کد مطلب:2975 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:303

معیارها
معیارها

برای به دست آوردن «دیدگاه» یك مكتب درباره «هویت» تاریخ از یك سلسله «معیارها» می توان استفاده كرد و با توجه به آن معیارها می توان دقیقاً درك كرد كه آن مكتب با چه دیدی به جنبشهای تاریخی و ماهیت رویدادهای تاریخی می نگرد.

معیارهایی كه برای این منظور به نظرمان رسیده عرضه می داریم. البته ممكن است معیارهای دیگری هم وجود داشته باشد كه از نظر ما پنهان مانده است.

پیش از آنكه معیارها را به دست دهیم و بخواهیم نظر اسلام را با محك آن معیارها به دست آوریم، لازم به تذكر است كه از نظر ما در قرآن به برخی اصول اشاره شده كه صریحاً «اولویت» بنیاد معنوی جامعه را نسبت به بنیادهای مادی می رساند. قرآن صریحاً به صورت یك اصل می فرماید:

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ «1». خدا وضع و حال مردمی را دگرگون نمی سازد تا آنها به دست خود و اراده و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 488

تصمیم خود آنچه را كه به رفتار و كردار خودشان مربوط است دگرگون سازند.

به عبارت دیگر سرنوشت مردم عوض نمی شود تا وقتی كه آنچه به نفوس و روحیه مردم مربوط است وسیله خودشان عوض نشود. این آیه جبر اقتصادی تاریخ را صریحاً نفی می كند.

در عین حال ما معیارهایی كه تشخیص داده ایم بیان می كنیم و منطق اسلام را با محك این معیارها نیز می سنجیم.

1. استراتژی دعوت

هر مكتب كه پیامی برای جامعه دارد و مردم را به پذیرش آن می خواند، ناچار از روش و متد ویژه ای بهره می جوید كه از طرفی با هدفهای اصلی مكتب مربوط می شود و از طرف دیگر با نوع بینش آن مكتب درباره ماهیت حركتها و جنبشهای تاریخ. دعوت یك مكتب یعنی نوعی آگاهی دادن به مردم و فشار آوردن بر روی اهرمهای خاصی برای به حركت درآوردن آنها.

مثلًا مكتب انسانیت اگوست كنت كه مدعی نوعی «مذهب علمی» است و جوهر تكامل انسان را در ناحیه ذهنیت او می داند و معتقد است انسان در ذهنیت خود دو مرحله را كه مرحله اساطیری و فلسفی است طی كرده و به مرحله علمی رسیده است، ناچار آگاهیهایی كه لازم می شمارد همه به اصطلاح علمی است و اهرمهایی كه می خواهد وسیله حركت قرار دهد اهرمهای علمی است.

یا ماركسیسم كه تئوری انقلابی طبقه كارگر است، آگاهیهایی كه می بخشد از نوع وارد كردن تضادهای طبقاتی در خودآگاهی كارگران است و اهرمی كه بر روی آن فشار می آورد اهرم عقده ها و احساس محرومیتها و مغبونیتهاست.

علاوه بر این كه مكتبها برحسب این كه دیدشان از جامعه و تاریخ چه باشد نوع آگاهی بخشی هاشان و نوع اهرمهایی كه روی آنها فشار می آورند فرق می كند، مكتبها بر حسب این كه دیدشان از تاریخ و تكامل تاریخ و از انسان چه باشد، درباره شعاع تأثیر دعوت و درباره رابطه دعوت با زور، و اخلاقی و غیر اخلاقی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 489

بودن زور نظریات مختلفی خواهند داشت.

بعضی مكتبها، مانند مسیحیت، تنها چیزی را كه در مواجهه با انسانها اخلاقی می شمارند دعوتهای مسالمت آمیز است، زور را به هر شكل و به هر صورت و در هر شرایطی غیر اخلاقی می شمارند. لهذا در این مذهب دستور مقدس این است كه اگر به گونه راستت سیلی زدند گونه چپت را پیش آر و اگر جُبّه ات را ربودند كلاهت را هم تسلیم كن. متقابلًا برخی مكتبها مانند مكتب نیچه تنها چیزی را كه اخلاقی می داند زور است، زیرا كمال انسان در قدرت است و ابرمرد مساوی است با مقتدرترین مرد. از نظر نیچه اخلاق مسیحیت، بردگی و ضعف و ذلت و عامل اساسی ركود بشریت است.

