کد مطلب:2631 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:1498

واژه «ملت»
واژه «ملت»

كلمه «ملت» كلمه ای عربی است و به معنی راه و روش است. در قرآن كریم نیز این كلمه به همین معنی آمده است «1». این كلمه [پانزده ] «2» بار (در 15 آیه) در قرآن

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 59

كریم آمده است، ولی مفهومی كه این كلمه در قرآن كریم دارد با مفهومی كه امروز مصطلح فارسی زبانان است و از آن كلمه «ملیت» را مشتق كرده اند متفاوت است.

«ملت» در اصطلاح قرآن به معنی راه و روش و طریقه ای است كه از طرف یك رهبر الهی بر مردم عرضه شده است. مثلًا می فرماید: «مِلَّةَ ابیكُمْ ابْراهیمَ» «1»

یعنی راه و روش پدر شما ابراهیم، یا می فرماید: «مِلَّةَ ابْراهیمَ حَنیفاً» «2»

.

راغب اصفهانی در كتاب مفردات القرآن می گوید: «ملت و املال كه همان املاء است از یك ریشه است». «فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ» «3»

یعنی ولیّ او از روی عدالت املاء كند. راغب می گوید: «علت اینكه یك طریقه الهی «ملت» نامیده شده است این است كه از طرف خداوند املاء و دیكته شده است».

پس، از نظر قرآن یك مجموعه فكری و علمی و یك روشی كه مردم باید طبق آن عمل كنند، ملت نامیده می شود. بنابراین، ملت با دین یك معنی دارد، با این تفاوت كه یك چیز به اعتباری دین و به اعتبار دیگری ملت نامیده می شود؛ به آن اعتبار ملت نامیده می شود كه آن چیز از طرف خدا به پیامبری املاء می شود كه به مردم ابلاغ نماید و مردم را بر اساس آن رهبری نماید.

علمای فقه اللغة می گویند: یك تفاوت میان كلمه «دین» و كلمه «ملت» این است كه كلمه «دین» را به خدا می توان اضافه كرد و مثلًا گفت: «دین اللَّه» یعنی دین خدا، و همچنین به فرد پیرو نیز اضافه می شود، مثلًا گفته می شود: «دین زید، دین عمرو».

ولی كلمه «ملت» نه به خدا اضافه می شود و نه به فرد پیرو؛ گفته نمی شود: ملت خدا یا ملت زید یا ملت عمرو، بلكه به آن رهبری كه از طرف خدا مأمور رهبری مردم برطبق طریقه خاصی است اضافه می شود، مثلًا گفته می شود: «ملت ابراهیم» یا «ملت عیسی» یا «ملت محمد صلی الله علیه و آله». مثل این است كه در مفهوم این كلمه رهبری گنجانده شده است.

از این نظر می توان گفت كلمه «ملت» نزدیك است با كلمه «مكتب» در اصطلاح جدید. كلمه «مكتب» نیز معمولًا به رهبر یك روش و مسلك اضافه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 60

می شود. اگر این جهت را كه در كلمه «ملت» نیز مانند كلمه «مكتب» املاء و دیكته كردن گنجانیده شده است مورد توجه قرار دهیم، شباهت و نزدیكی این دو كلمه بیشتر روشن می شود.

كلمه «ملت» در اصطلاح امروز فارسی

در اصطلاح امروز فارسی، این كلمه بكلی مفهوم مغایری با مفهوم اصلی خود پیدا كرده است. امروز كلمه «ملت» به یك واحد اجتماعی گفته می شود كه دارای سابقه تاریخی واحد و قانون و حكومت واحد و احیاناً آمال و آرمانهای مشترك و واحد می باشند. ما امروز بجای مردم آلمان و انگلستان و فرانسه و غیره، ملت آلمان، ملت انگلستان، ملت فرانسه می گوییم و احیاناً به همه آن مردم این كلمه را اطلاق نمی كنیم، به یك طبقه از مردم، ملت می گوییم؛ یعنی آنها را به دو طبقه تقسیم می كنیم: طبقه حاكمه و طبقه محكومه؛ به طبقه حاكمه كلمه «دولت» و به طبقه محكومه كلمه «ملت» را اطلاق می كنیم.

