کد مطلب:328015 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:387

آیات207-204بقره


ومن الناس من یعجبك قوله فی الحیوه الدنیا و یشهد اللّه علی ما فی قلبه و هوالدالخصام .(204) واذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلك الحرث والنسل واللّه لایحب الفساد.(205) واذا قیل له اتق اللّه اخذتة العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد.(206) و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه واللّه رؤ ف بالعباد(207)





ترجمه آیات

و پاره ای از مردم ، منافق و سالوسند كه وقتی سخن از دین و صلاح و اصلاح می كنند تو را به شگفت می آورند و خدا را گواه می گیرند كه آنچه می گویند مطابق آن چیزی است كه دردل دارند و حال آنكه سرسخت ترین دشمنان دین و حقند. (204)

(به شهادت اینكه ) وقتی بر می گردند (و یا وقتی به ولایت و ریاست ی می رسند) با تمام نیرو در گستردن فساد در زمین می كوشند و به مال و جانها دست می اندازند با اینكه خدا فساد را دوست نمی دارد. (205)

و وقتی به ایشان گفته می شود از خدا بترس دستخوش آن غروری می شوند كه گناه در دلشان ایجاد كرده تنها درمان دردشان جهنم است كه بد قرارگاهی است . (206) و بعضی دیگرند كه جان خود را در برابر خوشنودی های خدا می فروشند و خدا نسبت به بندگان رؤ وف است .(207)

بیان آیات

تقسیم مردم از نظر صفات و ذكر احوال و خصائص منافق

این آیات مشتمل بر تقسیمی دیگراست یعنی مردم را از حیث نتایج صفاتشان تقسیم می كند، همچنانكه آیات قبلی یعنی از آیه : (فمن الناس من یقول ربنا آتنا...) به بعد مردم رااز حیث اصل صفاتشان تقسیم می كرد، كه یا طالب دنیایند، و یا طالب آخرت ، و آیات مورد بحث از حیث نتیجه دنیاطلبی و عقبی طلبی كه در اولی نفاق و در دومی خلوص درایمان است تقسیم می كند، و تناسب این آیات بامساءله حج تمتع بر كسی پوشیده نیست .





ومن الناس من یعجبك قوله فی الحیوه الدنیا...





كلمه اعجاب به معنای خرسند كردن است ، و جمله : (فی الحیوه الدنیا) متعلق است به جمله : (یعجبك ) و معنای مجموع آیه چنین می شود: (خرسندی و مسرت در دنیا از این جهت كه دنیاست و نوعی زندگی است منشاءش ظاهربینی و حكم كردن بر طبق ظاهراست ، و اما باطن و سریره در زیر پرده و پشت حجاب نهان است ، انسان تا زمانی كه بستگی وتعلق به حیات دنیادارد، نمی تواند حقایق پشت پرده راببیند و درك كند، مگراینكه از طریق تفكر در آثار مختصری ازامر باطن را كشف كند و بهمین مناسبت است كه دنبالش فرموده : (ویشهد اللّه علی ما فی قلبه ...)، و معنای مجموع كلام این است كه بعضی از مردمند كه وقتی با تو سخن می گویند، طوری وانمود می كنند كه افرادی حق پرستند، جانب حق رارعایت می كنند، و به صلاح خلق عنایت دارند، و پیشرفت دین و امت را می خواهند، در حالی كه دشمن ترین مردم نسبت به حقند، و دشمنیشان با حق از هر دشمن دیگر شدیدتراست .

و كلمه (الد) افعل تفضیل ازماده (ل - د - د) است ، لد، ولدود، هر دو به معنای شدت خصومت است .

وكلمه خصام جمع خصم است ، مانند صعب كه جمعش صعاب و كعب كه جمعش كعاب است .

بعضی هم گفته اند: خصام مصدر است : و جمله اءلدالخصام به معنای اشد خصومة می باشد.





واذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها...





