کد مطلب:304360 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:317

پیشگفتار
نوشتارِ فراروی، ترجمه و شرح دو سخن تاریخی و تاریخ سازِ سخنور نامبردار از تبارِ امیرانِ سخن، فاطمه(س) است كه نشر سوم سخنِ نخست، كه به «رخساره خورشید» شهره است در 1383 منتشر شد و اكنون همراه با ترجمه و شرح سخنی دیگر، كه در پاسخ بیمارپرسیِ زنانِ «مهاجر و انصار» ایراد شده است، با كیفیتی برتر منتشر می شود. نام این نوشتار را به «سِحْرِ سخن و اِعجازِ اندیشه در بازخوانی آموزه های بعثت» تغییر داده ام؛ چرا كه درون مایه این دو سخن را بهتر می رساند و اما سخنِ نخست، پس از فاصله زمانی اندك؛ یعنی آن گاه كه گفت و گوهای فاطمه و علی و امّ ایمن، با شیخان (ابوبكر و عمر)! در باز پس گیری فدك و مطالباتِ دیگرِ فاطمه(س)، عملاً بی نتیجه ماند و فاطمه(س) تصمیم گرفت بی واسطه با مردم سخن بگوید و از حقایق مكتوم پرده برگیرد و خطری را كه پس از رحلت پیامبر(ص) پیام او را تهدید می كرد گوشزد كند، ایراد شد. گفتار فاطمه(س)، كه در «مسجد النّبی»، همان جایی كه همواره مسلمانان برای طرح دعوا و مظلومیّت خویش، در آن احساس امنیّت می كردند، و نه در «خانه خلیفه» ایراد شد. اگر چه سخنان فاطمه(س) در مسجد پیامبر، با حضور نخبگانِ سیاسی و توده های مردم (اعم از مهاجران و انصار) به ظاهر برای احقاق حقّ شرعی و قانونی خانواده پیامبر(ص) یعنی «استرداد فدك» و مطالباتِ دیگرِ آن بزرگوار بود، امّا به واقع هدف آن، احیای ذهن عمومی جامعه و اصلاح آن و نجات امّتِ نوپایی بود كه در مسیر حركت اجتماعی خود، دچار انحرافِ اصولی در فلسفه سیاسی خویش گردیده بود. بدین روی، برای آگاهی بیش تر از جایگاه و منزلتِ این كلام نورانی و خاستگاه آن، به اجمال، نكته هایی را یادآور می شوم. نكته نخست: گفتار معروف، شیوا، بلیغ، دلنشین و آتشین، بیم دهنده و بیدار كننده فاطمه(س) به لحاظ استواری متن و زیبایی لفظ و ظرافت تعبیر و ژرفایی معنا، همراه با ویژگیِ بیانِ بدیهه گویانه آن، حقیقتی ثبت شده در سینه قرون و اعصار است و در منابع اسلامی، به ویژه منابع اهل سنّت، آوازه ای انكارناپذیر دارد. با این خصوصیّت، به برخی از منابع شیعی و سنّی آن اشاره می كنم: علامّه محمد باقر مجلسی (ره) درباره این خطبه چنین می گوید: این گفتار، از گفتارهای معروف و مشهوری است كه محدثّان و مورّخان شیعه و سنّی، آن را به سندهای گوناگونی روایت كرده اند. [1] .

علّامه سیّد شرف الدّین می گوید: گذشتگان از دودمان علی و فاطمه این گفتار مهمّ را برای نسلهای بعد از خود روایت كرده اند و سینه به سینه به ما منتقل شده است. اكنون ما فرزندان فاطمه(س) این خطابه را از پدرانِ خود روایت می كنیم و آنان نیز از پدران شان و بدین سان در همه نسلها، تا روزگارِ پیشوایان معصوم(ع). [2] .

