کد مطلب:300748 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:289

فدک


دخترم!

اگر كنون،

به سمت شمال شهر مدینه به راه افتیم،

فردا،

همین وقت ها،

در پیش چشمان خویش خواهیم دید،

دهكده ای را،

همه اش خرمی،


با چه نخل ها!

و چه ثمرها!

و آبهاش نیز پر انبوه!

آری آنجا را «فدك» می نامند،

و فدك از آن «پیامبر»- ص- بود!

و پیامبر- ص-، «تهیدستان» را در می یافت،

و «بینوایان» را،

و نیز راه «ماندگان»،

و به «شوی» می داد «دختران» بی سر پناه را،

با همان درآمدهای سالانه اش از «ثمر» های كلان فدك،

كه تا 70 هزار دینار طلا، گاه می رسید!

خانم!

«فدك» را چگونه اش به جنگ آورد،

پیامبر- ص- را می گویم؟!

دخترم!

جماعتی بودند افزون بر 20 هزار نفر،

و ساكن، در وادی خیبر،

و همه «یهود»!

و در تمامت «رفاه»،

كه سرمایه هاشان انبوه بود!

و در نهایت «امن»،


كه چه دژهایی محكم و استوار در گرداگرد خویش بر پا داشته بودند!

و چه جنگاورانی دلیر كه صیانت «جان» شان و «مال» شان را عهده دار بودند! [1] .

و در سایه این همه امن،

و آن همه رفاه،

هماره در یك «اندیشه» بودند،

اندیشه ای پر «شوم»!

و آن برچیدن،

برچیدن «كانون» نشر اسلام،

یعنی، «مدینه»!

و چه «تحریكات» كه بنمودند،

و نیز «تحرك ها»!

اینجا بود كه پیامبر- ص- در اندیشه ی «دفاع» برآمد،

و مسلمانان را، همه، فرمان داد،

«یورش» را،

و «فرجام» ماجرا نیز با مسلمانان بود،

و آن، پیروزی!

و در این هنگام ساكنان فدك كه نیز یهودان بودند اطلاع یافتند ماجرای خیبر را!

و چه هراس و ارعاب كه بر آنان چیره آمد،


و در اندیشه چاره جویی،

و نیز در همین میان، پیامبر- ص- پیش خویش را به «فدك» گسیل داشت،

و آنان را به «اسلام» دعوت نمود،

نپذیرفتند!

اما پذیرفتند كه در «صلح» باشند،

و نشان صلح آنكه نیمی از باغاتشان را به پیامبر خدای اهداء بدارند!

و پیامبر پذیرفت،

زیرا كه سرمایه هاشان انبوه بود،

و آن، در دست نااهلان، همیشه آسیب طغیان در پی!

و از آن پس پیامبر- ص- درآمدهای حاصل را به همان مصارفی كه پیش از این تو را گفتمی مصروف داشت! [2] .

دیری نپائید كه خداوند پیامبرش را مامور داشت،

آری،

تا فدك را به فاطمه اش اهداء بدارد [3] .

و پیامبر- ص- فاطمه اش را گفت:

دخترم!

فدك از آن توست!


و آنگاه بر برگه ای كه «سند» را می مانست همین را ثبت داشت،

با حضور دو شاهد،

یكی «علی»- ع-،

و آن دیگر پرستار پیامبر، «ام ایمن»،

همان كه پیامبر در وصفش می گفت:

زنی است از زنان بهشت. [4] .

و سپس پیامبر- ص- جماعتی از مردان را در خانه فاطمه جمع داشت و بگفت كه فدك از آن فاطمه است، و در حال، از درآمدهای باقیمانده فدك بعنوان اعطایی فاطمه در میان مردم تقسیم نمود!

و از آن پس نیز فاطمه- س- هر ساله، به قدر قوت كه از نان جوینی تجاوز نمی نمود برمی داشت و مانده اش را كه به واقع همه اش بود به فقرا می بخشود!

و این شیوه هماره او را بود، تا ارتحال پدرش، پیامبر خدای، [5] .

و با ارتحال پیامبر- ص- ماجرای خلافت آن شد كه شنیدی! و نیز در پی اش خلافی دیگر،

و آن غصب بود،


غصب فدك!

و فاطمه- س- را از این ماجرا با خبرش داشتند!

و او دیگر نتوانست كه تحمل دارد!

و برآشفت،

و چه فریادها!

و این نه از آن روزی بود كه فاطمه- س- ثروتیش از دست رفته باشد!

و یا سرمایه ای به تاراج!

نه!

كه فاطمه در همان سالهای ثروت فدك، همان فاطمه پیش از فدك بود!

در خانه اش گاه تا سه روز غذایی یافت نمی شد!

و گاه نیز تا سه روز روزه دار،

و روزه ها را با آب افطار!

چادرش در همان ایام چه «وصله» ها كه با خود داشت!

و شویش هم كه می گفت!

از دنیا به دو جامه كهنه،

و از غذایش به دو قرص نان بسنده دارم!

و بنزد من بی ارزش تر باشد،

همین دنیا،


از آب بینی یكی بز!

و می گفت:

من را با فدك؟!

و با غیر فدك چكار؟! [6] .

خانم!

پس، از چه روی فاطمه طاقت نتوانست آورد؟!

دخترم!

فردا خواهمت گفت.



[1] تاريخ الامم و الملوك ج 20 ص 46، السيره الحلبيه ج 3 ص 36.

[2] تفسير در المنثور ج 4 ص 177، تفسير ابن كثير ج 3 ص 36 به نقل از شهيدي.

[3] بحار ج 21 ص 22 و 25 ج 29 ص 15 و 110 و 115 و 118 و 121 و 195 به نقل از اسرار فدك.

[4] بحارالانوار ج 21 ص 23.

[5] بحارالانوار ج 29 ص 123.

[6] نهج البلاغه نامه 45.