این اصطلاح فارسی یك اصطلاح مستحدث و جدید است و در واقع یك غلط است. در صد سال و دویست سال و هزار سال پیش هرگز این كلمه در زبان فارسی به این معنی غلط استعمال نمی شد. گمان می كنم این اصطلاح جدید از زمان مشروطیت به بعد پیدا شده است و ظاهراً ریشه این غلط این بوده كه این كلمه را مضافٌ الیه كلمه دیگر قرار می داده اند، مثلًا می گفته اند: پیروان ملت ابراهیم، پیروان ملت محمد صلی الله علیه و آله، پیروان ملت عیسی و همچنین. بعدها كلمه پیروان حذف شده و گفته اند: ملت محمد صلی الله علیه و آله، ملت عیسی. كم كم كار به آنجا كشیده كه گفته اند: ملت ایران، ملت ترك، ملت عرب، ملت انگلیس. به هر حال، یك اصطلاح مستحدث است.

اعراب امروز در مواردی كه ما كلمه «ملت» را به كار می بریم آنها كلمه «قوم» یا كلمه «شعب» را به كار می برند، مثلًا می گویند: «الشعب الایرانی» و یا «الشعب المصری» و غیره. ما كه فعلًا در این بحث كلمه «ملت» و «ملیت» را به كار می بریم، همان مفهوم جدید و مصطلح امروز فارسی را در نظر گرفته ایم، خواه غلط و خواه درست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 61

ملیت از نظر اجتماعی

از بحث لغوی می گذریم و وارد بحث اجتماعی می شویم. كوچكترین واحد اجتماعی «خانواده» است. زندگی مشترك انسانها تا وقتی كه به زن و شوهر و فرزندان و فرزندزادگان و احیاناً همسران فرزندان آنها محدود است «زندگی خانوادگی» نامیده می شود.

زندگی خانوادگی فوق العاده قدیم است. از وقتی كه انسان پیدا شده، زندگی خانوادگی داشته است. به عقیده بعضی، اجداد حیوانی انسان هم كم و بیش زندگی خانوادگی داشته اند.

واحد بزرگتر از خانواده «قبیله» است. زندگی قبیله ای مجموعه خانواده هایی را كه در جدّ اعلی با هم مشتركند در بر می گیرد. زندگی قبیله ای مرحله تكامل یافته زندگی خانوادگی است. می گویند در زندگیهای خانوادگی و انفرادی اولیه بشر، از لحاظ مالی و اقتصادی اشتراك حكمفرما بود نه اختصاص، بعدها مالكیت اختصاصی به وجود آمده است.

واحد اجتماعی دیگری كه از این واحد بزرگتر و تكامل یافته تر است و شامل مجموع مردمی می شود كه حكومت واحد و قانون واحدی بر آنها حكومت می كند، در اصطلاح امروز فارسی زبانان «ملت» نامیده می شود. واحد «ملی» ممكن است از مجموع قبایلی فراهم شده باشد كه در اصل و ریشه و خون با هم شریكند، و ممكن است قبایلی كه ایجادكننده یك ملت هستند در خون و ریشه اصلی هیچ گونه با هم اشتراك نداشته باشند، و ممكن است اساساً زندگی قبیله ای و ایلی در میان آنها به هیچ وجه وجود نداشته باشد و اگر وجود داشته باشد فقط در میان بعضی از افراد آن ملت وجود داشته باشد نه در میان همه آنها.

در كتاب اصول علوم سیاسی جلد اول، صفحه 327 چنین آمده است:

«با تفكیكی كه در قرن بیستم از «ملت» و «مردم» می شود، لغت «مردم» بیشتر برای تعیین گروه اجتماعی به كار می رود ولیكن «ملت» از نظر حقوقی و سیاسی واحد جمعیت است كه بر قلمرو ارضی كشوری مستقر می شود و این استقرار نتیجه وحدت تاریخی، زبانی، مذهبی یا اقتصادی یا آرمانهای مشترك و خواستن ادامه زندگی مشترك است. كلمه «مردم»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 62

جنبه جامعه شناسی بیشتری دارد در حالی كه «ملت» بیشتر از نظر حقوق و سیاست داخلی یا بین المللی مورد نظر قرار می گیرد. بعلاوه، استعمال این كلمه در عرف ماركسیستها و لیبرالها فرق می كند و باید توجه داشت كه در به كار بردن، گوینده یا نویسنده پیرو چه ایدئولوژی و اندیشه است.»