احمد بن ابی طاهر، معروف به این طیفور می گوید: در دیداری كه با زید بن علی بن الحسین بن زید بن علی بن الحسین داشتم، [3] به او گفتم كه برخی می پندارند این گفتار، با همه بلاغت و شیوایی كه دارد، از آن فاطمه نیست؛ بلكه ساخته و پرداخته ذهن «ابوالعیناء» [4] است. وی در پاسخ چنین گفت: بزرگانِ آل ابوطالب را دیدم كه این گفتار را از پدران خود روایت می كردند و به فرزندان خویش می آموختند و پدرم به روایت جدّم، آن را از مادرم فاطمه(س) نقل می كرد، پیش از آن كه جدِّ «ابوالعینا» به دنیا بیاید. [5] .

ابن ابی الحدید، به نقل از كتاب «السّقیفه و فدك»، این خطبه مهمّ را نقل می كند و در توصیف نویسنده آن می گوید: در مورد اخبار و احادیثی كه از قول اهل حدیث - اهل سنت - و در كتابهای ایشان نقل شده است، نه كتابهای شیعه و رجال ایشان، كه با خویشتن شرط كرده ایم كه از آنها چیزی نیاوریم و همه آنچه را در این فصل می آوریم و آنچه از اختلاف و اضطرابی كه پس از رحلت رسول خدا(ص) بوده است، بیان می داریم، از نوشته ابوبكر احمد بن عبدالعزیز جوهری در كتاب «السقیفه و فدك» است. و این ابوبكر جوهری محدّثی پارسا و فرهیخته ای مورد اعتماد و ادیب بوده است كه دیگر محدثان او را ستوده و مصنفاتش را روایت كرده اند. [6] .

حاصل سخن، این كه درباره سند این سخنرانی و متن آن، از دیر باز بحث و گفت و گوها شده است، علاوه بر محدّثان و مورّخان اهل سنت، شیعیان و دوستداران خاندان پیامبر(ص) در حفظ و نگهداری و انتقال سینه به سینه آن، از هیچ كوششی دریغ نكرده اند. افزون بر آنچه گفته شد، متانت و استحكامِ این گفتار و اسلوبِ بدیعِ آن، در دو قلمروِ «لفظ» و «معنا» كه در قالب زیباترین و دل انگیزترین تعبیرها، ژرف ترین و ظریف ترین معارف الهی آورده شده است، خود، گویاترین دلیل بر صدور قطعی آن، از فاطمه(س) است كه سزاوار است درباره آن گفته شود: «دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ» و


«آفتاب آمد دلیل آفتاب

گر دلیلت باید، از وی رو متاب»


