کد مطلب:276819
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:247
یادآوری
در پایان بحث مربوط به سفیانی اول یادآوری این نكته لازم است كه گرچه در بعضی از روایات به خروج دو فرد جنایت پیشه به عنوان (سفیانی)اشاره شده، و در بعضی از آنها هم تعبیرهای نسبتا صریحی بكار رفته، و برخی از دانشمندان هم این روایات را بر اشخاص پست و فرومایه ای چون: ابوطاهر- سلیمان بن حسن قرمطی و «میشل افلق» [1] بنیانگذار حزب كافر بعث درعراق، تطبیق نموده اند، اما با این همه روایات مربوط به سفیانی اول كمی پیچیده و مبهم است زیرا:
از بعضی از این روایات كه بصورت مختصر و یا مفصل و به طور مطلق درباره ی سفیانی از ائمة معصومین علیهم السلام روایت شده چنین فهمیده می شود كه سفیانی اول، كسی است كه
[ صفحه 59]
در نام او حرف (ش) وجود دارد و از ناحیه ای به نام«هجر» به سوی عراق خواهد آمد.
و از بعضی از روایات چنین استفاده می شود كه سفیانی اول نخستین فرد از اصحاب فتنه هاست كه از بلاد جزیره (یعنی: از بلاد بین النهرین و سرزمین موصل در شمال عراق) خروج خواهد نمود و نام او «اصهب بن قیس» است.
و از بعضی دیگر از روایات چنین فهمیده می شود كه سفیانی اول دارای صفات متعددی از قبیل اصهب و ابقع و ابرص می باشد.
و از برخی از روایات دیگر چنین دانست می شود كه صفات مختلفی چون: اصهب و ابقع و ابرص، از اوصاف سفیانی دوم است.
و بالاخره از برخی اخبار دیگر كه در همین زمینه وارد شده مستفاد می گردد كه الفاظ مختلفی چون: اصهب و ابقع و ابرص نه از صفات سفیانی اول است و نه از صفات سفیانی دوم، بلكه اصهب و ابقع و ابرص، سه فرد مختلفی هستند كه در سرزمین شام ظاهر می شوند و با سفیانی اصلی (یعنی سفیانی مشهور)كشمكش دارند و سفیانی با آنها می جنگد و همه ی آنها را با یاران و پیروانشان تار و مار می سازد، و سپس خود را برای گرفتن عراق و تسخیر بغداد آماده می نماید.
اینك برای روشن شدن مطلب تكمیل بحث و جریان خروج اصهب و ابقع و سفیانی، چند نمونه از این روایات را در اینجا می آوریم.
1- مرحوم علامه ی مجلسی:اعلی الله مقامه در كتاب بحارالانوار، در مورد جریان خروج اصهب و ابقع و ابرص و سفیانی، در روایت مختصری از امام باقر علیه السلام می نویسد:
«عن ابی جعفر علیه السلام قال:یا برید!اتق جمع الاصهب.
قلت: وما الاصهب؟
قال:الابقع،
قلت، وما الابقع؟
قال:الابرص، واتق السفیانی، واتق الشریدین من ولد فلان یاتیان مكه، فیقسمان بها الاموال، یتشبهان بالقائم علیه السلام: واتق الشذاد من آل محمد. [2] .
[ صفحه 60]
برید از حضرت ابوجعفر امام باقر علیه السلام روایت كرده است كه فرمود: ای برید! از پیوستن به جمعیت اصهب، یعنی [سرخ وسفید]، پرهیز كن.
عرض كردم: یا بن رسول الله، اصهب كیست؟
فرمود: او ابلق [یعنی: سیاه و سفید]است.
عرض كردم: ابلق كیست؟
فرمود: او ابرص است [یعنی:كسی كه پیسی دارد، (یا در بدن او لكه های سفید است] و بلافاصله فرمود: از سفیانی بپرهیز. و هم چنین از دو نفر آواره از اولاد فلان (كه شاید مراد از بنی عباس باشند) كه به مكه می آیند و اموالی را در آنجا به مردم تقسیم می كنند و خودشان را شبیه به حضرت قائم علیه السلام می نمایند، نیز پرهیز كن. و نیز از عده كمی از سادات هم دوری گزین.
مرحوم مجلسی -علیه الرحمه- بعد از نقل این حدیث در توضیح جمله ی آخر آن كه امام علیه السلام فرموده است (از عده كمی از سادات هم دوری گزین)می فرماید:مقصود حضرت از این عده ی كم، پیروان زید بن علی بن الحسین علیهم السلام است كه عقیده ی ضعیفی داشتند، و البته در «سید» بودن آنها شك و تردیدی نیست.
2- مرحوم شیخ مفید، در كتاب «ارشاد» در روایتی از جابر جعفری و او از امام باقر علیه السلام درباره ی خروج اصهب و ابقع و سفیانی، چنین آورده است:
امام باقر علیه السلام فرمود: ای جابر، بر زمین قرار بگیر و دست و پای خود را حركت مده تااین نشانه ها كه برای تو می گویم ببینی گر چه من گمان ندارم كه تو به آن زمان برسی.
نشانه ها این است: اختلاف بنی عباس، آواز دهنده ای كه از آسمان آواز دهد، فرو رفتن دهكده ای از دهات شام بنام «جابیه»، آمدن تركان به جزیره و فرود آمدن رومیان به«رمله» و اختلافات بسیار در آن هنگام در هر سرزمینی، تا اینكه شام خراب گردد و سبب خرابی شام اجتماع سه پرچم مختلف است كه در آنجا پیدا شود پرچم اصهب، و ابلق، و پرچم سفیانی. [3] .
3-در روایت دیگری كه باز هم جابر از امام صادق علیه السلام نقل كرده است متن حدیث را
[ صفحه 61]
عینا مانند حدیث دوم كه از امام باقر علیه السلام نقل شد آورده است، تا اینكه می گوید:
«و اختلاف كثیر عند ذلك فی كل ارض حتی تخرب الشام، و یكون سبب ذلك اجتماع ثلاث رایات فیه: رایة الاصهب، و رایة الابقع، و رایة السفیانی» [4] .
در آن هنگام در همه جا اختلافات بسیاری است تا اینكه شام ویران می شود، و سبب ویرانی آن سه پرچم مختلف در آن است كه این سه پرچم عبارت است از:پرچم اصهب، پرچم ابقع و پرچم سفیانی.
[1] به كتاب «الملاحم و الفتن» ص 137 و «بيان الائمة» ج 1 ص 450 مراجعه فرمائيد.
[2] بحارالانوار، ج 52 ص 269 حديث 160.
[3] ارشاد مفيد 359 و مترجم آن ج 2 ص 348 حديث 6.
[4] بحارالانوار ج 52 ص 269 حديث 159.