کد مطلب:311997 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:265

خواستگاری
در این كه ابوبكر و عمر پیش از علی بن ابی طالب (علیه السلام) به خواستگاری فاطمه آمده اند جای تردید نیست و بلكه از بعضی روایات و گفته های مورّخان می توان فهمید كه غیر از این دو نفر، دیگران نیز برای این منظور با محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وارد مذاكره شده اند لیكن نتیجه ای نگرفته اند و پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در پاسخ هریك از آن ها می گفته است: تا خدا چه خواهد.



محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره ازدواج دخترانش آنچه باید از تناسب سنی و اخلاقی و خانوادگی رعایت شود، در نظر می گرفت. خودِ او هنگامی كه درباره زناشویی دستور می دهد، می فرماید: «هنگام ازدواج مواظب باشید، شرافت خانوادگی را رعایت كنید، از هركس و هر خانواده زن نگیرید و باهركس وصلت نكنید.» لذا درنظر داشت دختری را كه بدان درجه از كمال و اخلاق رسانده، به كسی كه در خور همسری او باشد شوهر دهد. رعایت این اصول در دوام علقه زناشویی مؤثر است و به عكس بی اعتنایی به آنها و در نظر نگرفتن تناسب خانوادگی، تناسب سنی، تناسب اخلاقی، غالباً به مشاجره و نزاع و سرانجام به جدایی زن و شوهر منتهی خواهد شد.



بعضی از خانواده ها به صرف ملاحظه ثروت و سود پرستی و غرض های مادیِ دیگر، دختری را به مردی شوهر می دهند كه به هیچ وجه برای همسری او مناسب نیست، بدین جهت از همان روز اول به جای این كه عطوفت، مهربانی، لطف و صفا در آن خانواده بار بگشاید، خشونت و درشتی و زد و خورد و قهر و منازعه حكمفرما می شود. پیشتر نوشتیم كه در دوره جاهلیت بعضی از قبایل عرب دختران خود را حیوانی بیش نمی دانستند و آن ها را مانند مال التجاره می خریدند و می فروختند.



در همان دوره سیاه طبقات برجسته و خانواده های اشرافی همچنان یك اصل مهم را رعایت می كردند و آن توجه به شرافت فامیلی و حیثیت خانوادگی عروس و داماد بود. بسیار اتفاق می افتاد كه رییس قبیله ای زن فقیر و بی چیزی را كه باقیمانده خانواده شریف و نجیب بود خواستگاری می كرد و توجهی نداشت كه این زن بی چیز است و میان خودش و او تناسب مالی موجود نیست.



قیس بن زهیر، رییس قبیله بنی عدی، وقتی به نمیربن قاسط رییس ایل ربیعه وارد شد، گفت: برای من زنی از خانواده نجیب خواستگاری كنید كه مؤدب و باكمال بوده و فقر و تنگدستی او را از پا درآورده باشد.(1)



این رسم در دورانی كه زنان از لحاظ اجتماعی ارزشی نداشتند، میان عرب های جاهلی، به خصوص خانواده های اشراف متداول بود و به طور خلاصه تناسب مالی میان زن و شوهر رعایت نمی شد. ولی به عكس، اشراف و طبقه برجسته امروزی، دختر را در ردیف مال التجاره درآورده و با هركس كه در مقابل این كالا بیشتر بها بپردازد وصلت می كند.



از این مقدمه دانسته می شود، آنچه را كه یك نفر از مستشرقین در باره وصلت پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با علی بن ابی طالب (علیه السلام)بافته و شوهر دادن فاطمه به علی (علیه السلام) را، كه مردی بی چیز و تنگدست بود، ناشی از بی علاقگی محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به این دختر می داند، بی اصل است و تنها از تعصب نویسنده سرچشمه می گیرد. درست است كه



علی (علیه السلام) مردی تنگدست بود، لیكن پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم می خواست دخترش را شوهر دهد، نه این كه با او تجارت كند! كجا مردی بهتر از علی بن ابی طالب (علیه السلام) یافت می شد تا محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با وی وصلت نماید.



