کد مطلب:277165 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

خودسازی
نخستین وظیفه انسان منتظر، خودسازی و تربیت جسم و جان و آمادگی برای ظهور امام غایب است. زیرا شوق دیدار امام (علیه السلام) آدمی را می سازد، و او را برای درك ظهورش آماده می كند، و آمادگی نیز، جز در سایه انجام فرامین حقّ و دستورات پیشوایان معصوم (علیهم السلام) به دست نمی آید. چرا كه «آمادگی»، تنها صرف ادّعا نیست، بلكه ایمان و عمل است كه آمادگی را جلوه می دهد.

قرآن كریم، یاوران حضرت مهدی (علیه السلام) و منتظران واقعی آن حضرت را بندگان صالح و شایسته خدا، و افراد پرهیزكاری می داند كه ایمان به خدا دارند و كارهای نیك و شایسته انجام می دهند.

روایات اسلامی نیز، آنها را كسانی معرّفی می كند كه خدا را آن گونه كه باید بشناسند، شناخته اند. و پرهیزكارانه عمل می كنند، و به ولایت ائمّه معصومین (علیهم السلام) معترفند، و به امامت امام غایب از انظار عقیده دارند، و خود را به اخلاق نیكو متخلّق می سازند، و به آداب و عقاید دینی تمسّك می جویند، و بر ایمان و یقین خود می افزایند، و تسلیم دستورات دین و فرمان خاندان پیامبر می شوند.

اینك به نمونه ای چند از احادیثی كه در این زمینه می آوریم، توجّه فرمایید.

پیامبر اكرم می فرماید:

«ثلاثٌ من كنّ فیه وجد حلاوةَ الإیمان: أن یكون اللّه ورسوله أحبّ إلیه ممّا سواهما، و أن یحبّ المرء لایحبّه إلاّ للّه، و أن یكره أن یعود فی الكفر بعد إذ أنقذه اللّه منه، كما یكره أن یلقی فی النار» [1] .



[ صفحه 210]



«سه خصلت است كه در هركس باشد، شیرینی ایمان را چشیده است:

1 ـ خدا و پیامبر خدا در نزد او، از هر چیز و هركس محبوب تر باشد.

2 ـ هركس را كه دوست می دارد، برای خدا دوست داشته باشد.

3 ـ بعد از نعمت اسلام كه خداوند او را از گمراهی نجات داده است، از بازگشت به كفر، كراهت داشته باشد همان گونه كه از افكنده شدن در آتش كراهت دارد».

آن حضرت در رابطه با عقیده به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و ایمان و اعتقاد به ولایت و امامت آن حضرت، و اوصاف مؤمنان و منتظران واقعی ظهور، و عشق و علاقه و محبّت آنان نسبت به حضرت ولی عصر (علیه السلام) و بردباری و شكیبایی شان در ثابت ماندن بر حقّ و حقیقت در روزگار بسیار سخت و دشوار عصر غیبت، چنین می فرماید:

«طوبی للصابرین فی غیبته! طوبی للمقیمین علی محبّته! اُولئك الّذین وصفهم اللّه فی كتابه و قال: «هُدیً للمتقین الّذین یؤمنون بالغیب» [2] ». [3] .

«خوشا به حال شكیبایان در غیبت او، خوشا به حال پابرجایان در محبّت او، كه خدای تبارك و تعالی آنها را در كتاب خود چنین توصیف فرموده است: (این قرآن هدایت است برای پرهیزكاران، آنها كه به غیب ایمان می آورند)».

و در همین رابطه در حدیث دیگری در مورد غیبت حضرت ولی عصر (علیه السلام) و مسئولیت منتظران مؤمن در عصر غیبت می فرماید:

«سوگند به خدایی كه مرا به حقّ برانگیخت، قائم اولاد من بر اساس پیمانی كه خدا به وسیله من با او بسته است، از دیده ها غایب می شود، تا جایی كه بیشتر مردمان بگویند: خدا نیازی به آل محمّد (علیهم السلام) ندارد، و گروهی در نشانه های او دچار شكّ و تردید شوند.

هركس آن زمان را درك كند باید محكم به دین خود چنگ زند، و برای



[ صفحه 211]



شیطان راه شك را ببندد، تا شیطان نتواند او را به شك انداخته و از دین و آیین من بیرون ببرد چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون برد. خداوند شیطان را دوست و ولیّ كسانی قرار داده است كه به خدا ایمان نمی آورند». [4] .

امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید:

«انتظروا الفرج ولاتیأسوا من روح اللّه، فإنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج. الآخذ بأمرنا معنا غداً فی حظیرة القدس، والمنتظر لأمرنا كالمتشحط بدمه فی سبیل اللّه!». [5] .

«منتظر فرج باشید و از رحمت خدا مأیوس و نومید نشوید كه محبوبترین اعمال در نزد خدای تبارك و تعالی انتظار فرج است. كسی كه پذیرای امر ما باشد، فردا در «حظیرة القدس» (در بهشت) با ماست، و كسی كه منتظر امر ما باشد مانند كسی است كه در راه خدا به خون خود آغشته گردد».

و در مورد غیبت حضرت بقیة اللّه (علیه السلام) می فرماید:

«... المهدی الّذی یملأها قسطاً و عدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً، تكون له حیرة وغیبة یضلُّ فیها أقوامٌ ویهتدی فیها آخرون...، أولئك خیار هذه الاُمّة مع أبرار هذه العترة». [6] .

«... مهدی موعود زمین را پر از عدل و داد می كند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد، برای او غیبتی است كه گروههایی در آن گمراه می شوند، و گروهی بر هدایت استوار می مانند... كه آنها بهترین این اُمّت هستند كه با نیكان و بزرگان عترت همراهند».

و در همین رابطه، در بخشی از سخنان خود در «نهج البلاغه» كه در مورد سختیها و دشواریهای زمان غیبت ایراد نموده، می فرماید:

«و آن زمانی است كه در آن نجات نمی یابد مگر مؤمن گمنام، كه اگر حضور



[ صفحه 212]



داشته باشد شناخته نمی شود و اگر غایب باشد كسی از او سراغ نمی گیرد. آنها مشعل های هدایت و نشانه های روشن روی زمین اند كه از سخن چینی، تفرقه افكنی، اشاعه فساد و بیهوده گویی به دور هستند، خداوند درهای رحمتش را به روی آنها می گشاید، و غمهای نقمتش را از آنها برطرف می سازد». [7] .

امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:

«برای قائم ما اهل بیت دو غیبت است، یكی كوتاه مدّت و دیگری طولانی... و غیبت دوّم به قدری طول خواهد كشید كه بیشتر معتقدان به آن برگردند و بر آن ثابت و باقی نماند مگر كسی كه ایمان و یقین او قوی و شناخت او درست باشد و در دل شك و تردیدی (نسبت به ما) به خود راه ندهد و تسلیم امر ما اهل بیت باشد». [8] .

امام باقر (علیه السلام) می فرماید:

امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه:

(یا أَیُّهَا الَّذَینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابطوا) [9] .

به یزید بن معاویه عجلی فرمود:

«اِصْبِروا، یعنی صبر كنید بر ادای واجبات.

وَصابِروا، یعنی شكیبا باشید بر اذیّت دشمنان.

وَرابطوُا، یعنی رابطه ناگسستنی داشته باشید با امام خود مهدی منتظر (علیه السلام)». [10] .

حضرت به هنگام تلخیص عقاید اسلامی كه آن را برای «ابی الجارود» بیان می نمود، خطاب به وی فرمود:

«دین من و دین پدران من ـ كه تو نیز باید بدان معتقد شوی ـ شهادت به یكتایی خدا و رسالت پیامبر اكرم حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم)، و اعتراف به آنچه او از جانب خدا آورده، و دوستی دوستان ما و دشمنی دشمنان ما، و تسلیم در



[ صفحه 213]



برابر فرمان ما، و انتظار قائم ما، و تلاش و كوشش ـ در امر واجب و حلال ـ و تقوا و پرهیزكاری ـ از محرّمات ـ است». [11] .

امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

«بدون تردید برای ما دولتی است كه هرگاه خدا بخواهد آن را می آورد، پس هركس كه دوست دارد كه از یاران حضرت قائم (علیه السلام) باشد، باید انتظار او را بكشد و به نیكویی و پرهیزكاری عمل نماید و با این حال منتظر او باشد. پس اگر در این حال بمیرد و پیش از قیام حضرت قائم (علیه السلام) از دنیا برود، پاداش او همانند پاداش یاران حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد بود. پس بكوشید و تلاش وجدیّت كنید، و چشم به راه باشید كه بر شما گوارا باد». [12] .