كلمه تولی به معنای دارای ولایت و سلطنت شدن و تملك آن است ، و مؤ ید این معنا جمله (اخذته العزه بالاثم ) گرفتار غروری می شود كه گناه در دل ایجاد می كند در آیه بعدی است ، كه می فهماند عزتی كه دچارش شده به خاطر گناهانی بوده كه مرتكب شده ، و قلب مخالف با زبانش را، بیمار كرده است

و سعی به معنای عمل و هم به معنای سرعت در راه رفتن است ، در نتیجه معنای آیه چنین است ، كه این منافق شدید الخصومه وقتی دستش برسد، و دارای قدرتی شود و ریاست ی به دست آرد، سعی می كند فساد را در زمین بگستراند و ممكن است كلمه (تولی ) به معنای اعراض از روبرو شدن ، و گفتگو كردن باشد و معنا چنین باشد كه چون از نزد تو بیرون می شود، وضعش غیر آن وضعی می شود كه در حضور تو داشت ، در حضور تو دم از صلاح و اصلاح و خیر می زد، و می گف ت در این راه سعی خواهد كرد، ولی چون بیرون می شود در راه فساد و افساد سعی می كند.





ویهلك الحرث و النسل





از ظاهر این عبارت بر می آید كه می خواهد جمله قبلی یعنی فساد در زمین را بیان كند، و بفرماید فساد و افسادش به این است كه حرث و نسل را نابود كند، و اگر نابود كردن حرث و نسل را بیان فساد قرار داده برای این است كه قوام نوع انسانی در بقای حیاتش به غذا و تولید مثل است اگر غذا نخورد می میرد، و اگر تولید مثل نكند نسلش قطع می شود، و انسان در تاءمین غذایش به حرث یعنی زراعت نیازمند است چون غذای او یا حیوانی است و یا نباتی ، و حیوان هم در زندگی و نموش به نبات نیازمند است پس حرث كه همان نبات باشد اصل در زندگی بشراست ، و بدین جهت فساد در زمین را با اهلاك حرث و نسل بیان كرد، پس معنای این آیه این شد: كه او از راه نابود كردن حرث و نسل در زمین فساد می انگیزد،و در نابودی انسان می كوشد.





واللّه لا یحب الفساد





فساد تكوینی و فساد تشریعی و آنچه در آیه (و الله لا یحب الفساد) مورد نظر است

مراد از فساد، فساد تكوینی و آنچه در گردش زمان فاسد می شود نیست چون پاره ای از فسادها هست كه دست كسی در آن دخالت ندارد عالم عالم كون و فساد، و نشاءه تنازع دربقا است ، هیچ موجودی پدید نمی آید، مگر بعد از آنكه موجودی دیگر تباه می شود، و هیچ جانداری متحقق نمی شود، مگر بعد از آنكه جاندارانی بمیرند و این كون و فساد و حیات و موت در این موجودات طبیعی ، و در این نشاءه طبیعت زنجیروار و از پشت سرهم قرار دارند، و این مستند به خود خدای تعالی است ، و حاشا برخدا كه چیزی را كه خودش مقدر فرموده مبغوض بدارد.

بلكه مراد از این فساد، فسادهای تشریعی است ، یعنی آن فسادی كه دست بشر پدید می آورد،

آری خدای عزوجل آنچه از دین كه تشریع كرد به منظور اصلاح اعمال بندگان بوده ، تا با عمل صالح روزمره و تمرین مستمر، ملكات فاضله را در نفوس آنان پدید آورد، و اختلافشان را اصلاح كند، و در نتیجه حال انسانیت و جامعه بشریت حالی معتدل شود، در این هنگام است كه زندگیشان هم در دنیا و هم در آخرت عین سعادت می شود، كه به زودی در تفسیر آیه (كان الناس امة واحدة ) بیانش خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی .

و آن كسی كه در آیه اول فرمود ظاهرقولش با باطن قلبش مخالف است ، وقتی در زمین سعی به فساد می كند،به نحوی نمی كند كه ظاهر آن فساد باشد، بلكه به شكلی انجام می دهد كه ظاهرش اصلاح باشد، یعنی كلمات را از جای خود تحریف می كند، و حكم خدا رااز آنچه كه هست تغییر می دهد، و در تعالیم دینی دخل و تصرف می كند، تصرفی كه منجر به فساد اخلاق و اختلاف كلمه شود، و معلوم است كه در فساد اخلاق و اختلاف كلمه مرگ دین و فنای انسانیت و فساد دنیا حتمی است .

آنچه كه در این آیات آمده ، مورد تصدیق تاریخ قرار گرفته ، چون مردانی در امت اسلام آمدند، و بر دوش این امت سوار شده ، در امر دین و دنیا تصرفاتی كردند كه نتیجه مستقیمش و بال برای دین ، و انحطاط برای مسلمین ، و اختلاف در امت بود و كار دین را به جائی كشانید كه بازیچه دست هر بازیگر شد، و انسانیت امت لقمه ، هر چپاولگر گردید، و نتیجه این سعی و خود كامگیها فساد زمین شد،اولا بخاطر نابود شدن دین ، و ثانیا به خاطر هلاك انسانیت و بهمین جهت است كه می بینیم در بعضی از روایات هلاكت حرث و نسل به هلاكت دین و انسانیت تفسیر شده كه ان شاء اللّه روایاتش خواهد آمد.





واذا قیل له اتق اللّه اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد





مفاد كلمه عزت معروف است و معنای

معنای عزت در آیه (اءخذته الغرة بالاثم ) و اینكه عزت حقیقی مراد نیست

كلمه (مهاد) فرش و هر گستردنی است ، و از ظاهر كلام بر می آید كه كلمه (بالاثم ) متعلق است به (العزة ) معنای آیه این است : او وقتی مامور به تقوا می شود و كسی نصیحتش می كند كه از خدا بترس ، در اثر آن عزتی كه با اثم و نفاق كسب كرده ، و دل خود را بیمار ساخته ، دچار نخوت و غرور می شود.

بی خبر از اینكه عزت مطلق (كه در تحت تاءثر هیچ عاملی از بین نرود) تنها از ناحیه خدای سبحان است ، همچنانكه فرموده : (تعز من تشاء، و تذل من تشاء) و نیز فرموده : (و لله العزه و لرسوله و للمؤ منین ) و نیز فرموده : (ایبتغون عندهم العزة ، فان العزة لله جمیعا).

و حاشا بر خدای تعالی اینكه چیزی را كه مخصوص خود او است ، و تنها او به بندگان می دهد به بنده ای بدهد، و باعث گناه و شر او گردد، پس معلوم می شود عزت مورد بحث در این آیه عزت خدائی نیست ، بلكه اصلا عزت نیست ، بلكه غروری است كه اشخاص جاهل و ظاهر بین آنرا عزت می پندارند.

بحث در معنای باء در (بالاثم ) و متعلق آن در آیه (اءخذته الغرة بالاثم )

و از اینجا این معنا روشن می شود كه جمله (بالاثم ) متعلق به جمله : (اءخذته ...) نیست ، تا در نتیجه حرف (با) در آن باء تعدیه ، و معنا چنین باشد: (عزت او را وادار به گناه و به این می كند كه امر به تقوا را به عكس ‍ العملی ناخوشایند پاسخ دهد) و یا باء سببیت و معنا چنین باشد: (عزت و مناعت ، به سبب اثم و گناه در او پیدا شد كه مرتكب گردید).

چرا با تعدیه و سببیت نیست ؟ برای اینكه مستلزم آن است كه در این دو صورت خدای تعالی حالت نفسانی آن مغرور را عزت دانسته باشد، و عزت بودن این رذیله را امضاء فرموده باشد، در حالی كه گفتیم : این حالت درونی كه مورد بحث است ، عزت حقیقی نیست ، و اما اگر كلمه (بالاثم ) را متعلق به (العزة ) بدانیم ، همانطور كه دانستیم ، دیگر این اشكال وارد نمی شود، چون آن حالت درونی را عزت ندانسته ، بلكه عزت باثم شمرده است .