فاطمه (علیها السلام) در خانواده پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بهترین و نیكوترین مراحل تعلیم و تربیت را طی كرده و در ادب و اخلاق و دانش، به پایه نهایی رسیده است. از این رو، پدرش باید او را به علی بن ابی طالب (علیه السلام)، كه او نیز در همین مكتب و زیر دست پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) تربیت یافته، شوهر دهد.



ابوبكر و عمر هر یك پس از دیگری فاطمه را خواستگاری كردند و بی تردید وضع زندگی آن ها بهتر از علی بود، ولی چون شرایطی را كه باید برای ازدواج با فاطمه داشته باشند در ایشان موجود نبود، درخواستشان مورد قبول واقع نشد.



آن دو، وقتی ازدرخواست خود نتیجه ای نگرفتند، علی (علیه السلام) را ملاقات نموده، او را به خواستگاری فاطمه (علیها السلام)تشویق كردند، شاید علی (علیه السلام) با همه میلی كه به این وصلت داشت، تهی دستیِ خود را مانع چنین اقدامی می دید ولی با ترغیب یاران پیغمبر، به منزل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رفت و در مقابل او



 قرار گرفت. او میل داشت حاجت خود را اظهار كند، اما شرم حضور، مانع می شد. محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) كه توجّه به این نكته داشت، گفت: پسر ابوطالب چه می خواهد؟! هر حاجتی كه دارد برآورده است! در اینجا علی سوابق خود را تذكر داد و لطف و شفقتی را كه محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نسبت به وی ابراز كرده بود، بیان كرد و در پایان گفت:



برای این آمده ام كه فاطمه را به من دهی.



محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از این خواستگاری بسیار خرسند شد; به طوری كه در پایان صحبت با علی، نشانه مسرّت در چهره اش ظاهر شد، ولی گفت:



چون پیشتر چند تن به خواستگاری فاطمه آمدند و من به او اطلاع دادم، راضی نشد، صبر كن تا از خود وی استفسار كنم، كه به این وصلت راضی است یا نه. علی (علیه السلام) را در همان مجلس گذاشت و به خانه رفت و به دخترش گفت: من از خدا خواسته بودم تو را به بهترین آفریدگان و محبوب ترین آنها نزد خدا شوهر دهم. تو علی را می شناسی و خویشی او را با خود می دانی و از فضایل وی آگاهی، فاطمه در مقابل گفته های پدر ساكت بود و چون پیغمبر آثار كدورتی در او ندید، گفت: «الله اكبر» ساكت بودنش رضای او را می رساند.(1)



بعضی می گویند: پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) عادت داشت، هرگاه كسی به خواستگاری دخترانش می آمد، به در اتاق آن دختر می رفت و می گفت: فلانی نام تو را برده است. اگر دختر ساكت بود رضای او را می رساند و اگر در را به ملایمت می بست دانسته می شد كه به ازدواج با او راضی نیست.(2)



تقریباً تمام مورخان اتفاق دارند كه فاطمه (علیها السلام) به ازدواج با علی بن ابی طالب (علیه السلام) نظر موافق داده و تنها بلاذری صاحب كتاب «انساب الاشراف» گفته است كه: فاطمه نظر به تنگدستی علی (علیه السلام)ابتدا از این وصلت تردید داشت!(3)ولی ما نمی توانیم این گفته را بپذیریم; زیرا محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، پدر فاطمه نیز همین حال را داشت. او نیز از مال دنیا برای خود و خانواده اش ذخیره نمی كرد و شاید فاطمه در خانه پدر نان سیر نخورده بود. بنابراین، نمی شود احتمال داد كه چون علی بن ابی طالب (علیه السلام) تنگدست بود، فاطمه از ازدواج با او كراهت داشت! محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) پس از اینكه از رضایت فاطمه به این ازدواج آگاه شد، از علی بن ابی طالب (علیه السلام) پرسید: زهرا را با چه چیز مهر می بندی؟ علی (علیه السلام) پاسخ داد: تو خودت می دانی كه من جز شمشیری و زرهی و یك شتر آبكش چیز دیگر ندارم! محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)می گوید: شمشیر را برای جنگ می خواهی و شتر را نیز برای كار روزانه لازم داری، پس همان زره را مهر قرار می دهیم.