و نیز در حدیث دیگری می فرماید:

«من دین الأئمّة الورع والعفّة والصلاح... وانتظار الفرج بالصبر».

«از آیین امامان (علیهم السلام): تقوا، عفّت، صالح بودن در گفتار خود... و انتظار فرج با صبر و شكیبایی است». [13] .

همچنین در حدیث دیگری آمده است كه وقتی حضرتش دید گروهی از یاران وی در باره ظهور دولت حقّ سخن می گویند، خطاب به آنها فرمود:

«شما در باره چه سخن می گویید؟ هرگز چنین نیست، نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به سوی آن دوخته اید هرگز واقع نمی شود مگر این كه بیخته و غربال شوید. نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به راه و در انتظارش هستید واقع نمی شود مگر این كه شما تصفیه و پاك گردید. نه به خدا سوگند! نمی شود مگر این كه نیك وبدتان از هم جدا شوید. نه به خدا سوگند! این امر واقع نمی شود مگر بعد از آن كه همه مأیوس و نومید شوند. نه به خدا سوگند! نمی شود تا آن كه اشخاص شقی، شقاوت خود را ظاهر سازند و سعادتمندان راه سعادت را در



[ صفحه 214]



پیش گیرند». [14] .

امام كاظم (علیه السلام) می فرماید:

«هنگامی كه پنجمین فرزند من، از دیده ها ناپدید شد، در مورد دین و آیین خود به خدا پناه ببرید ـ مواظب باشید ـ كسی شما را از دینتان بیرون نبرد؛ زیرا برای صاحب این امر، به ناچار غیبتی هست كه حتّی بیشتر معتقدان به او، از اعتقاد خود بر می گردند... و آن امتحان بزرگی است كه خداوند بندگان خود را با آن می آزماید. اگر پدران و نیاكان شما صحیح تر از این دین راهی را می یافتند، از آن پیروی می كردند». [15] .

امام رضا (علیه السلام) می فرماید:

«به خدا سوگند! آنچه شما انتظار آن را می كشید و گردنهایتان را به سوی آن دراز می كنید واقع نمی شود مگر بعد از آن كه امتحان و آزمایش شوید تا اینكه باقی نماند از شما جز اندكی [16] سپس این آیه شریفه را تلاوت فرمود:

(آیا شما چنین پنداشته اید كه شما را بدون امتحان رها می كنند؟ در حالی كه هنوز خداوند شما را نیازموده است كه چه كسی از شما در راه خدا مجاهده می كند؟)». [17] .

و در یك حدیث دیگر از معمّر بن خلاّد نقل شده است كه گفت:

از حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شنیدم كه می فرمود:

«الم - أَحَسِبَ الناسُ أَنْ یُترَكُوا أَنْ یَقولوا آمَنّا وَهُمْ لایُفتَنوُن» [18] .

آنگاه خطاب به من فرمود: فتنه چیست؟

عرض كردم: جانم به فدایت! آنچه ما می دانیم این است كه امتحانی در دین



[ صفحه 215]



واقع شود.

فرمود: آری امتحان می شوند همان طوری كه طلا محك زده می شود؛ همگی باید همچون طلای ناب از ناخالصی ها پاك شوند». [19] .

امام جواد (علیه السلام) می فرماید:

«هنگامی كه پسرم علی (یعنی امام هادی (علیه السلام)) از دنیا برود چراغی بعد از او آشكار شود و چراغ بعد از او، مخفی می گردد. وای به حال كسی كه در حقّ او شكّ و تردید به خود راه دهد، و خوشا به حال غریبی كه دین خود را برداشته از شهری به شهری فرار كند. آنگاه بعد از آن ـ دوران غیبت ـ حوادثی به وجود می آید كه بسیار سخت و طاقت فرساست و گروهی از عقیده خود بر می گردند». [20] .

منظور از چراغ آشكار در این حدیث امام حسن عسكری (علیه السلام)، و منظور از چراغ مخفی وجود مقدّس امام زمان (علیه السلام) می باشد.

شیخ صدوق در كتاب «كمال الدین» از حضرت عبدالعظیم حسنی (رضی الله عنه) نقل كرده كه گفت:

محضر آقای خود حضرت امام هادی (علیه السلام) شرفیاب شدم، همین كه مرا مشاهده نمود فرمود:

«مرحبا به تو ای ابوالقاسم! به راستی كه تو دوست ما هستی.

عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا! من می خواهم دین خود را خدمت شما عرضه بدارم، اگر رضای خداست بر همان ثابت بمانم تا مرگ مرا دریابد.

فرمود: آنچه عقیده داری بگو.

عرض كردم: من اعتقاد دارم كه خداوند تبارك و تعالی یكی است، و مانند او چیزی نیست... و حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) بنده و فرستاده او و خاتم پیامبران است، و بعد از او تا روز قیامت پیامبری نیست و شریعت او ختم كننده همه



[ صفحه 216]



ادیان و شرایع است، و بعد از شریعت او تا روز قیامت شریعتی نیست، و امام و خلیفه و ولیّ امر بعد از او، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) است، پس از او حسن (علیه السلام)، بعد از او حسین (علیه السلام)، و بعد از او علی بن الحسین ـ زین العابدین (علیه السلام) ـ سپس محمّد بن علی ـ امام باقر (علیه السلام) ـ پس از او جعفر بن محمّد ـ امام صادق (علیه السلام) ـ بعد از او موسی بن جعفر ـ امام كاظم (علیه السلام) ـ بعد از ایشان علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، بعد از او محمّد بن علی ـ امام جواد (علیه السلام) ـ و بعد از ایشان شما هستید.

فرمود: «و بعد از من، پسرم حسن ـ عسكری ـ امام خواهد بود، و چگونه باشند مردم با جانشین پس از او؟».

عبدالعظیم گوید: عرض كردم برای چه ای فرزند رسول خدا؟

فرمود: «زیرا او دیده نمی شود و بردن نامش حرام است تا این كه ظهور نماید و دنیا را پر از عدل و داد كند بعد از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد».

گوید: عرض كردم: به امامت آنها هم اقرار می نمایم و معتقدم كه دوست شما، دوست خدا، و دشمن شما، دشمن خدا، و پیروی شما، پیروی خدا، و نافرمانی شما، نافرمانی خداست. و نیز می گویم: معراج و سؤال در قبر، و بهشت و جهنّم و صراط و میزان حقّ است و واقعیّت دارد، و روز قیامت خواهد آمد و هیچ شكّی در آن نیست... و اعتقاد دارم كه اُمور واجب و لازم بعد از دوستی و ولایت شما خاندان، نماز، روزه، زكاة، حج، جهاد و امر به معروف و نهی از منكر است.

در این موقع حضرت فرمود:

«یا أبا القاسم! هذا واللّه! دین اللّه الذی ارتضاه لعباده فاثبت علیه ثبّتك اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا والآخرة».

«ای ابا القاسم! به خدا سوگند! این همان دینی است كه خداوند آن را برای بندگان خود پسندیده است؛ بر این اعتقاد ثابت باش كه خداوند تو را در این



[ صفحه 217]



گفتارت در دنیا و آخرت استوار و محكم باقی بدارد». [21] .

هنگامی كه احمد بن اسحاق، یار وفادار امام حسن عسكری (علیه السلام) و نماینده وی در قم، به محضر آن جناب شرفیاب گردید و از امام و جانشین پس از وی پرسش نمود و آن حضرت فرزند برومند خود حضرت مهدی (علیه السلام) را به او نشان داد و از دوران سخت و دشوار غیبت با وی سخن گفت، خطاب به او فرمود:

«ای احمد بن اسحاق! مَثَلِ او در میان این اُمّت مَثَلِ حضرت «خضر» و «ذی القرنین» است. به خدا سوگند! آن چنان از دیده ها غایب می شود كه از هلاكت نجات نمی یابد مگر كسی كه خدا او را در اعتقاد به امامت او ثابت و استوار نگه دارد، و او را برای دعا به تعجیل فرجش موفّق بدارد».

احمد بن اسحاق پرسید:

«ای فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟

فرمود: آری، سوگند به پروردگارم! آنقدر طول می كشد تا آنجا كه اكثر آنها كه به این امر اعتقاد داشتند، از اعتقاد خود بر می گردند. بر اعتقاد خود ثابت نمی ماند جز كسی كه خدا از او بر ولایت ما پیمان گرفته، و در دل او ایمان را نوشته، و او را با روحی از رحمت خودش تأیید فرموده باشد». [22] .

حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) در نامه شریفی كه به افتخار شیخ مفید (رحمه الله) صادر نموده چنین مرقوم فرموده اند:

«ای دوست با اخلاص ما، كه همواره در راه ما با ستمگران در ستیز هستی، خداوند تو را تأیید كند آن چنان كه دوستان شایسته پیشین ما را تأیید كرده است؛ ما با تو پیمان می بندیم كه هركس از برادران دینی تو تقوا پیشه كند و از حالتی كه هست بیرون آمده، به حالتی كه باید باشد، درآید، از فتنه آشوبگر و گرفتاریهای اندوهبار در امان خواهد بود». [23] .

و در نامه جانبخش دیگری خطاب به وی چنین می فرماید:



[ صفحه 218]



«هریك از شما باید آن گونه عمل كند كه به دوستی ما نزدیك شود و از آنچه مقام او را پست می گرداند و او را به خشم و ناخشنودی ما می كشاند پرهیز نماید؛ زیرا امر خداوند به طور ناگهانی فرا می رسد، آن هم در حالی كه دیگر توبه سودی به حال كسی ندارد و پشیمانی، او را از كیفر ما نجات نمی دهد». [24] .

از این كلام دلنشین روشن می شود كه اگر ما در اعتقاد خود ثابت قدم باشیم و در وضع كنونی خود تجدید نظر نماییم و آن چنان كه پیشوایان معصوم (علیهم السلام) دستور داده اند رفتار نماییم، از فتنه ها در امان خواهیم بود.

همچنین اگر بخواهیم در ظهور حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) تعجیل شود باید به سلاح تقوا مسلّح شویم و رابطه خود را با امام حیّ و حاضر و غایب از دیده ها، حفظ كنیم و در فكر اصلاح خویشتن باشیم و خود را آن چنان كه شایسته یك انسان مؤمن است بسازیم و منتظر ظهور حضرتش باشیم. زیرا برای غیبت آن حضرت، عاملی جز اعمال نكوهیده ما وجود ندارد چنان كه خود حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) در نامه ای كه برای شیخ مفید (رحمه الله) مرقوم فرموده، به این حقیقت اشاره نموده و می فرماید:

«... اگر شیعیان ما ـ كه خداوند آنها را به اطاعت خود موفّق بدارد ـ دلهایشان در راه وفا كردن به پیمانی كه بر عهده آنهاست یكی بود، هرگز سعادت دیدار ما از آنها به تأخیر نمی افتاد، و سعادت پشتیبانی ما از ایشان به خاطر معرفت راستینی كه به ما دارند، زودتر دست می داد؛ پس ما را چیزی جز اعمال نكوهیده آنها دور نمی سازد، كه اعمال آنها به ما می رسد و ما را اندوهگین می سازد و ما چنین انتظاری از آنها نداریم». [25] .

آری! نخستین گام انتظار، خود سازی است؛ باید خود را ساخت و به تربیت جسم و روح پرداخت و در ولایت و دوستی امامان ثابت قدم ماند، و چندان دشوار هم نیست؛ زیرا شوق دیدار امام آدمی را می سازد و او را برای درك حضورش آماده می كند.

اینك به این داستان شورانگیز كه از جوانی خام و ناپخته، شخصیّتی برازنده و نیك نام ساخته است توجّه كنید و داستان را از زبان خودش بشنوید.



[ صفحه 219]



«من جوانی بودم تازه سال و نیك رخسار كه به كار عبا بافی در دمشق روزگار می گذراندم. به پیروی از نفس سركش، زیاده روی ها داشتم، تا روزی به مسجد اموی رفتم. گوینده ای بر فراز منبر در زمینه قیام حضرت مهدی (علیه السلام) و برنامه ظهور او سخن می راند.

پس دوستی و محبّت او با دل و جانم آمیخت. از آن پس هرگاه به مسجد می رفتم، از خدا می خواستم مرا به او برساند. یك سال بر این منوال گذشت و من پیوسته دعا می كردم، تا این كه شبی پس از نماز مغرب، مردی در مسجد به سویم آمد كه عمّامه ای همچون دستار ایرانیان و نیم پوشی از پشم شتران در برداشت، پس دست بر شانه ام نهاد و گفت: تو را چه شده كه می خواهی در كنار من باشی؟

گفتم: شما كیستید؟

گفت: من «مهدی» هستم.

بر دستش بوسه زدم و درخواست كردم كه به خانه رویم. پذیرفت و فرمود: برایم جایی فراهم ساز كه جز تو هیچ كس بدان در نیاید.