و اما اینكه در سوره ص آیه دوم فرموده : (بل الذّین كفروا فی عزة و شقاق كم اهلكنا من قبلهم من قرن فنادوا ولات حین مناص ).

این تعبیر از باب نام گذاری و امضا نیست ، و در این آیه حالت كفر و طغیان كفار را عزت نامیده ، و عزت بودن آن را امضا نفرموده ، چون كلمه عزت را نكره آورده ، و آیه رابا جمله : (كم اهلكنا) ختم نموده تا بفهماند عزت نامبرده عزتی صوری و ناپایدار بوده ، نه عزت اصلی كه به هیچ وجه از بین رفتنی نیست .





ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه ...





این آیه در مقابل آیه اول از آیات مورد بحث است ، كه آنجا هم می فرمود: (و من الناس )،

دسته ای دیگر از مردم (در مقابلمنافق )

و از این مقابله فهمیده می شود كه وصف در این جمله نیز در مقابل وصف آن جمله است یعنی همانطور كه مراد از جمله : (و من الناس من یعجبك بیان این معنا است كه در آن عصر و آن ایام مردی وجود داشته كه به گناهان خود افتخار می كرده ، و عزت می فروخته ، و از خودش خوشش می آمده ، و به ظاهر دم از صلاح می زده ، در حالی كه در دل نقشه دشمنی می كشیده ، مردی بوده كه از رفتارش چیزی جز فساد و هلاك عاید دین و انسانیت نمی شده .

همچنین از جمله : (و من الناس من یشری نفسه ...)، نیز فهمیده می شود در آن روز مردی وجود داشته كه جز به پروردگار خود نمی بالیده ، وجز به دست آوردن رضای خدای تعالی هیچ هدفی را دنبال نمی كرده ، مردی بوده كه رفتارش امر دین و دنیا را اصلاح می كرده ، و به وسیله او حق احقاق می شده ، و عیش انسانها پاكیزه می شده ، و بشر از بركات اسلام برخوردار می شد.

با این بیان ارتباط ذیل آیه با صدر آن به خوبی روشن می گردد، و معلوم می شود كه چرا در ذیل آیه فرموده : (واللّه رؤ ف بالعباد، خدا نسبت به بندگان رؤ وف است )؟ چون وجود چنین فردی در میان انسانها خود رافتی است از خدای سبحان به بندگانش آری اگر مردانی دارای این صفات بین مردم و در مقابل آن دسته دیگر از مردان منافق و مفسده جو وجود نداشتند، اركان دین منهدم می شد، و در بنای صلاح رشاد سنگی روی سنگ قرار نمی گرفت .

اما خدای تعالی همواره آن باطل ها را به وسیله این حق ها از بین برده ، و افساد دشمنان دین را به وسیله اصلاح اولیااش تلافی و تدارك می كند، همچنانكه خودش فرموده : (ولو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض ‍ لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذكر فیهااسم اللّه كثیرا)، و نیز فرموده : (فان یكفر بها هولاء فقد وكلنا بها قومالیسوا بها بكافرین ).

پس فسادی كه در دین و دنیا راه پیدا می كند، از ناحیه عده ای از افراد است كه جز خودپرستی هوای دیگری بر سرندارند، واین فساد و شكافی كه اینان در دین ایجاد می كنند جز باصلاح و اصلاح آن دسته دیگر كه خود را به خدای سبحان فروخته و در دل جز به پروردگار خود نمی اندیشند پر نمی شود، و زمین و زمینیان به صلاح نمی گرایند، و خدای تعالی این معامله سودمند خود را در آیه شریفه : (ان اللّه اشتری من المؤ منین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه ، یقاتلون فی سبیل اللّه فیقتلون و یقتلون ، و عدا علیه حقا فی التوریة و الانجیل و القرآن ، و من اوفی بعهده من اللّه فاست بشروا ببیعكم الّذی بایعتم به ) و این موضوع درآیات دیگری نیز خاطرنشان گردیده است .