نكته دوّم: آیا كدام ضرورت باعث شد، تا دختر گرامی پیامبر(ص)، این نطق و اثر ماندگارِ تاریخی را بیآفریند؟ بیش تر محقّقان و نویسندگانی كه به تحلیل تاریخی حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) و پیش از شهادت فاطمه(س) پرداخته اند، پاسخ این پرسش تاریخی و بسیار حساس را، كه ذهن و دل بسیاری از مسلمانان را به خود مشغول داشته و فصل بزرگ و گریه آورِ تاریخ اسلام را به خود اختصاص داده است، در غصب مزرعه معروف «فدك» می دانند. آن گاه كه ابوبكر، به پیشنهاد عمر، در یك اقدامِ دور از انتظار، دستور اخراج كارگزاران فاطمه را از اراضی فدك صادر كرد و با اجرای فرمانِ خلع ید، فدك نه تنها از دست فاطمه؛ بلكه از دست محرومان مدینه نیز خارج شد و از سویی، گفت و گوهای فاطمه نیز با خلیفه به جایی نرسید، ناگزیر، در یك حركت بدیع و بی سابقه، در محاصره زنان همفكر و همراه خود، شتابناك به مسجد آمد و برای باز پس گیری و استیفای حقوق شرعی و قانونی خانواده پیامبر(ص) و در استیضاح خلیفه غاصب، این نطق تاریخی را ایراد كرد. نكته سوّم: باید گفت: اگر چه قِصّه پر غُصّه فدك، اقدامی مرتجعانه و ستم آشكار بر آل محمد(ص) بود و زمینه ساز ایراد چنین سخنرانی نغز و پرمغز گردید. اما درد و رنج فاطمه(س): صرفاً از پیامدهای این اتفاق نامبارك نبود؛ بلكه از لابه لای فریادهای حق طلبانه و مظلومانه و هشدار دهنده آن حضرت، پیامی تلخ و ناگوار به گوش می رسد كه بس مهیب تر و عظیم تر از ماجرای دردناك مزرعه فدك است. در آن روزها كه علی نمی توانست دست به شمشیر بَرَد و در اوج تنهایی و غربت به سر می برد و طوفان سهمگین حوادث شوم سقیفه نیز او را از متن اداره جامعه اسلامی بدر كرده بود و از سرِ ناچاری و اضطرار و به حكم خِرد، «خار در چشم و استخوان در گلو» صبوری می ورزید و دردمندانه در پناه سكوت دردناكی به تماشای غارت میراث خویش، كه میراث انسانیت بود، نشسته بود و درِ خانه اش نیز، سوخته و بسته شده بود و در مدینه كه در تاریكی سكوت مرگبار آن، جز برق چند شمشیر آخته در فضا نمی تابید و مدافعان اهداف سقیفه تا پای كشتن علی ایستاده بودند و علی در خانه نشسته و در را به ریش بسته بودند، فاطمه(س) كه تواناترین زن در عرصه سخنوری؛ بلكه تواناترین سخنور و اولین مدافع حقِّ مظلوم بود با كمال شجاعت و صلابت و آگاهی با خلیفه و همپالگی های او درگیر شد و با ایراد این گفتار شورانگیز طرح یك مبارزه طولانی و پی گیر را پی ریخت. چرا كه اگر فاطمه در برابر اقدام یك جانبه و تجاوزگرانه حكومت كه بدون كوچكترین توضیح و هشدار قبلی صورت گرفت، سكوت می كرد، عملاً مشروعیت حكومت جدید را پذیرفته بود و در این صورت امتناع علی(ع) از بیعت، وجاهت شرعی و الهی خود را از دست می داد. نكته چهارم: با نگاهی دقیق به محتوای خطبه كه ترجمانِ اندوهِ جانكاه روح بزرگ و لطیفِ سخنوری نامبردار است، روشن می شود كه نه تنها شرح غارت مزرعه فدك؛ بلكه توصیف تاراج غارتگرانی است كه مزرعه اسلام را نشانه رفته اند. توصیف حلول و انتشار شرك در كالبد توحید، نفاق در پیكر ایمان و ستم اجتماعی در بستر جامعه اسلامی بود. این سخنان تازیانه بیداری برگرده غفلت زدگان مرعوبی بود كه با سكوت و هراس خویش، زمینه وقوع این ستم نابخشودنی و فراموش ناشدنی را فراهم می ساخت. افشاگرِ رازِ انحطاط امّتی بود كه در گرداب فتنه سیاست بازی های دنیاطلبانه و دین فروشانه كسانی كه تنها به مصالح سیاسی خود می اندیشیدند، عزم و اراده و ایمان خود را از دست داده بود.

در حقیقت، این بیان نغز و «فی البداهة» از یگانه یادگار پیامبر(ص) فروغ فروزانِ علم آسمانی است و اوج فلك فصاحت و بلاغت و آفاق بلند حكمت و معرفت است كه در نجوا با «روح الامین» و برای جبران فقدانِ حضور مشفقانه پدر، بر جان پاك او تابیدن گرفته و بر زبان رانده است. فورانِ غیرتِ حق طلبی و عزّت خواهی شیر زنی رشید است كه در دفاع از «باب مدینه علم» و یاورِ یگانه و بی بدیل اسلام، به پا خاسته بود. نكته پنجم: طرح مسئله فدك در این محاكمه تاریخی، اگر چه در شمارِ مسائل مهمّی است كه مورد توجّه دختر بزرگوار پیامبر(ص) بوده و مطالبه حق بزرگی بود كه در معرض تجاوز قرار گرفته بود امّا با این همه در آن حدّ از اهمیت نبود كه فاطمه(ص) تنها برای به دست آوردن آن به چنین اقدام شورانگیزی دست زند و شوكت و احتشامِ خلیفه غاصب و دولتمردان تازه به قدرت رسیده را در هم كوبد. برای درك بهتر و دقیق ترِ اهمیّت و فلسفه این قیام مبارك، سخن علی(ع) نیكوترین راهگشاست:

اِذا قَبَضَ اللَّهُ رَسوُلَهُ(ص) رَجَعَ قَوْمُ عَلَی الْاَعقابِ. وَغالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَی الْوَلائِج، وَ وَصَلُوا غَیْرَ الرِّحِمِ، وَ هَجَروُا السَّبَبَ الَذِّی اُمِروُا بِمَوَدَّتِهِ، وَ نَقَلوُا البِناءَ عَنْ رَصِّ اَساسِهِ، فَبَنَوهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ. مَعادِنُ كُلِّ خَطِیئَةٍ، وَ اَبْوابُ كُلِّ ضارِبٍ فِی غَمْرَةٍ. قَدْ ماروُا فِی الْحَیْرَةِ، وَ ذَهَلُوا فِی السَّكْرَةِ عَلی سُنَّة آلِ فِرْعَوْنَ: مِنْ مُنْقَطِعٍ اِلی الدُّنْیا راكنٍ، اَوْ مفارِقٍ لِلدّینِ مُبایِنٍ [7] .

آنگاه كه خدا جان پیامبر خود را بستد، قومی به قهقرا بازگشتند و در راههای گوناگون كه به هلاكتشان می انجامید گام نهادند، بر آراء باطل كه در دلشان می گذشت اعتماد كردند، و از خویشان بریدند و از وسیله ای كه به دوستی آن مأمور شده بودند دور گشتند، و بنا را از بنیان استوارش برافكندند و در غیر جای خود برآوردند. آنان معدن هر خطا بودند و به منزله دروازه هایی در وادی باطل و گمراهی و غوطه ور در دریای حیرت، و به شیوه آل فرعون در بیهوشی و گمگشتگی و غفلت سر می كردند، برخی از ایشان از آخرت بریدند و به دنیا گرویدند، و پاره ای پیوند خویش از دین گسستند.

چنانكه می نگریم علی(ع) در این گفتار، چهره روزگارِ تاریكِ اسلام پس از رحلت پیامبر(ص) را ترسیم كرده و چگونگی نادیده انگاشتن پیام او و ویژگی های مسلمانان آن دوره را برشمرده است كه تأمل در آنها، ما را از حوادث ناگوار آن روزگار و انگیزه و هدف سخنرانی فاطمه(س) و اقدامِ به موقع آن حضرت در برابر خلیفه، آگاه می سازد. برخی از این ویژگیها عبارتند از: 1) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْاَعْقابِ، اَعْقابْ جمع «عَقِبْ» یا «عَقْب» به كسر «نون» یا سكون «ق» به معنای پاشنه پاست كه مركزِ اتّكا و حركت و چرخش است و كنایه از بازگشت سریع بر محور پاشنه یا كنایه از راه رفتن و حركت غیر عادی و یا مقصود بازگشت به راهی است كه شخص از آن عبور كرده است. دریغ و درد كه نهضت انقلابی اسلام، مانند هر نهضت انقلابی پیروزمند دیگر، یك جنبش ارتجاعی به دنبال داشت؛ یعنی مسلمانان كم مایه ای كه هنوز در محاصره دیوارهای سخت تعصّب و قومیّت گرفتار بودند و ایمان در ژرفای جان شان چندان نفوذ نكرده بود، و با تكیه بر عناصر نفوذی جاهلیت و به انگیزه كسب مال و مقام، اسلام را پذیرفته بودند، همین كه پیامبر(ص) چهره در نقاب خاك كشید، به سرعت از راه آن حضرت منحرف گشته و زمینه حاكمیت ارزشهای جاهلی را فراهم آوردند. 2) وَ هَجَروُا السَّبَبَ الَّذِی اُمِروُاْ بِمَوَدَّتِهِ، مسلمانان آن روزگار، با دشمنان اسلام پیوند دوستی بستند و از كسانی كه به دوستی و محبت آنان مأمور بود، گسستند. در حالی كه خداوند، به ازای رسالت پیامبر(ص) پاداشی جز دوستی آنان نخواسته بود:

قُلْ لااَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلّا الْمَوَّدَةَ فِی الْقُربی. [8] .