علی زره را به بازار برد و به چهارصد درهم فروخت و عین پول ها را نزد پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)آورد، پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بخشی از پول را و به گفته بعضی از مورخان دو سوم و یا یك سوم آن را به بلال داد كه با آن عطریات بخرد و بقیه را به چند تن از یاران خود تحویل داد كه برای خرید جهیزیه به بازار بروند.



مهربندی عروسی در نزد عرب ها صورت مخصوصی داشت. آن ها به كم و زیاد بودن مهریه اهمیت نمی دادند و همین كه مردی با داشتن سابقه درخشان و نجابت خانوادگی و همت عالی از ایشان خواستگاری می كرد، با او وصلت می نمودند و گاهی اتفاق می افتاد كه پدرِ دختر، مهریه را از مال خودش می پرداخت. لقیط بن زراره، مردی بود كه از چنگ دشمن فرار



كرده و به قبیله قیس بن خالد (یكی از امرای عرب) پناهنده شده بود و در حمایت قیس می زیست. پس از چندی كه در نزد او به سر برد، دخترش را خواستگاری كرد. قیس از معاشرت و سخن گفتن وی فهمید كه لقیط در خانواده نجیب و آبرومندی تربیت شده است; از این رو، بدون گفتگو دخترش را به او داد و مهریه را هم از مال خود به دختر تسلیم كرد.(1)



آن روزها اعراب شوهران را به سه دسته تقسیم می كردند و هر دسته ای را به نامی می خواندند:



* دسته نخست «شوهرِ مهر» و این نام را به كسی می نهادند كه از شرافت و نجابت خانوادگی بهره نداشت. آنان با چنین كسی تنها به خاطر مال و پولش وصلت می كردند (در این صورت، دختر حكم كالای تجاری را داشت و چنانكه تاجر كوشش می كند جنس خود را به آخرین قیمت بازار بفروشد، پدرها نیز از چنین مردانی آخرین حدّ مهریه را می گرفتند.)



* دسته دوم را «شوهرِ بهر» می نامیدند; این دسته نجیب زاده ها و مردان آبرومندی بودند كه وصلت با آن ها به افتخار دختر می افزود و از این طبقه چشم داشت مهر نداشتند و در تعیین مهر دقت و پافشاری نمی كردند.



* دسته سوم را «شوهر دهر» می گفتند; این دسته مردهایی بودند كه با زن درجه یكسان داشتند و رتبه شان مساوی بود.(1)



تصور نشود كه در این دوران نیز این عادت در كشورهای عربی و حتی در میان عشایر عرب موجود است، خیر، آنها هم بر خلاف رسم سابق در توجه به پول و ثروت، دست كمی از مردم كشور ما ندارند و چه بسا دختری از خانواده نجیب، تنها به خاطر مهریه زیاد، به مرد گمنام ثروتمندی شوهر داده می شود. تعجب اینجا است كه این روش حتی در طبقه ای هم كه چنین انتظاری را از آنها نباید داشت، سرایت نموده و راستی ـ چنانكه عبدالله عفیفی نوشته است ـ هرگاه اعراب جاهلیت چنین روش پسندیده ای را دارا بودند، باید گفت كه پس از این مدت دراز در اثر پیروی از تمدن بیگانه به عوض اینكه پیش تر روند عقب افتاده اند.



محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) چون شایستگی علی برای همسریِ دخترش را می دانست، از او درخواست مهریه نكرد و تنها برای اینكه نكاح معمولا بدون مهر نیست، به چهارصد درهم پول زره اكتفا كرد. در آنوقت اشخاص زیادی بودند كه ممكن بود مهریه های هنگفتی در مقابل این وصلت بپردازند ولی پیغمبر از یك سو می خواست این عادت زشت را از میان مردم بردارد و از سوی دیگر رعایت تناسب كامل را بنماید، از این رو چهارصد درهم پولِ زره هم به دست پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نرسید و چنانكه نوشتیم در بهای خریدِ جهیزیه پرداخت شد.