کد مطلب:315955 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:276

ترجمه
«چهره ی صبح در نظرم چون شبی تیره و تار است و ربیع روزگارم بر من محرم اندوههاست»

«مردمان در خواب شیرینند و شب گواه است كه من پیوسته بیدارم»

«زخمی بر دل دارم كه اگر بر كوه اصابت می كرد كوه را فرو می ریخت»

«غمها مرا در بسترم بی قرار می سازد، و اندیشه ام زمان را می كاود و متحیر می ماند»

«آیا می توانم به معركه ی نبردی هولناك و شعله ور دست یابم كه كودكان را از هراس پیر می سازد؟»



[ صفحه 41]



«نبردی كه دود و غبار معركه اش چنان همه سو را فرا گیرد كه گویی شب فرا رسیده است و سر نیزه ها در لابلای آن ستارگانند»

«باشد كه به خونخواهی خونهایی دست یابم كه گذشت روزگار بر آن پرده ها تنیده است»

«یا در صف معركه به مرگ و شهادتی نایل شوم كه آن را دوست می دارم و شیوه ی نیاكان و گذشتگان من است»

«گمان نمی كردم روش روزگار چنین باشد كه سگها سیراب شوند و شیر تشنه بماند!»

«و اموی رذل را كه باید عقب بماند پیش اندازد، و علوی شریف را كه باید مقدم بر دیگران باشد عقب نگهدارد!»

«بزرگواری همچون حسین (علیه السلام) فرزند فاطمه (علیها السلام) بی پناه و مأوی شود، و جنایتكاری همچون یزید بن معاویه در عیش و عشرت به سر برد!»

«یزید بر منبر پیامبر (صلوات الله علیه و آله و سلم) بر آید و بر مسلمانان حكم و فرمان براند و هیچ مسلمانی هم به او اعتراض نكند!»

«و دنیا را بر فرزند رسول خدا (صلوات الله علیه و آله و سلم) چنان تنگ سازد كه از همه ی شهرها و اجتماعات رانده شود!»

«حسین علیه السلام با ترس و هراس از مدینه بیرون آمد آنگونه كه موسی (علیه السلام) ترسان و پوشیده و پنهان از مصر بیرون رفت»

«او كه فرزند مكه بود و «حطیم» [1] و «زمزم» به او شرافت می یافت ناچار از مكه هم دور شد»



[ صفحه 42]



«نمی دانست مركب به كدام سوی براند، گویی مأوی و مسكن بر وی حرام بود»

«مركب های نجیب چون شترمرغ ها راه را گاهی تندتر و گاهی آرام تر می پیمودند و او را به سوی عراق می بردند»

«شتران رهواری كه در منزلگاهها خمیده پشت همچون كمان می نمودند و چون بیرون می تاختند مانند تیر می شتافتند»

«بهترین گروه از عرب همراه او بودند همچون ماه كه ستارگان پیرامونش حلقه زنند»

«سوارانی حجازی كه به هر سو رو می آوردند مرگ را بر شتران خویش حمل می كردند»

«با آوای تلاوت قرآن شتران را پیش می راندند، و همه كاروان به تسبیح خداوند زمزمه می كردند»

«شمشیرهای هندی حمایل كرده بودند كه نشان از عزم و همت ایشان داشت و هرگز كند نمی شد»

«شمشیرهایی با تیغه های سپید و درخشنده، همانند صحیفه هایی كه مرگ را در آنها درج كرده و شرح داده اند»

«هنگامی كه این تیغهای آتش بار برق می زد اندام دلیران به لرزه می افتاد و از دم آن تیغها خون می بارید»

«و نیزه های خطی [2] خود را بالا می بردند، نیزه هایی كه چون بر می افراشتند پهلوانان را فرود می آوردند»

«سر نیزه هایشان از خون دشمن چونان دست حنا بسته آراسته و



[ صفحه 43]



گلگون بود»

«هر یك چون نیزه ی یزنی [3] خود را بر می افراختند چون ماری خطرناك در دستشان پیش می خزید»