برخی دیگر اخلاق را وابسته به قدرت و زور می دانند اما هر زوری را اخلاق نمی شمارند. از نظر ماركسیسم زوری كه استثمارگر علیه استثمارشده به كار می برد غیر اخلاقی است چون در جهت حفظ وضع موجود و عامل توقف است، و اما زوری كه استثمارشده به كار می برد اخلاقی است چون در جهت دگرگون شدن جامعه و تحول به مرحله عالی تر است. به عبارت دیگر در نبرد دائمی حاكم بر جامعه كه دو گروه با یكدیگر در نبردند، یكی نقش «تز» را ایفا می كند و یكی نقش «آنتی تز» را. زوری كه نقش تز را ایفا می كند به دلیل اینكه ارتجاعی است غیر اخلاقی است و زوری كه نقش «آنتی تز» را ایفا می كند به دلیل اینكه انقلابی و تكاملی است اخلاقی است. و البته همین نیرو كه اكنون اخلاقی است، در مرحله بعد با نیروی دیگری كه نقش نفی كننده این را ایفا می كند مواجه می گردد و در آن وقت نقش او ارتجاعی و نقش رقیب تازه نفس اخلاقی خواهد بود. و لهذا اخلاق، نسبی است؛ آنچه در یك مرحله اخلاق است، در مرحله بالاتر و كامل تر ضد اخلاق است.

پس از نظر مسیحیت رابطه مكتب با گروه مخالف (كه از نظر مكتبْ ضد تكاملی است) تنها یك رابطه است و آن رابطه دعوتِ مقرون به نرمی و ملایمت است و تنها این رابطه است كه اخلاقی است. از نظر نیچه تنها رابطه اخلاقی رابطه قدرتمند با ضعیف است، هیچ چیزی اخلاقی تر از قدرت نیست و هیچ چیزی غیر اخلاقی تر از ضعف نیست یا جرمی و گناهی بالاتر از ضعف وجود ندارد. از نظر ماركسیسم رابطه دو گروه مخالف از نظر پایگاه اقتصادی جز رابطه زور و اعمال

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 490

قدرت نمی تواند باشد. در این رابطه، اعمال قدرت طبقه استثمارگر به دلیل ضدتكاملی بودن غیر اخلاقی است و اعمال قدرت استثمارشده اخلاقی است. دیگر بحثی نیست كه رابطه نیروی تازه نفس با نیروی كهن همواره، هم ستیزه باشد و هم اخلاقی.

از نظر اسلام تمام نظریات بالا محكوم است. اخلاقی بودن، آنچنان كه مسیحیت می پندارد، در روابط مسالمت آمیز و دعوت ملایم و صلح و صفا و صمیمت و محبت خلاصه نمی شود، احیاناً زور و قدرت نیز اخلاقی می شود. لهذا اسلام مبارزه علیه زور و ظلم را مقدس و مسئولیت می شمارد و جهاد را كه همان قیام مسلحانه است در شرایط خاصی تجویز می كند.

بدیهی است كه نظریه نیچه یك نظریه پوچ و ضد انسانی و ضد تكاملی است.

نظریه ماركسیسم مبتنی بر همان مكانیسمی است كه برای تكامل تاریخ قائل است. از نظر اسلام رابطه مواجهه با زور با گروه ضد تكاملی، برخلاف نظریه ماركسیسم، رابطه دوم است نه رابطه اول. رابطه اول رابطه حكمت و موعظه حسنه است (ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ) «1». رابطه اعمال زور با جبهه ضد تكاملی آنگاه اخلاقی است كه مرحله اقناع فكری (حكمت/ برهان) و مرحله اقناع روحی (موعظه/ تذكر) طی شده باشد و بلانتیجه مانده باشد.