پس برایش آماده ساختم. آنگاه یك هفته نزد من ماند و در آن روزها، مرا آموزشها داد و سفارشها نمود و چون خواست از پیش من برود، فرمود:

آنچه از من آموختی تو را كافی است. دنبال دیگری مرو كه هرچه پیش او باشد، از آنچه تو یافتی كم بهاتر است؛ پس منّت بی فایده از كسی مكش. شنیدم و پذیرفتم.

پس خواستم برای بدرقه اش بیرون روم، مرا در كنار دَرِ خانه نگهداشت و فرمود: تا همینجا بس است... در آن روزها از مهدی (علیه السلام) سنّش را پرسیده بودم، گفت: فرزندم! اینك ششصد و بیست سال دارم». [26] .

این سرگذشت دل انگیز «شیخ حسن عراقی» است كه به تصدیق «شیخ عبدالوهاب شعرانی» عالم مشهور سنّی ـ كه راوی این داستان می باشد ـ نیك مردی عابد و زاهد و برخوردار از معنویّت و روحانیّت بوده است. [27] .



[ صفحه 220]




[1] الجامع الصغير، ج 1، ص 135، حرف الثاء، ح 3415.

[2] سوره بقره، آيه 2 و 3.

[3] ينابيع المودّه، ج 3، ص 101، و در چاپ ديگر، ص 443.

[4] بحار الانوار، ج 51، ص 68، ح 10، منتخب الاثر، ص 262، بشارة الاسلام، ص 23 ؛ الزام الناصب، ج 1، ص 265 و اثبات الهداة، ج 3، ص 459، ح 97.

[5] بحار الانوار، ج 52، ص 123، ح 7.

[6] غيبت شيخ طوسي، ص 204، و اعلام الوري، ص 425.

[7] نهج البلاغه، ص 305، ح 102، و صبحي صالح، ص 149، ح 103.

[8] كمال الدين صدوق، باب 31، حديث 8، و بحار الانوار، ج 51، ص 134، ح 1.

[9] سوره آل عمران، آيه 200.

[10] منتخب الاثر، ص 515، ح 8، به نقل از ينابيع المودّه.

[11] كافي، ج 2، ص 22، ح 10، و منتخب الاثر، ص 498 ـ 499، ح 15.

[12] غيبت نعماني، ص 200، باب 11، ح 16، منتخب الاثر، ص 497، ح 9، و بحار الانوار، ج 52، ص 140، ح 50.

[13] بحار الانوار، ج 52، ص 122، ح 1 و منتخب الاثر، ص 498، ح 10.

[14] كافي، ج 1، ص 370، ح 6، والزام الناصب، ح 1، ص 261.

[15] منتخب الاثر، ص 218، ح 1، كفاية الاثر، ص 264، بشارة الاسلام، ص 157، غيبت شيخ طوسي، ص 104 و غيبت نعماني، ص 154، ح 11.

[16] بحار الانوار، ج 52، ص 113، ح 24، غيبت شيخ طوسي، ص 204.

[17] سوره توبه، آيه 16.

[18] سوره عنكبوت، آيه 1 و 2. (الف، لام، ميم، آيا مردم چنين پنداشته اند كه تنها با گفتن اين كه ما ايمان آورده ايم رها مي شوند و مورد فتنه و آزمايش قرار نمي گيرند؟).

[19] غيبت نعماني، ص 202، باب 12، ح 2، ارشاد مفيد، ص 329، كافي، ج 1، ص 370، ح 4، منتخب الاثر، ص 315، و بحار الانوار، ج 52، ص 115.

[20] بحار الانوار، ج 51، ص 157 و بشارة الاسلام، ص 164.

[21] كمال الدين صدوق، ج 2، ص 379، باب 37، ح 1.

[22] بشارة الاسلام، ص 168، منتخب الاثر، ص 228، ح 5، و كمال الدين، ج 2، ص 385، باب 38، ح 1.

[23] بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقيع هشتم، به نقل از احتجاج طبرسي.

[24] بحار الانوار، ج 53، ص 176، توقيع هفتم، و احتجاج طبرسي، ج 2، ص 323.

[25] بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقيع هشتم.

[26] الامام الثاني عشر، ص 40 ـ 41 به نقل از شيخ عبدالوهاب شعراني در «لواقح الانوار في طبقات الاخبار»، ج 2، ص 139 ؛ نجم الثاقب، ص 662.

[27] همان مدرك.