«زرهی از صبر ایوب بر خود آراستند كه از زرههای داوودی محكم تر و قوی تر بود»

«در سرزمین كربلا فرود آمدند، و پرندگانی كه گرد معركه می گشتند از آنان بهره ی خود از پیكر دشمنان را خواستار شدند»

«و وحوش كه در آنجا در جنب و جوش بودند به هم مژده می دادند (كه از دم شمشیر ایشان و كشته های دشمن خوراك بسیاری پیدا می كنند»

«بنی امیه چون شمار اندك آن دلاوران را دیدند به تسلیم ایشان در برابر «طلیق روز فتح مكه» (یعنی یزید بن معاویه) طمع بستند» [4] .

«بنی امیه ذلت آن بزرگواران را آرزو كردند، اما نیزه های آن دلاوران پاسخ داد: رسیدن به ستاره ها آسانتر از دستیابی به این آرزوست»

«وقتی دو سپاه در هم افتادند و دلیران مغرور جوهر خود را آشكار ساختند»

«با دستان «عباس» دلاوری كه در جنگها مظهر دلیری بود بر سپاه بنی امیه عذاب نازل شد»

«وحشت آنان از هجوم و حمله شیر غیرتمند بنی هاشم بود كه



[ صفحه 44]



می غرید و خشمگین دشمن را هلاك می كرد»

«چهره های سپاه دشمن از بیم مرگ گرفته و در هم بود، و عباس در میان آنان با گشاده رویی لبخند می زد»

«جناح راست را با جناح چپ در هم ریخت و در قلب سپاه دشمن فرو رفت و سرهای سران را درو می كرد و می كوبید»

«ابوالفضل (علیه السلام) سواران دلیر را چنان در هم پیچید كه پشت كردند و برترین ثبات و پایداری را فرار از برابر او یافتند»

«هر دلاوری قدم پیش گذاشت و به او حمله كرد بلافاصله گریخت و سرش جلوتر از او می رفت»

«با نیزه ی خود اسبها را رنگ آمیزی می كرد چنان كه از پوشش خون اسب سرخ و سیاه یكسان بود»

«خشمگین بر هر گروه و دسته ای حمله می برد بلائی ناگزیر بر آنان فرود می آمد»

«در حمله به دشمن همچون یك فراری سریع بود، گویی سلامت خود را در پیشروی می جست»

«قهرمانی كه شجاعت را از پدر به ارث برده بود، شجاعتی كه بینی پیروان گمراهی را به خاك می مالید»

«اسلحه را با چنان قدرتی به كار می برد كه شمشیرها می شكست و نیزه ها خرد می شد»

«دریافت كه پند و موعظه به آنان كه در برابر هدایت و ارشاد «نبأ عظیم الهی» (یعنی امیر مؤمنان علی علیه السلام) كور و كر بوده اند فایده ای ندارد»

«پس بر آن شد كه برای سرها و گرده ها خطبه بخواند؛ و شمشیرش



[ صفحه 45]



نثر می گفت و نیزه اش شعر می سرود»

«آیا بانوان حرم پیش او از تشنگی بنالند، در حالی كه سر نیزه ی او چون سینه ی فرات لبریز و سیراب می درخشید؟»

«اگر سد اسكندر هم جلوی دستیابی او را به آب می گرفت، همتش كه از سد اسكندر پایدارتر بود آن را از میان برمی داشت»

«حتی اگر از رود كهكشان آب می خواست بدان می رسید، نیزه ی بلندش نردبان دستیابی به آن بود»

«حمایت گر كاروان و پشتیبان افراد آن بود؛ قبیله ی «ربیعه» را با او چه نسبت، و «مكدم» [5] در قیاس با مقام والای پدر او امیر مؤمنان (علیه السلام) چه منزلتی دارد؟!»