این است كه تمام پیامبرانی كه جنگیده اند، مرحله اول دعوت خود را با حكمت و موعظه حسنه و احیاناً مجادله كلامی گذرانده اند و پس از آنكه از آن راه به نتیجه نرسیده اند و یا به نتیجه كلی نرسیده اند (غالباً به نتیجه نسبی رسیده اند) مبارزه و جهاد و اعمال قدرت و زور را اخلاقی شمرده اند. ریشه اساسی این است كه اسلام نظر به این كه روحی می اندیشد نه مادی، برای برهان و استدلال و موعظه و اندرز نیروی شگرف قائل است و همان طور كه (به تعبیر ماركس) برای انتقاد سلاحها نیرو قائل است برای سلاح انتقاد هم نیرو قائل است و از آن بهره می جوید و البته آن را تنها نیرویی كه همه جا باید از آن بهره جست نمی داند. راز این مطلب كه اسلام

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 495 1. استراتژی دعوت ..... ص : 488

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 491

مبارزه با جبهه ضد تكاملی را رابطه دوم می داند نه رابطه اول و برای برهان و موعظه و جدال به احسن نیرو قائل است، دید خاص روحی اسلام درباره انسان و بالتّبع درباره جامعه و تاریخ است.

پس معلوم شد این كه رابطه یك مكتب با جبهه مخالف بر دعوت محض باشد یا بر مبارزه محض و یا رابطه اولش دعوت باشد و رابطه دومش مبارزه و درگیری، می تواند دید مكتب را درباره تأثیر نیروی منطق و تذكر و حدود تأثیر آنها و همچنین دید مكتب را در [باره ] جریان تاریخ و نقش مبارزه را در آن روشن كند.

اكنون وارد قسمت دیگر بحث شویم، ببینیم نوع آگاهیهای اسلامی و اهرمی كه [اسلام ] در دعوتهای خود روی آنها فشار می آورد چیست؟

آگاهیهای اسلامی در درجه اول از نوع تذكر به مبدأ و معاد است. این متدی است كه هم در قرآن به كار می برد و هم از پیامبران پیشین نقل می كند. پیامبران هشداری كه می دهند درباره این امر است كه از كجا و در كجا و به كجا آمده ای و هستی و می روی؟ جهان از كجا پدید آمده و چه مرحله ای را طی می كند و به چه سویی می رود؟ اولین دغدغه مسئولیت كه پیامبران به وجود می آورند دغدغه مسئولیت در برابر كل آفرینش و هستی است. دغدغه مسئولیت اجتماعی جزئی است از دغدغه مسئولیت در برابر هستی و آفرینش. قبلًا اشاره كردیم كه سوره های مكّیه كه در سیزده سال اول بعثت رسول اكرم نازل شده است، كمتر مطلبی جز تذكر مبدأ و معاد در آنها هست «1».

رسول اكرم دعوت خود را با «قولوا لا الهَ الَّا اللَّهُ تُفْلِحوا» یعنی با یك جنبش اعتقادی، با یك پاكسازی فكری آغاز كرد. درست است كه توحید ابعاد گسترده ای دارد و همه تعلیمات اسلامی اگر تحلیل شود، به توحید برمی گردد و اگر توحید تركیب شود، به آن تعلیمات منتهی می شود «2» ولی می دانیم كه در آغاز كار نه مقصود

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 492

از آن جمله بیش از یك گرایش فكری و عملی از اعتقادات شرك آمیز و عبادتهای شرك آمیز به توحید فكری و توحید در عبادت بود، و نه فرضاً چنین مقصود گسترده ای در كار بود مردم متوجه می شدند.