امروز در جهان، ملل گوناگونی وجود دارد. آنچه آنها را به صورت ملت واحد درآورده است زندگی مشترك و قانون و حكومت مشترك است نه چیز دیگر از قبیل نژاد و خون و غیره. وجه مشترك این واحدها این است كه حكومت واحدی آنها را اداره می كند. بعضی از این ملتها سابقه تاریخی زیادی ندارند، مولود یك حادثه اجتماعی اند مثل بسیاری از ملل خاورمیانه كه مولود جنگ بین الملل اول و شكست عثمانیهایند.

فعلًا در دنیا ملتی وجود ندارد كه از نظر خون و نژاد از سایر ملل جدا باشد. مثلًا ما ایرانیها كه سابقه تاریخی نیز داریم و از لحاظ حكومت و قوانین دارای وضع خاصی هستیم، آیا از لحاظ خون و نژاد از سایر ملل مجاور جدا هستیم؟ مثلًا ما كه خود را از نژاد آریا و اعراب را از نژاد سامی می دانیم، آیا واقعاً همین طور است یا دیگر پس از اینهمه اختلاطها و امتزاجها، از نژادها اثری باقی نمانده است؟.

حقیقت این است كه ادعای جدا بودن خونها و نژادها خرافه ای بیش نیست. نژاد سامی و آریایی و غیره به صورت جدا و مستقل از یكدیگر فقط در گذشته بوده است، اما حالا آنقدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است كه اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است.

بسیاری از مردم امروز ایران كه ایرانی و فارسی زبان اند و داعیه ایرانی گری دارند، یا عرب اند یا ترك یا مغول، همچنانكه بسیاری از اعراب كه با حماسه زیادی دم از عربیت می زنند از نژاد ایرانی یا ترك یا مغول می باشند. شما اگر همین حالا سفری به مكه و مدینه بروید، اكثر مردم ساكن آنجا را می بینید كه در اصل اهل هند یا ایران یا بلخ یا بخارا یا جای دیگری هستند. شاید بسیاری از كسانی كه نژادشان از كوروش و داریوش است، الآن در كشورهای عربی تعصب شدید عربیت دارند و بالعكس شاید بسیاری از اولاد ابوسفیان ها امروز سنگ تعصب ایرانیت به سینه می زنند.

چند سال پیش یكی از اساتید دانشگاه تهران كوشش داشت با دلیل اثبات كند

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 63

كه یزید بن معاویه یك ایرانی اصیل بوده تا چه رسد به فرزندانش، اگر در این سرزمین باشند.

پس آنچه به نام ملت فعلًا وجود دارد این است كه ما فعلًا مردمی هستیم كه در یك سرزمین و در زیر یك پرچم و با یك رژیم حكومتی و با قوانین خاصی زندگی می كنیم، اما اینكه نیاكان و اجداد ما هم حتماً ایرانی بوده اند یا یونانی یا عرب یا مغول یا چیز دیگر، نمی دانیم.

اگر ما ایرانیان بخواهیم بر اساس نژاد قضاوت كنیم و كسانی را ایرانی بدانیم كه نژاد آریا داشته باشند، بیشتر ملت ایران را باید غیرایرانی بدانیم و بسیاری از مفاخر خود را از دست بدهیم؛ یعنی از این راه بزرگترین ضربت را بر ملیت ایرانی زده ایم.

الآن در ایران قومها و قبایلی زندگی می كنند كه نه زبانشان فارسی است و نه خود را از نژاد آریا می دانند.

به هر حال در عصر حاضر دم زدن از استقلال خونی و نژادی خرافه ای بیش نیست.