بگو برای این [رسالت] از شما مزدی نمی خواهم جز دوستداریِ خویشاوندانِ [خود] را.

این تأكید، دقیقاً به لحاظ مصالح و فایده هایی است كه پیامدِ دوستی با آل محمد(ص) و عشق ورزی به آنان است برای همین فرمود:

قُلْ ما سَئَلْتُكُمُ مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ. [9] .

بگو: هر پاداشی از شما خواسته باشم از آنِ خودتان باد.

3) وَ نَقَلوُا الْبِناءَ عَنْ رَصِّ اَساسِهِ، فَبَنَوهُ فی غَیْرِ مَوْضِعِهِ، این فراز از سخنِ امام گویاترین تعبیر در بیان تحریف حقایق ناب دین است و می نمایاند كه تخلّف از نصّ و وصّیت پیامبر(ص) و زیر پا نهادن حكم خدا در تصدّی امر خلافت و به دنبال آن غصب فدك و نادیده انگاشتن حقوق خاندان پیامبر(ص) از فاحش ترین چرخشهای ارتجاعی مسلمانان صدر اسلام است.

4) قَدْ مارُوا فِی الْحَیْرةِ، وَ ذَهَلُوا فِی السَّكْرَةِ عَلی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعِ اِلیَ الدُّنْیا راكِنٍ، اَوْ مُفارِقٍ لِلدَّینِ مُباینٍ، جامعه نوپای اسلامی را به سوی لغزش و گناه سوق دادند و زمینه هر گونه فساد؛ مالی، اخلاقی، سیاسی، را فراهم آوردند. دریغا كه فریبكاران چه بازی ها انگیختند تا دلهای غفلت زده را مسحور و مسخّر كردند و با گستردن فضای ابهام و تقویت روح چاپلوسی، زمینه مدّاحی های گزاف را فراهم آوردند. مردم نادان و سردرگم و از خود بیگانه نیز، چه ستایشها و خضوعهای بی حساب و ناروا كه نكردند.

تا اینجا روشن شد آنچه در سقیفه به وقوع پیوست و همین طور پیامد آن، حوادث خونباری را یكی پس از دیگری به بار آورد. به راستی، شجره خبیثه ای بود كه میوه های تلخ آن، كام جام مسلمانان را سخت بیازرد. و این بی احتیاطی و شتابزدگی به جایی رسید كه بعد از آن فاجعه دلخراش عاشورا پدید آمد و عزیزترین و نزدیك ترین انسان به پیامبر اكرم(ص) همراه با خویشان و یاورانش به دست داعیان خلافت اسلامی و مسلمانان منحط و مرتجع، به هولناك ترین شكلی به شهادت رسیدند؛ و این همان ارتجاعی بود كه علی(ع) در سخن خود بدانها اشاره فرمود و فاطمه(س) نیز مردم را، از آن برحذر داشت. بنابراین، هدف مهم و پیامِ روشنِ سخنان فاطمه(س) در مسجدالنّبی و در استیضاح خلیفه وقت، احیای اسلام و رهایی آن از اسارت و اصلاح مدیریّت جامعه و نقش تعیین كننده آن در تعالی و بالندگی امّت و تأكیدی ویژه بر حفظ سیره عملی پیامبر(ص) در حراست از مقاوم ترین پایگاه اسلام بود. پایگاهی كه اگر در هم می شكست، همه دستاوردهای رسالت، تباه می گردید؛ و دریغا كه چنین شد! به گفته عبدالكریم شهرستانی: وَ اَعْظَمُ خِلافٍ بَیْنَ الْاُمَّةِ خِلافُ الْاِمامَةِ، اِذ ما سُلَّ سَیْفٌ فِی الْاِسلامِ عَلی قاعِدَةٍ دینّةٍ مِثْلُ ما سُلَّ عَلَی الامامَةِ فی كلّ زَمانٍ. [10] .