این آگاهی ریشه دار كه پنجه در اعماق فطرت انسانها می اندازد، در آنها نوعی غیرت و تعصب دفاع از عقیده و نشاط كوشش در بسط و گسترش آن به وجود آورد كه در راه آن از بذل جان و مال و مقام و فرزند كوتاهی نمی كردند. پیامبران از آنچه كه در عصر ما روبنا می نامند آغاز می كردند و به زیربنا می رسیدند. در مكتب پیامبران، انسان بیش از آنكه وابسته به منافع باشد وابسته به عقیده و مسلك و ایمان است. در حقیقت در این مكتب فكر و عقیده زیربناست و كار (یعنی رابطه با طبیعت و مواهب طبیعت و یا جامعه) روبناست. هر دعوت دینی و مذهبی باید پیامبرانه باشد، یعنی باید با تذكر دائم به مبدأ و معاد توأم باشد. پیامبران با بیدار كردن این احساس و شكوفاییدن این شعور و پس زدن غبارها از روی این وجدان و دادن این آگاهی، با تكیه به «رضای حق»، فرمان حق، پاداش و كیفر حق، جامعه را به حركت می آورند. در قرآن در سیزده مورد از «رضوان» خدا نام برده شده است؛ یعنی با دست گذاشتن روی این اهرم معنوی جامعه، اهل ایمان را به حركت آورده است. نام این آگاهی را می توان آگاهی خدایی یا آگاهی جهانی نهاد.

در درجه دوم، در تعلیمات اسلامی آگاهیهای انسانی دیده می شود، یعنی توجه دادن انسان به كرامت ذات و شرافت ذات خودش، توجه دادن به عزت و بزرگواری ذاتی خودش. انسان در این مكتب نه آن حیوانی است كه دلیل وجودش این است كه در طول صدها میلیون سال كه در آغاز همدوش و همپایه سایر جانوران بوده، در صحنه تنازع بقا آنقدر خیانت كرده تا امروز به این پایه رسیده، بلكه موجودی است كه در آن پرتوی از روح الهی است، فرشتگان به او سجده برده اند، او را از كنگره عرش صفیر می زنند. در پیكر این موجود، علی رغم تمایلات حیوانی به شهوت و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 493

شر و فساد، جوهر پاكی است كه بالذات با بدی، خونریزی، دروغ، فساد، زبونی، پستی، حقارت و تحمل زور و ظلم ناسازگار است؛ مظهر عزت كبریایی است: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ «1».

آنجا كه پیغمبر اكرم می فرماید: شَرَفُ الْمَرْءِ قِیامُهُ بِاللَّیْلِ، وَ عِزُّهُ اسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ «2»

یا علی علیه السلام به یارانش در صفّین می فرماید: لْحَیاةُ فی مَوْتِكُمْ قاهِرینَ وَ الْمَوْتُ فی حَیاتِكُمْ مَقْهورینَ «3»

یا حسین بن علی علیه السلام می فرماید: لا أرَی الْمَوْتَ الّا سَعَادَةً وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ الّا بَرَماً «4»

یا می فرماید: هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ «5»

، تكیه بر اهرم حس كرامت و شرافت ذاتی انسان است كه در هر انسانی بالفطره وجود دارد.

در درجه سوم، آگاهی به حقوق و مسئولیتهای اجتماعی است. در قرآن به مواردی برمی خوریم كه با تكیه بر حقوق از دست رفته دیگران و یا حقوق از دست رفته خود، می خواهد حركت بیافریند:

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِیراً «6».

چه می شود شما را؟ چرا نمی جنگید در راه خدا و در راه خوارشمردگان از مردان و زنان و كودكانی كه می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر ستمگران بیرون بر و به لطف و عنایت خودت برای ما سرپرست و یاور بفرست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 494

در این آیه كریمه برای تحریك به جهاد بر دو ارزش روحی تكیه شده است:

یكی این كه راه، راه خداست. دیگر این كه انسانهای بیچاره و بی پناهی در چنگال ستمگران گرفتار مانده اند. در سوره حج می فرماید:

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ. الَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ «1».