تعصبات ملی

واحد اجتماعی، خواه خانواده، خواه قبیله و خواه ملت (به اصطلاح امروز فارسی) با نوعی احساسات و تعصبات همراه است؛ یعنی در انسان یك نوع حس جانبداری نسبت به خانواده و قوم و ملت خود پیدا می شود. این حس جانبداری ممكن است در واحد خیلی بزرگتر یعنی واحد «قاره ای و منطقه ای» نیز به وجود آید. مثلًا مردم اروپا در برابر مردم آسیا یك نوع حس جانبداری نسبت به خود احساس می كنند و بالعكس مردم آسیا در برابر مردم اروپا؛ همان طور كه مردم یك نژاد نیز امكان دارد كه چنین احساسی نسبت به هم نژادان خود داشته باشند.

ملیت از خانواده «خودخواهی» است كه از حدود فرد و قبیله تجاوز كرده، شامل افراد یك ملت شده است و خواه ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی: تعصب، عُجب، ندیدن عیب خود (البته عیبهای ملی در مقیاس ملت)، بزرگتر دیدن خوبیهای خود، تفاخر و امثال اینها را همراه دارد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 64

ناسیونالیسم

گرایش به جنبه های قومی و ملی در زبانهای اروپایی «ناسیونالیسم» خوانده می شود كه برخی از دانشمندان فارسی زبان آن را «ملت پرستی» ترجمه كرده اند.

ناسیونالیسم مطابق بیان گذشته، بر عواطف و احساسات قومی و ملی متكی است نه بر عقل و منطق. ناسیونالیسم را نباید به طور كلی محكوم كرد. ناسیونالیسم اگر تنها جنبه مثبت داشته باشد، یعنی موجب همبستگی بیشتر و روابط حسنه بیشتر و احسان و خدمت بیشتر به كسانی كه با آنها زندگی مشترك داریم بشود، ضد عقل و منطق نیست و از نظر اسلام مذموم نمی باشد، بلكه اسلام برای كسانی كه طبعاً حقوق بیشتری دارند از قبیل همسایگان و خویشاوندان، حقوق قانونی زیادتری قائل است.

ناسیونالیسم آنگاه عقلًا محكوم است كه جنبه منفی به خود می گیرد؛ یعنی افراد را تحت عنوان ملیتهای مختلف از یكدیگر جدا می كند و روابط خصمانه ای میان آنها به وجود می آورد و حقوق واقعی دیگران را نادیده می گیرد.

نقطه مقابل ناسیونالیسم، «انترناسیونالیسم» است كه قضایا را با مقیاس جهانی می نگرد و احساسات ناسیونالیستی را محكوم می كند. ولی همچنانكه گفتیم اسلام همه احساسات ناسیونالیستی را محكوم نمی كند، احساسات منفی ناسیونالیستی را محكوم می كند نه احساسات مثبت را.

مقیاس ملیت

در ابتدا چنین به نظر می رسد كه لازمه ناسیونالیسم و احساسات ملی این است كه هر چیزی كه محصول یك سرزمین معین یا نتیجه ابداع فكر مردم آن سرزمین است، آن چیز از نظر آن مردم باید ملی به حساب آید و احساسات ملی و ناسیونالیستی، آن را در بر می گیرد و هر چیزی كه از مرز و بوم دیگر آمده است باید برای مردم این سرزمین بیگانه و اجنبی به شمار آید.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 62 ملیت از نظر اجتماعی ..... ص : 61

واژه «ملت»

كلمه «ملت» كلمه ای عربی است و به معنی راه و روش است. در قرآن كریم نیز این كلمه به همین معنی آمده است «1». این كلمه [پانزده ] «2» بار (در 15 آیه) در قرآن

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 59

كریم آمده است، ولی مفهومی كه این كلمه در قرآن كریم دارد با مفهومی كه امروز مصطلح فارسی زبانان است و از آن كلمه «ملیت» را مشتق كرده اند متفاوت است.

«ملت» در اصطلاح قرآن به معنی راه و روش و طریقه ای است كه از طرف یك رهبر الهی بر مردم عرضه شده است. مثلًا می فرماید: «مِلَّةَ ابیكُمْ ابْراهیمَ» «1»

یعنی راه و روش پدر شما ابراهیم، یا می فرماید: «مِلَّةَ ابْراهیمَ حَنیفاً» «2»

.