بیشترین اختلاف در میان مسلمانان، درباره امامت است؛ زیرا آن اندازه كه برای امامت در هر دوره ای شمشیر كشیده شد، درباره هیچ اصل دینی شمشیر كشیده نشده است. چكیده سخن این كه: بازپس گیری فدك، پاره ای از هدف بزرگی بود كه فاطمه(س) را بر ایراد این سخنان پرشور كه چون گوهری درخشان بر تارك تاریخ اسلام می درخشد، واداشت. راستی را كه چه خطایی بزرگ مرتكب شده ایم اگر هدف از این سخنرانی را بازپس گیری فدك بدانیم و آن را به خطبه فدك بشناسیم. بانوی بزرگوار اسلام، در این سخنرانی توصیف ناپذیر، بسیاری از دقایق و معارف نظری (حِكْمی - عرفانی) و به تعبیر جامعتر «الهیات قرآنی» و قوانین و سنن اجتماعی و فلسفه پاره ای از احكام عبادی و نیز مسائل اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، به ویژه فلسفه سیاسی (امامت) و نقش آن در تبیین توحید نظری و تحقّق توحید عملی (كلمة التوحید و توحید الكلمة) بیان كرده است. به تعبیر دیگر، با بیانی عمیق، امّا مختصر، به تبیین عقلانی شریعت پیامبر(ص) پرداخت و با طرح مسئله عبودیّت و رابطه مستقیم آن با مسئولیت پذیری انسان، راه و رسمِ مسلمانی و فداكاری در راه تحقّق آرمانهای پیامبر(ص) و بیانِ جایگاه رفیع قرآن و ارائه بسیاری حقایق دیگر، مخاطبان خود را نه تنها در مسجدالنّبی، بلكه در همه جای عالم، به حفظ وصیّت پیامبر(ص) توصیه فرمود. در حقیقت، این سخنرانیِ شامل و گویا، از یكسو جریان جاریِ حكمتِ قرآنی و زلال كوثرِ معرفت بر سرزمین تشنه كام اندیشه های بشری و نیز شراب طهوری است كه دستِ جلال و جمال ساقی بر جام جان تشنگان حقیقت ریخته است: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً». [11] .

آب حیاتی است كه خضر سالكان كویِ دوست، فاطمه(س) گرفتاران تاریكستان طبیعت را برای نوشیدن آن فراخوانده است و از سوی دیگر، سخن عدالت است به مفهوم اجتماعی آن (فلسفه عالی بعثت پیامبران) و پرخاش علیه بیدادگری. فریاد مظلومانه و افشاگری صادقانه و مشفقانه ای است از آنچه در پشت پرده می گذشت و می خواست تا برای همیشه، چون رازی سر به مُهر، مكتوم بماند و در یك كلمه، پرده برداری از سیمای زشت یك خیانت بزرگ، یعنی خیانت تحریف است.


زین قصّه هفت گنبد افلاك پر صداست

كوته نظر ببین كه سخن مختصر گرفت


نكته ششم، حضورِ آگاهانه و مؤثّر دختر پیامبر(ص) در عرصه سیاست برای دادخواهی و بازپس گیری فدك و موضع گیری قاطع و بجای او در استیضاح خلیفه، با حضور انبوهی از مهاجران و انصار و در فضای معنوی مسجد است، نه در خانه شخصی خلیفه؛ كه شایسته تأمّل و دقّت است.