به مؤمنان به موجب آنكه مظلوم واقع شده اند اجازه داده شد كه با دشمن جنگجو بجنگند، خداوند بر یاری مؤمنان تواناست، همانها كه از خانه های خود به ناحق بیرون رانده شده اند و جرمی نداشته جز آن كه گفته اند پروردگار ما خداست. و اگر نبود كه خداوند شر بعضی از مردم را وسیله بعضی دیگر دفع می كند، صومعه ها، دیرها، كنشتها و مساجد كه در آنجا فراوان یاد خدا می شود منهدم می گردید. خداوند كسانی كه او را یاد می كنند یاری می كند، همانا خداوند نیرومندی فرا دست است، آنان را كه اگر در زمین مستقر سازیم نماز را بپا می دارند، زكات را می پردازند، به معروف فرمان می دهند و از منكر باز می دارند. پایان كارها از آنِ خداست.

در این آیه می بینیم اجازه جهاد و دفاع را با اشاره به حقوق ازدست رفته مجاهدین آغاز می كند اما در عین حال فلسفه اصلی دفاع را امری بالاتر و ارزشی اصولی تر از حقوق از دست رفته عده ای ذكر می كند و آن اینكه اگر دفاع و جهاد در

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 495

كار نباشد و اگر اهل ایمان دست روی دست بگذارند، معابد و مساجد كه قلب پرتپش حیات معنوی جامعه است آسیب می بیند و از كار می ایستد. در سوره نساء می فرماید:

لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ «1».

خداوند فریاد به بدگویی را دوست نمی دارد مگر از كسی كه مظلوم واقع شده است.

بدیهی است كه این نوعی تشویق به قیام مظلوم است. در سوره شعراء پس از نكوهش شعرا و روحیه های خیالبافانه آنها می گوید:

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا «2».

مگر آنان كه ایمان آورده و شایسته عمل كنند و خدا را فراوان یاد كنند و پس از آنكه مظلوم واقع شدند (با شعر) انتقام خویش از ستمگر بگیرند.

ولی در قرآن و سنت در عین اینكه زیر بار ظلم رفتن از بدترین گناهان است و احقاق حقوق یك وظیفه است، باز همه اینها به عنوان یك سلسله «ارزشها» مطرح است كه جنبه انسانی این مسائل است. قرآن هرگز بر عقده های روانی و بر تحریك حسادتها و یا تحریك شهوتها و اشتهاها تكیه نمی كند، هرگز مثلًا نمی گوید: فلان گروه چنین خوردند و بردند و كیف كردند، چرا تو به جای آنها نباشی؟

اگر مال كسی را به زور بخواهند از او بگیرند، اسلام اجازه نمی دهد كه به بهانه این كه مادیات ارزشی ندارد صاحب مال سكوت كند، همچنان كه اجازه نمی دهد اگر كسی ناموسش مورد تجاوز قرار گیرد به عذر این كه اینها از مقوله شهوت است

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 500 4. تعالی و انحطاط جوامع ..... ص : 500

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 496

سكوت نماید، بلكه دفاع را وظیفه می داند و «الْمَقْتولُ دونَ أهْلِهِ وَ مالِهِ» را كه در مقام دفاع از ناموس یا مال خود كشته می شود شهید می شمارد. اما منطق اسلام آنجا كه تشویق می كند از مال خود دفاع كن، به صورت تحریك حرص و آز نیست بلكه به صورت دفاع از «حق» است كه یك ارزش است. همچنین آنجا كه دفاع از ناموس را واجب می شمارد، نه به حساب بزرگ شمردن شهوت است، بلكه به حساب دفاع از یكی از بزرگترین نوامیس اجتماع یعنی عفاف است كه مَرد، پاسدار آن قرار داده شده است.

2. عنوان مكتب

هر مكتب پیروان خود را با یك عنوان خاص مشخص می كند. آن تئوری كه فی المثل تئوری نژادی است عنوانی كه پیروان آن مكتب را مشخص می كند و به اعتبار آن عنوان آنها «ما» ی خاص می گردند فی المثل «سفیدپوستی» است؛ هنگامی كه پیروان آن مكتب می گویند «ما» یعنی گروه سفیدپوستان. یا تئوری ماركسیستی كه تئوری كارگری است پیروان خویش را با عنوان «كارگری» مشخص می كند و هویت آنها و مشخّص آنها «كارگری» است؛ «ما» ی آنها «ما» ی «كارگری» است: ما كارگران و زحمتكشان. مذهب مسیح هویت پیروان خود را در پیروی از یك فرد مشخص می كند؛ گویی پیروان كاری به راه و یا به مقصد ندارند، تمام هویت جمعی آنها این است كه مسیح كجاست كه آنجا باشند.