راغب اصفهانی در كتاب مفردات القرآن می گوید: «ملت و املال كه همان املاء است از یك ریشه است». «فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ» «3»

یعنی ولیّ او از روی عدالت املاء كند. راغب می گوید: «علت اینكه یك طریقه الهی «ملت» نامیده شده است این است كه از طرف خداوند املاء و دیكته شده است».

پس، از نظر قرآن یك مجموعه فكری و علمی و یك روشی كه مردم باید طبق آن عمل كنند، ملت نامیده می شود. بنابراین، ملت با دین یك معنی دارد، با این تفاوت كه یك چیز به اعتباری دین و به اعتبار دیگری ملت نامیده می شود؛ به آن اعتبار ملت نامیده می شود كه آن چیز از طرف خدا به پیامبری املاء می شود كه به مردم ابلاغ نماید و مردم را بر اساس آن رهبری نماید.

علمای فقه اللغة می گویند: یك تفاوت میان كلمه «دین» و كلمه «ملت» این است كه كلمه «دین» را به خدا می توان اضافه كرد و مثلًا گفت: «دین اللَّه» یعنی دین خدا، و همچنین به فرد پیرو نیز اضافه می شود، مثلًا گفته می شود: «دین زید، دین عمرو».

ولی كلمه «ملت» نه به خدا اضافه می شود و نه به فرد پیرو؛ گفته نمی شود: ملت خدا یا ملت زید یا ملت عمرو، بلكه به آن رهبری كه از طرف خدا مأمور رهبری مردم برطبق طریقه خاصی است اضافه می شود، مثلًا گفته می شود: «ملت ابراهیم» یا «ملت عیسی» یا «ملت محمد صلی الله علیه و آله». مثل این است كه در مفهوم این كلمه رهبری گنجانده شده است.

از این نظر می توان گفت كلمه «ملت» نزدیك است با كلمه «مكتب» در اصطلاح جدید. كلمه «مكتب» نیز معمولًا به رهبر یك روش و مسلك اضافه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 60

می شود. اگر این جهت را كه در كلمه «ملت» نیز مانند كلمه «مكتب» املاء و دیكته كردن گنجانیده شده است مورد توجه قرار دهیم، شباهت و نزدیكی این دو كلمه بیشتر روشن می شود.

كلمه «ملت» در اصطلاح امروز فارسی

در اصطلاح امروز فارسی، این كلمه بكلی مفهوم مغایری با مفهوم اصلی خود پیدا كرده است. امروز كلمه «ملت» به یك واحد اجتماعی گفته می شود كه دارای سابقه تاریخی واحد و قانون و حكومت واحد و احیاناً آمال و آرمانهای مشترك و واحد می باشند. ما امروز بجای مردم آلمان و انگلستان و فرانسه و غیره، ملت آلمان، ملت انگلستان، ملت فرانسه می گوییم و احیاناً به همه آن مردم این كلمه را اطلاق نمی كنیم، به یك طبقه از مردم، ملت می گوییم؛ یعنی آنها را به دو طبقه تقسیم می كنیم: طبقه حاكمه و طبقه محكومه؛ به طبقه حاكمه كلمه «دولت» و به طبقه محكومه كلمه «ملت» را اطلاق می كنیم.

این اصطلاح فارسی یك اصطلاح مستحدث و جدید است و در واقع یك غلط است. در صد سال و دویست سال و هزار سال پیش هرگز این كلمه در زبان فارسی به این معنی غلط استعمال نمی شد. گمان می كنم این اصطلاح جدید از زمان مشروطیت به بعد پیدا شده است و ظاهراً ریشه این غلط این بوده كه این كلمه را مضافٌ الیه كلمه دیگر قرار می داده اند، مثلًا می گفته اند: پیروان ملت ابراهیم، پیروان ملت محمد صلی الله علیه و آله، پیروان ملت عیسی و همچنین. بعدها كلمه پیروان حذف شده و گفته اند: ملت محمد صلی الله علیه و آله، ملت عیسی. كم كم كار به آنجا كشیده كه گفته اند: ملت ایران، ملت ترك، ملت عرب، ملت انگلیس. به هر حال، یك اصطلاح مستحدث است.