به هنگام بروز فتنه های پس از بعثت كه جاهلیّت این بار با نقاب اسلام به صحنه آمده است و با بهره گیری از بی تفاوتی جوّزدگان بی بصیرت، فرزندان حقیقی اسلام را از عرصه دفاع از اسلام بیرون رانده اند و دستگاه سیاست و مدّعیان دروغ پرداز نیز می كوشند تا حقیقت ناب، برای همیشه در پرده ابهام، و چون راز سر به مُهری از منظر درك و فهم توده ها مخفی بماند. رئیس دولت تازه نفس و مست قدرت، به نام اسلام و نبوّت و به ظاهر كامروا، اسب سیاست را می تازانْد و تزویرگرانه پرچم خلافت را بر دوش داشت و خود را حافظ دستاورد بعثت می دانست و از جانبی هم بیگانگانی چون مُسَیلَمه دروغ پرداز در كمین بودند تا دیانت و مسلمانی را به همه هویّتش ببلعند، چه كسی جز فاطمه(س) كه ناب ترین وارث رسالت پیامبر(ص) بود، آن هم در تنهایی و غربت غریبِ آن روزگاران، علی(ع)، می بایست زنگ خطر را به صدا درمی آورد و با صلای «اَنا ابْنَةُ نَذیرٍ لَكُم» این قوم به كژراهه رفته را هدایت می كرد. به گفته نویسنده فاطمه، فاطمه است: او یك خانه نشین ناآگاه نیست. فاطمه(س) راه رفتن را در مبارزه آموخته است و سخن گفتن را در تبلیغ، و كودكی را در مهد طوفان نهضت به سر آورده، و جوانی را در كوره سیاست زمانش گداخته است. او یك زن مسلمان است. زنی كه عفّت اخلاقی او را از مسئولیت اجتماعی، مبرّا نمی كند. [12] .

با شكوه و اقتداری توصیف ناپذیر، از خانه بدر آمد، برای ادای تكلیفی بزرگ، كه همان نجات دین از اسارت و رهایی امّت از انحرافی كه دچار آن شده بود تا در بین مردم، شوری برانگیزد و احساس نگرانی خود را از آنچه اتفاق افتاده است، به گونه ای به مردم منتقل كند. ولی این حضور، با رعایت پوشش و همراه با پاسداشت شأن انسانی و معنوی یك زن مسلمان بود و فلسفه پوشش را عملاً برای زن متعهّد و مؤمن توصیف می كرد؛ چرا كه آنچه وظیفه زن مسلمان و در خورِ موقعیّت شناسی او در بیرون از خانه است، رعایت حرمت و شخصیّت مسلمانی است. فاطمه(س) به زن مسلمانی كه می خواهد او را الگوی خویش قرار دهد، آموخت كه حجاب از منظر قرآن، نه یك حصار، بلكه پناهگاه گوهر وجود زن و سِرّ خداگونه شدن اوست. مگر نه این است كه خداوند از فراسوی حجاب، با بندگان برگزیده اش سخن گفته است؟

وَ ما كانَ لِبَشَرٍ اَنْ یُكَلِّمَهُ اللَّهُ اِلّا وَحْیاً اَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ. [13] .

و هیچ بشری را نرسد كه خدا با او سخن گوید، جز از راه وحی، یا از فراسوی حجابی.

فاطمه(س) نیز در حالی كه با راه رفتن و سخن گفتن خود، در ذهن مخاطبان، پیامبر بزرگوار اسلام را تداعی می كرد و هر انسان بافضیلتی را به شگفتی وامی داشت. از پس پرده ای كه بین او و مهاجران و انصار آویخته بودند، با امّت پدرش سخن گفت. شیوه آمدن او به سوی مسجد، چنان عفیفانه بود كه سراسیمگی و آزرم را در هم آمیخته بود و عظمت روح و صلابت و وقار را یكجا به نمایش می گذاشت. گویی پیامبر(ص) است كه از كوه حرا سرازیر گشته تا پیام كوبنده و بیداركننده «قُمْ فَاَنْذِرْ» را به گوش مردم برساند. گویا می خواهد برای بار دیگر در عرصه توحید با جاهلیّت شرك و نفاق، دست و پنجه نرم كند. آری! در همین رفتن به سوی مسجد تمامی اصول و ارزشهای اسلامی را به زن مسلمان آموخت؛ كه چگونه باید باشد و در حیات اجتماعی به چه شیوه، نقش زن بودن خود را ایفا كند:


