر كامل)



[ صفحه 200]



انجام بگیرد، تا تقدیر به برنامه ی تكوین منطبق گشته و اختلافی پیدا نشود، و ضمنا در نتیجه ی نظام تامی كه در اثر تقدیر حاصل می شود مقصود و غرض از خلقت حاصل شده و جریان آفرینش لغو و مهمل نمی گردد.

پس با این بیان و برهان موضوع منتفی شده و واگذار كردن امور و جریان زندگی مردم به خود آنان كه اختیار تام در اعمال خود داشته باشند باطل خواهد شد.

و این معنی مانند آن است كه شخص استاد و مخترعی ماشین پیچیده ای را بسازد، و سپس آن را به دیگری واگذار كند و تمام جریان و به كار انداختن و برنامه عمل و استفاده از آن را به عهده او واگذارد، و برای آن دستور و شرایط و خصوصیات و موانعی ذكر نكند .

5- هو المالك لما ملكهم و القادر لما أقدرهم علیه: این جمله اساس دیگری باشد برای نفی كردن تفویض، و اختیار تمام نداشتن عباد.

توضیح آن كه: آنچه انسان بظاهر در اختیار داشته و مالك آن است همه از خداوند متعال بوده و مالكیت حقیقی در آنها از پروردگار جهان می باشد، خواه از اجزا و اعضای بدن باشد، و یا از قوا و حواس بدن، و یا از اشیاء و اموال مادی، و یا از نیروهای معنوی و روحانی، و یا از نعمتهای عمومی كه مورد استفاده است .

پس هر عملی را كه انسان به جای می آورد: قهرا بوسیله و یاری این امور بوده و این امور در آن مؤثر و دخیل و واسطه خواهد بود، و در این صورت روی جریان تكوینی و طبیعی و خارجی خداوند متعال كه مالك حقیق آنهاست در آن اعمال نافذ و مؤثر گشته و اختیار عبد قهرا محدود شده و آزادی مطلق در عمل كه تفویض



[ صفحه 201]



است، منتفی خواهد شد.

گذشته از این، خود اختیار كه منشعب از قدرت است تحقق پیدا كردن آن در وجود عبد، یكی از نیروهایی باشد كه از جانب خداوند متعال إفاضه و عطا شده و قدرت و اراده پروردگار جهان كه نامحدود و نافذ مطلق است نافذ در قدرت و اختیار عیبد خواهد بود.

و این معنی مانند خیاطتی است كه بوسیله دانش آموزی با چرخ و وسایل و مواد استاد آموزگار و تحت نظر و برنامه ی او صورت گیرد در این صورت گفتن این كه آموزگار برنامه ی دوزندگی را به آموزنده تفویض كرده است مطابق واقعیت و دقت نخواهد بود.

6- فإن إئتمر العباد لطاعته: پس برنامه ی دقیق و نظام اتم جهان طبق خواسته ی پروردگار جهان و جهانیان، می باید اجرا گشته و صورت عمل پیدا كند، چون برنامه خیاطت كه به نحو كلی لازم است مطابق نظر استاد صورت بگیرد.

و تا انسان طبق امر و نهی و دستور الهی عمل می كند، و قدرت و توان فكری و عملی و اختیار خود را محدوده برنامه و خواسته ی آفریدگار جهان و موجودات صرف می نماید مورد رضایت خداوند متعال واقع شده و كوچكترین مانعی در پیشروی او پیدا نخواهد شد.

و اگر برخلاف برنامه الهی و دستورهای او عمل كرده و عصیان و بی اعتنایی به امر و نهی و خواسته خداوند متعال شد با خداوند عزیز و قادر مطلق است كه او را مانع باشد، و یا آن كه آزاد بگذارد.

و اگر خداوند عزوجل مانع از طغیان كسی نشده، و او را در عمل خود



[ صفحه 202]



آزاد گذاشت، در این مورد عمل زشت و فاسد او هرگز به مقام خداوند متعال نسبت داده نشده و خود او عاصی و طاغی شمرده خواهد شد.

زیرا خداوند متعال تمام وسایل و اسباب و قوا و نعمتهای خارجی و داخلی را در اختیار او گذارده است، تا از آنها به نفع خود و برای سعادت و تكمیل نفس خود استفاده كند، و او است كه سوء استفاده كرده و حتی با تنبیهات و راهنماییهای همه جور، هیچ گونه حاضر به هدایت نشده است.

البته خداوند متعال نباید بزور متوسل بقدرت شده و كسی را مجبور به عمل كردن در برنامه ای فرماید، اگرچه آن برنامه فی نفسه خیر و صلاح باشد.

و دیگر آن كه اجبار در این صورت ممكن است برخلاف عدالت و حكمت عمومی و اجتماعی بوده و نتیجه ی معكوسی بدهد.



[ صفحه 203]