از جمله خصوصیات اسلام این است كه هیچ عنوانی از قبیل عناوین نژادی، طبقاتی، شغلی، محلی، منطقه ای و فردی برای معرفی مكتب خود و پیروان این مكتب نپذیرفته است. پیروان این مكتب با عناوین اعراب، سامی ها، فقرا، اغنیا، مستضعفان، سفیدپوستان، سیاه پوستان، آسیایی ها، شرقیها، غربیها، محمدی ها، قرآنی ها، اهل قبله و غیره مشخص نمی شوند. هیچ كدام از عناوین مزبور ملاك «ما» و ملاك وحدت و هویت واقعی پیروان این مكتب به شمار نمی رود. آنجا كه پای هویت مكتب و هویت پیروان او به میان می آید همه آن عناوین محو و نابود می شود، فقط یك چیز باقی می ماند، چه چیزی؟ یك «رابطه»، رابطه میان انسان و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 497

خدا، یعنی اسلام، تسلیم خدا بودن. امت مسلمان چه امتی است؟ امتی است كه تسلیم خداست، تسلیم حقیقت است، تسلیم وحی و الهامی است كه از افق حقیقت برای راهنمایی بشر در قلب شایسته ترین افراد طلوع كرده است. پس «ما» ی مسلمانان و هویت واقعی آنها چیست؟ این دین می خواهد چه وحدتی به آنها ببخشد و چه ماركی روی آنها بزند و زیر چه پرچمی آنها را گرد آورد؟ پاسخ این است: اسلام، تسلیم حقیقت بودن.

ملاك وحدتی كه هر مكتب برای پیروان خود قائل است راه بسیار خوبی است هم برای شناخت هدفهای آن مكتب و هم برای به دست آوردن دیدگاه آن مكتب درباره انسان و جامعه و تاریخ.

3. شرایط و موانع پذیرش

قبلًا گفتیم مكانیسم حركت تاریخ از نظر مكتبهای گوناگون، مختلف است: یكی مكانیسم طبیعی حركت را فشار یك طبقه بر طبقه دیگر و ارتجاعی بالذات بودن طبقه ای و انقلابی بالذات بودن طبقه دیگر می داند، و دیگری مكانیسم اصلی را در فطرت پاك كمال جویانه و ترقی خواهانه بشر سراغ دارد، و یك مكتب دیگر چیز دیگر. بدیهی است كه هر مكتب متناسب با این كه مكانیسم حركت را چه مكانیسمی بداند، در تعلیمات خود شرایط و موجبات یا موانع و بازدارنده ها را توضیح می دهد.

مكتبی كه مكانیسم حركت را فشار طبقه ای بر طبقه دیگر می داند، برای این كه جامعه را به جنبش و حركت آورد احیاناً اگر به قدر كافی تضییق و فشار وجود نداشته باشد آن را می آفریند برای این كه جامعه را از ركود و سكون خارج نماید.

ماركس در بعضی آثار خود یادآور شده است:

برای این كه طبقه ای از آزادگان وجود داشته باشد، وجود طبقه ای از بردگان ضروری است.

در پایان همین بررسی نوشته است:

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 498

پس امكان آزادی ملت آلمان در كجاست؟ پاسخ ما چنین است: بایستی طبقه ای كه به طور قاطعی در زنجیر باشد تشكیل داد «1».

اینچنین مكتبی «اصلاحات» را مانع تلقی می كند، چون اصلاحات فشار را كاهش می دهد و كاهش فشار مانع انقلاب و انفجار می گردد و حداقل آن را به تأخیر می اندازد؛ برخلاف مكتبی كه به حركت فطری و ذاتی جامعه قائل است؛ اینچنین مكتبی هرگز به ضرورت خلق زنجیر برای طبقه ای فتوا نمی دهد، زیرا فشار را شرط لازم تكامل نمی داند همچنان كه اصلاحات تدریجی را مانع پیشرفت تلقی نمی نماید.