گرچه زن بود لیك مردانه

از قیام آتشی عظیم افروخت


شعله ای بركشید از دل خویش

كه سِیَه خرمن ستم را سوخت


درس احقاق حق و دفع ستم

به جهان و جهانیان آموخت


مردم خفته را ز خواب انگیخت

آبروی ستمگران را ریخت


(محمّد حسین شهریار)

مایلم حاصل كارم را كه در برابر عظمت و احتشام بانوی مكرّم اسلام، فاطمه(س)، اثری بسیار ناچیز و چون قطره ای در برابر اقیانوس بیكران است، شرمسارانه و فروتنانه، به دوستداران و عشق ورزانِ دودمان پاك پیامبر(ص)، به ویژه خاتم اوصیا حضرت بقیة اللَّه ارواحنا فداه، تقدیم كنم «تا كه قبول افتد و چه در نظر آید». و خدای بزرگ را شاكرم كه توانستم با تأییدات او و با تكیه بر آیات روح بخش و روایات دل انگیزِ صاحبان «عصمت»(ع)، كه عهده دار استمرار هدایت انسان اند؛ به ویژه سخنانِ وحی گونه مولای عارفان و صاحبدلان، علیّ مرتضی، كه نازله روح او و به مثابه گویاترین شرح، بر این دو نطقِ بدیع و تاریخ ساز است، و نیز منابع دیگر، به ترجمه و شرح آنها، توفیق یابم.


«نیست شرح این سخن را منتها

پاره ای گفتم، بدانی پاره ها». [14] .


در پایان، لازم می دانم سپاس فراوان خود را از همه عزیزانی كه در آماده سازی این اثر مرا یاری كردند، ابراز نمایم.

و ما توفیقی الّا باللَّه

قم، محمّد تقی خلجی

سی ام فروردین 1384 / دهم ربیع الاوّل 1426


[1] بحارالانوار، ج 36، ص 215.

[2] النص و الاجتهاد، پاورقي 31.

[3] مقصود از «زيد بن علي بن الحسين» كه احمد بن ابي طاهر، با او ديدار داشته است» نبيسه «زيد شهيد» يعني فرزند نوه اوست كه در زمان امام هادي(ع) مي زيسته و از اصحاب آن بزرگوار بوده است. باب مَولِد اَبيِ الحسنِ عليِّ بنِ محمّد(ع)، اصول كافي، ج 1، ص 502 و معجم رجال الحديث، ج 8، ص 369 و تنقيّح المقال، ج 1، ص 467. بنابراين شكل صحيح سند، همان است كه در متن آمده است؛ زيرا زيد بن علي بن الحسين (زيد شهيد) به روايت شيخ مفيد در سال 120 (ه ق) در 43 سالگي به شهادت رسيد و احمد بن ابي طاهر نويسنده «بلاغات النساء» در سال 380 (ه ق) وفات يافته است. بنابراين، گفت و گو ميان او و زيد شهيد، امري ناممكن است.

3- شرح نهج البلاغه، اين ابي الحديد، ج 16، ص 210.الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 174.

[4] ابوالعيناء از شاعران و اديبانِ نامبردار است كه در سال 283 (ه ق) از دنيا رفته است.

[5] بلاغات النساء ص 12.

[6] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص 210.

[7] نهج البلاغه، خطبه 150.

[8] سوره شوري، آيه 23.

[9] سوره سبا، آيه 47.

[10] الملل و النحل، ص 24.

[11] سوره دهر، آيه 21.

[12] فاطمه، فاطمه است، ص 180.

[13] سوره شورا، آيه 51.

[14] مثنوي، دفتر سوم، بيت 29.