اعراب امروز در مواردی كه ما كلمه «ملت» را به كار می بریم آنها كلمه «قوم» یا كلمه «شعب» را به كار می برند، مثلًا می گویند: «الشعب الایرانی» و یا «الشعب المصری» و غیره. ما كه فعلًا در این بحث كلمه «ملت» و «ملیت» را به كار می بریم، همان مفهوم جدید و مصطلح امروز فارسی را در نظر گرفته ایم، خواه غلط و خواه درست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 61

ملیت از نظر اجتماعی

از بحث لغوی می گذریم و وارد بحث اجتماعی می شویم. كوچكترین واحد اجتماعی «خانواده» است. زندگی مشترك انسانها تا وقتی كه به زن و شوهر و فرزندان و فرزندزادگان و احیاناً همسران فرزندان آنها محدود است «زندگی خانوادگی» نامیده می شود.

زندگی خانوادگی فوق العاده قدیم است. از وقتی كه انسان پیدا شده، زندگی خانوادگی داشته است. به عقیده بعضی، اجداد حیوانی انسان هم كم و بیش زندگی خانوادگی داشته اند.

واحد بزرگتر از خانواده «قبیله» است. زندگی قبیله ای مجموعه خانواده هایی را كه در جدّ اعلی با هم مشتركند در بر می گیرد. زندگی قبیله ای مرحله تكامل یافته زندگی خانوادگی است. می گویند در زندگیهای خانوادگی و انفرادی اولیه بشر، از لحاظ مالی و اقتصادی اشتراك حكمفرما بود نه اختصاص، بعدها مالكیت اختصاصی به وجود آمده است.

واحد اجتماعی دیگری كه از این واحد بزرگتر و تكامل یافته تر است و شامل مجموع مردمی می شود كه حكومت واحد و قانون واحدی بر آنها حكومت می كند، در اصطلاح امروز فارسی زبانان «ملت» نامیده می شود. واحد «ملی» ممكن است از مجموع قبایلی فراهم شده باشد كه در اصل و ریشه و خون با هم شریكند، و ممكن است قبایلی كه ایجادكننده یك ملت هستند در خون و ریشه اصلی هیچ گونه با هم اشتراك نداشته باشند، و ممكن است اساساً زندگی قبیله ای و ایلی در میان آنها به هیچ وجه وجود نداشته باشد و اگر وجود داشته باشد فقط در میان بعضی از افراد آن ملت وجود داشته باشد نه در میان همه آنها.

در كتاب اصول علوم سیاسی جلد اول، صفحه 327 چنین آمده است:

«با تفكیكی كه در قرن بیستم از «ملت» و «مردم» می شود، لغت «مردم» بیشتر برای تعیین گروه اجتماعی به كار می رود ولیكن «ملت» از نظر حقوقی و سیاسی واحد جمعیت است كه بر قلمرو ارضی كشوری مستقر می شود و این استقرار نتیجه وحدت تاریخی، زبانی، مذهبی یا اقتصادی یا آرمانهای مشترك و خواستن ادامه زندگی مشترك است. كلمه «مردم»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 62

جنبه جامعه شناسی بیشتری دارد در حالی كه «ملت» بیشتر از نظر حقوق و سیاست داخلی یا بین المللی مورد نظر قرار می گیرد. بعلاوه، استعمال این كلمه در عرف ماركسیستها و لیبرالها فرق می كند و باید توجه داشت كه در به كار بردن، گوینده یا نویسنده پیرو چه ایدئولوژی و اندیشه است.»

امروز در جهان، ملل گوناگونی وجود دارد. آنچه آنها را به صورت ملت واحد درآورده است زندگی مشترك و قانون و حكومت مشترك است نه چیز دیگر از قبیل نژاد و خون و غیره. وجه مشترك این واحدها این است كه حكومت واحدی آنها را اداره می كند. بعضی از این ملتها سابقه تاریخی زیادی ندارند، مولود یك حادثه اجتماعی اند مثل بسیاری از ملل خاورمیانه كه مولود جنگ بین الملل اول و شكست عثمانیهایند.