اسلام در سلسله شرایط و موانع، چه اموری را طرح كرده است؟ در اسلام شرایط و موانع غالباً و یا همیشه در حول فطرت دور می زند. قرآن گاهی بقاء بر پاكی اوّلی و اصلی را به عنوان شرط ذكر می كند (هُدیً لِلْمُتَّقِینَ) «2» و گاهی نگرانی و دغدغه ناشی از تصور مسئولیت و تكلیف در برابر نظام هستی را به عنوان شرط ذكر می كند كه تحت عنوان «یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ» یا «خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ» و امثال اینها بیان شده است «3» و گاهی زنده بودن و زنده ماندن فطرت را به عنوان شرط ذكر می كند (لِیُنْذِرَ مَنْ

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 499

كانَ حَیًّا) «1». اسلام شرط پذیرش دعوت خود را پاك بودن، دغدغه و نگرانی و احساس مسئولیت در برابر آفرینش داشتن و زنده به حیات فطری بودن می داند.

متقابلًا در موانع، از فساد روحی و اخلاقی، اثم قلب «2»، رین (زنگار) قلب «3»، مختوم شدن دلها «4»، نابینا شدن چشم بصیرت «5»، ناشنوا شدن گوش دل «6»، تحریف شدن كتاب نفس «7»، پیروی از عادات پدران «8»، پیروی از كُبَرا و شخصیتها «9»، پیروی از ظنّ و گمان «10» و امثال این امور یاد می كند. اسراف و ترف و تنعّم زدگی را نیز از آن جهت مانع تلقی می كند كه خویهای حیوانی را تقویت و آدمی را تبدیل به یك بهیمه و یا یك درنده می نماید. این امور از نظر قرآن مانع حركت و جنبش در جهت خیر و صلاح و تكامل جامعه است.

از نظر تعلیمات اسلامی، جوانان از كهنسالان، و درویشان از ثروتمندان آمادگی بیشتری برای پذیرش دارند، زیرا گروه اول به علت كمی سن و سال هنوز بر فطرت [باقی بوده و] از آلودگیهای روانی دور مانده اند و گروه دوم به علت دور بودن از ثروت و رفاه.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 500

ارائه شرایط و موانع به این گونه و به این شكل، مؤید آن است كه قرآن مكانیسم تحولات اجتماعی و تاریخی را بیشتر روحی می داند تا اقتصادی و مادی.

4. تعالی و انحطاط جوامع

هر مكتب اجتماعی علی القاعده درباره علل تعالی و ترقی اجتماعها و علل انحطاط و انهدام آنها نظر می دهد. طرز اظهارنظر یك مكتب درباره این مطلب كه چه چیزهایی را عامل اساسی ترقی و یا عامل اساسی انحطاط می داند، بیانگر این جهت است كه با چه دیدی به جامعه و تاریخ و جنبشهای تكاملی و سیرهای نزولی می نگرد.

در قرآن كریم، بویژه ضمن بیان قصص و حكایات، به این مطلب توجه شده است. اكنون ببینیم قرآن به اصطلاحْ زیربنایی نظر می دهد یا روبنایی؟ به تعبیر صحیح تر: قرآن چه چیزهایی را اساس و زیربنا می داند و چه چیزهایی را روبنا؟ آیا توجهش به عنوان عامل اساسی به مسائل مادی و اقتصادی است و یا به مسائل اعتقادی و اخلاقی و یا به همه با هم بدون آنكه اولویتی قائل گردد؟

در قرآن مجموعاً به چهار عامل مؤثر در اعتلاها و انحطاطها برمی خوریم. به اختصار اشاره می كنیم و می گذریم:

الف. عدالت و بی عدالتی: قرآن این مطلب را در آیات بسیاری منعكس كرده است، از آن جمله است چهارمین آیه از سوره قصص كه به مناسبت «آیه استضعاف» در پیش نقل و ترجمه شد:

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ.