«با دست چپ مشك آب را می برد و با دست راست شمشیر بران را»

«چون ابری پیچان پیش می آمد، برای تشنگان حرم باران و برای دشمن طوفان به همراه داشت»

«قهرمانی كه چون بر اسب زیبای خود سوار می شد گویی كوهی سرفراز است كه بر اسب می تازد»

«سوگند به شمشیر صیقلی و درخشنده ی او؛ - و من جز به صاعقه ی آسمانی سوگند نمی خورم -»

«اگر تقدیر آسمانی نبود هستی را با شمشیرش محو می كرد؛ اما خداوند هر چه بخواهد مقدر می سازد و فرمان می دهد»

«شمشیرهای برنده دو دست او را قطع كردند، در حالی كه او و شمشیرش تیزتر و قاطع تر از آنها بودند»



[ صفحه 46]



«آنگاه كوشید تا حمله كند و نتوانست، چونان شیر كه ناخنهایش را قطع كرده باشند»

«آنان كه از سطوت او در هراس مرگ بودند ایمن شدند؛ آری چون عقاب از پای اوفتد كلاغ میدان می یابد»

«در كنار نهر علقمه به خاك افتاد... آن نهر تا ابد بر آشامندگان تلخ و ناگوار باد»

«حسین علیه السلام به كنار او شتافت و با اندوه گاهی به او و گاهی به خیمه ها می نگریست»

«چهره ی زیبای او را دید كه چون ماه در پس انبوهی از نیزه های شكسته پنهان شده است»

«خم شد و پیكر او را در آغوش گرفت و اشك های خونینش زمین را لاله گون كرد»

«می خواست او را ببوسد اما جائی كه از آماج اسلحه ی دشمن سالم مانده باشد نیافت»

«فریاد ناله ی او سراسر دشت را فرا گرفت، ناله یی كه دل سنگ را به درد می آورد»

«آه ای برادرم! نعیم بهشت گوارایت باد، گمان نداشتم بپسندی كه من مصیبت زده بمانم و تو به ناز و نعمت برسی»

«آه ای برادرم! بعد از تو چه كسی از بانوان خاندان پیامبر (صلوات الله علیه و آله) در برابر دشمن بی رحم حمایت می كند؟»

«گمان نمی كردم تو را از دست بدهم و پس از تو دستهایم از كار بیفتد و چشمانم تاریك شود و پشتم بشكند!»

«مردم در سوگ عزیزان خود با دست بر صورت می زنند، و اینك در



[ صفحه 47]



سوگ تو شمشیرهای برنده بر روی من فرود می آیند!»

«میان شهادت دلخراش تو و مرگ من جز به اندازه ی یك سؤال و جواب باقی نمانده است»

«این شمشیر توست چه كسی با آن دشمن را براند؟ و این پرچم توست چه كسی با آن پیشروی كند؟»

«برادرم! مصیبت تو غم مرگ جوانانم را بر من آسان كرد، زیرا زخم با دردی بزرگتر تسكین می یابد!»

«ای صاحب فرات! عمر كوتاه من در گریه بر تو می گذرد...» (و همچون «متمم» برادر «مالك بن نویره» كه در سوگ برادر تا مرگ گریست هماره تا آخرین لحظه ی عمر بر تو می گریم).


[1] «حطيم» اطراف كعبه است، يا كنار ديوار كعبه، يا ميان ركن و مقام، يا حجر اسماعيل.

[2] نيزه هاي خطي منسوب به ناحيه اي در بحرين بوده است.

[3] نوعي نيزه است.

[4] پيامبر صلي الله عليه و آله در سال هشتم هجري پس از فتح مكه و غلبه بر مشركان، ابوسفيان و خاندان او را كه از بني اميه اند همراه ساير اهل مكه مورد عفو قرار داد و به آنان فرمود «اذهبوا انتم الطلقاء - برويد شما را آزاد كردم» به اين جهت به آنان و به «يزيد» كه نواده ي ابوسفيان است «طليق» مي گويند.

[5] يكي از پهلوانان غيور قبيله ي ربيعه.