فعلًا در دنیا ملتی وجود ندارد كه از نظر خون و نژاد از سایر ملل جدا باشد. مثلًا ما ایرانیها كه سابقه تاریخی نیز داریم و از لحاظ حكومت و قوانین دارای وضع خاصی هستیم، آیا از لحاظ خون و نژاد از سایر ملل مجاور جدا هستیم؟ مثلًا ما كه خود را از نژاد آریا و اعراب را از نژاد سامی می دانیم، آیا واقعاً همین طور است یا دیگر پس از اینهمه اختلاطها و امتزاجها، از نژادها اثری باقی نمانده است؟.

حقیقت این است كه ادعای جدا بودن خونها و نژادها خرافه ای بیش نیست. نژاد سامی و آریایی و غیره به صورت جدا و مستقل از یكدیگر فقط در گذشته بوده است، اما حالا آنقدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است كه اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است.

بسیاری از مردم امروز ایران كه ایرانی و فارسی زبان اند و داعیه ایرانی گری دارند، یا عرب اند یا ترك یا مغول، همچنانكه بسیاری از اعراب كه با حماسه زیادی دم از عربیت می زنند از نژاد ایرانی یا ترك یا مغول می باشند. شما اگر همین حالا سفری به مكه و مدینه بروید، اكثر مردم ساكن آنجا را می بینید كه در اصل اهل هند یا ایران یا بلخ یا بخارا یا جای دیگری هستند. شاید بسیاری از كسانی كه نژادشان از كوروش و داریوش است، الآن در كشورهای عربی تعصب شدید عربیت دارند و بالعكس شاید بسیاری از اولاد ابوسفیان ها امروز سنگ تعصب ایرانیت به سینه می زنند.

چند سال پیش یكی از اساتید دانشگاه تهران كوشش داشت با دلیل اثبات كند

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 63 تعصبات ملی ..... ص : 63

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 63

كه یزید بن معاویه یك ایرانی اصیل بوده تا چه رسد به فرزندانش، اگر در این سرزمین باشند.

پس آنچه به نام ملت فعلًا وجود دارد این است كه ما فعلًا مردمی هستیم كه در یك سرزمین و در زیر یك پرچم و با یك رژیم حكومتی و با قوانین خاصی زندگی می كنیم، اما اینكه نیاكان و اجداد ما هم حتماً ایرانی بوده اند یا یونانی یا عرب یا مغول یا چیز دیگر، نمی دانیم.

اگر ما ایرانیان بخواهیم بر اساس نژاد قضاوت كنیم و كسانی را ایرانی بدانیم كه نژاد آریا داشته باشند، بیشتر ملت ایران را باید غیرایرانی بدانیم و بسیاری از مفاخر خود را از دست بدهیم؛ یعنی از این راه بزرگترین ضربت را بر ملیت ایرانی زده ایم.

الآن در ایران قومها و قبایلی زندگی می كنند كه نه زبانشان فارسی است و نه خود را از نژاد آریا می دانند.

به هر حال در عصر حاضر دم زدن از استقلال خونی و نژادی خرافه ای بیش نیست.

تعصبات ملی

واحد اجتماعی، خواه خانواده، خواه قبیله و خواه ملت (به اصطلاح امروز فارسی) با نوعی احساسات و تعصبات همراه است؛ یعنی در انسان یك نوع حس جانبداری نسبت به خانواده و قوم و ملت خود پیدا می شود. این حس جانبداری ممكن است در واحد خیلی بزرگتر یعنی واحد «قاره ای و منطقه ای» نیز به وجود آید. مثلًا مردم اروپا در برابر مردم آسیا یك نوع حس جانبداری نسبت به خود احساس می كنند و بالعكس مردم آسیا در برابر مردم اروپا؛ همان طور كه مردم یك نژاد نیز امكان دارد كه چنین احساسی نسبت به هم نژادان خود داشته باشند.

ملیت از خانواده «خودخواهی» است كه از حدود فرد و قبیله تجاوز كرده، شامل افراد یك ملت شده است و خواه ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی: تعصب، عُجب، ندیدن عیب خود (البته عیبهای ملی در مقیاس ملت)، بزرگتر دیدن خوبیهای خود، تفاخر و امثال اینها را همراه دارد.