در این آیه كریمه پس از آنكه از برتری جویی فرعون كه ادعای ربوبیت اعلی داشت و دیگران را به منزله بندگان خود می دانست و از تفرقه افكنی میان مردم كه به عناوین گوناگون میان آنها تبعیض قائل می شد و آنها را در برابر یكدیگر قرار می داد و از ذلیل ساختن گروه خاصی از مردم كشور خود و كشتن پسران آنها و نگه داشتن

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 502 4. تعالی و انحطاط جوامع ..... ص : 500

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 501

زنانشان (به منظور خدمت فرعون و فرعونیان) یاد می كند، او را به عنوان یكی از تباهگران نام می برد. بدیهی است كه جمله «إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» اشاره است به این كه این گونه مظالم اجتماعی جامعه را از بیخ و بن برمی كند.

ب. اتحاد و تفرق: در سوره آل عمران آیه 103 دستور صریح می دهد كه بر مبنای ایمان و گرایش به ریسمان الهی متحد و متفق باشید و از تفرق و تشتت بپرهیزید، و پس از یك آیه می فرماید مانند پیشینیان كه تفرق و اختلاف كردند مباشید. و نزدیك به این آیه است آیه 153 از سوره انعام.

در سوره انعام آیه 65 می فرماید:

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ.

بگو خداوند قادر است از بالاسر یا از زیر پای شما عذاب برانگیزد یا به شما جامه تفرق و گروه گروه شدن بپوشاند و خشونت بعضی از شما را بر بعضی دیگر بچشاند.

در سوره انفال آیه 46 می فرماید:

وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُكُمْ.

با یكدیگر نزاع نكنید كه نزاع داخلی سستی می آورد و سستی شما را زایل می كند.

ج. اجرا یا ترك امر به معروف و نهی از منكر: قرآن درباره ضرورت امر به معروف و نهی از منكر، بسیار سخن گفته است. از یكی از آیات صریحاً استنباط می شود كه ترك این فریضه بزرگ در هلاكت و انهدام یك قوم مؤثر است و آن آیه 79 از سوره مائده است كه یكی از علل دور افتادن كافران بنی اسرائیل از رحمت خدا را باز نداشتن یكدیگر از منكرات یعنی ترك نهی از منكر ذكر كرده است:

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 502

كانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا یَفْعَلُونَ.

یكدیگر را از ارتكاب منكرات نهی نمی كردند و چه بد می كردند.

در روایات معتبر اسلامی راجع به نقش مثبت و منفی امر به معروف و نهی از منكر [و ترك آن ] بسیار سخن رفته است و مجالی برای نقل آنها نیست.

د. فسق و فجور و فساد اخلاق: در این زمینه نیز آیات بسیاری هست. یك سلسله آیات همانهاست كه «ترف» و «مترَف» بودن را علت هلاكت می شمارد»

و دیگر اكثر آیاتی كه در آنها كلمه «ظلم» به میان آمده است. در اصطلاح قرآن ظلم اختصاص ندارد به تجاوز فرد یا گروهی به حقوق فرد یا گروه دیگر، شامل ظلم فرد به نفس خود و شامل ظلم یك قوم به نفس خود نیز می شود. هر فسق و فجور و هر خروج از مسیر درست انسانیت، ظلم است. ظلم در قرآن در حقیقت مفهوم اعمّی دارد كه هم شامل ظلم به غیر می گردد و هم شامل فسق و فجور و كارهای ضد اخلاقی. غالباً مورد استعمال این كلمه مصداق دوم است. آیاتی از قرآن كه ظلم به معنی اعم را علت هلاك یك قوم شمرده بسیار زیاد است و از حوصله بحث مختصر ما خارج است.

از مجموع این معیارها می توان نظر قرآن را درباره بنیاد جامعه و بنیاد تاریخ به دست آورد. قرآن برای بسیاری از امور كه برخی آنها را به اصطلاح «روبنا» می خوانند، نقش قاطع و تعیین كننده قائل است.