بحث روایتی

دسته ای دیگر از مردم (در مقابل منافق )

در الدر المنثور از (سدی ) روایت آورده در تفسیر آیه (ومن الناس من یعجبك قوله ...) گفته است :این آیه درباره اخنس بن شریق ثقفی ، هم پیمان بنی زهره نازل شد، كه وی در مدینه به خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسید، و عرضه داشت : آمده ام تااسلام بیاورم ، و خدا می داند كه من در دعویم راست گویم ، رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) خوشش آمد، و بهمین جهت خدای تعالی فرمود: (و یشهد اللّه علی ما فی قلبه ).

اخنس از حضور رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بیرون شد و به زراعتی از مسلمانان و شترانی از ایشان برخورد زراعت را آتش زد، و شتران راپی كرد، و بدین جهت خدای سبحان فرمود: (واذا تولی سعی فی الارض ...)

و در مجمع از ابن عباس نقل كرده كه گفت :این آیات سه گانه درباره همه ریاكاران نازل شده ، كه در ظاهر چیزهائی رااظهار می كنند كه خلاف باطنشان است و صاحب مجمع اضافه كرده كه این معنا از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده .

مؤ لف :ولیكن این روایت با ظاهر آیات منطبق نیست .

و در بعضی از روایات ائمه اهل بیت (علیه السلام ) آمده : كه آیات نازله در باره دشمنان ایشان نازل شده است .

و در مجمع از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه در ذیل جمله : (و یهلك الحرث والنسل ) فرموده : مراد از حرث در اینجا دین ، و مراد از نسل انسان است .

مؤ لف : بیان این روایت گذشت و این نیز روایت شده كه مراد از حرث ذریه و زراعت هر دو است ، و به هر حال مساءله تطبیق آیه بر مصداق امری است آسان .

روایات زیادی نقل شده كه آیه (و من الناس من یشری نفسه ...) در شاءن امیر المؤ منینعلیه السلام در شب فراش نازل شده است

و در امالی شیخ از علی بن الحسین (علیه السلام ) روایت آمده كه در ذیل جمله : (و من الناس من یشری نفسه ...)، فرموده : این جمله درباره علی (علیه السلام ) نازل شده ، كه در شب هجرت در بستر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) خوابید.

مؤ لف : روایات از طرق شیعه و سنی بسیار آمده كه آیه نامبرده درباره شب فراش نازل شده ، كه تفسیر برهان به پنج طریق آن را از ثعلبی و دیگران نقل كرده است .

و در الدر المنثور است كه ابن مردویه از صهیب روایت كرده كه گفت : وقتی می خواستم از مكه به سوی رسولخدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) هجرت كنم قریش به من گفتند ای صهیب تو آن روز كه به شهر ما آمدی دست خالی بودی ، و حال كه می خواهی كوچ كنی اموالت را هم می بری و این به خدا سوگند ممكن نیست ، و هرگز نمی گذاریم آنها را با خود ببری ، من به ایشان گفتم : آیا اگر اموالم را به شما واگذار كنم دست از من بر می دارید؟ گفتند: بله به ناچار اموالم را به طرفشان پرتاب كردم و آزاد شدم ، و از مكه بیرون آمده به مدینه رسیدم ، این خبر به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسید، دوبار، فرمود: صهیب در معامله اش سود برد.

مؤ لف : در المنثور این قصه را به چند طریق دیگر روایت كرده ، كه در بعضی از آنها آمده : آیه (ومن الناس من یشری ...) نیز در این قصه نازل شده ، و در بعضی دیگر آمده آیه نامبرده درباره ابی ذر و صهیب نازل شده كه هر دو جان خود را با مال خود خریدند، ولی ما در سابق هم گفتیم كه آیه شریفه با این احتمال كه شراء به معنای خریدن باشد نمی سازد، (بلكه شراء كه در لغت هم به معنای خریدن است و هم فروختن . در آیه شریفه به معنای فروختن است ، و تنها با معامله علی علیه السلام در لیلة المبیت قابل انطباق است ).

و در مجمع روایتی از علی (علیه السلام ) نقل كرده كه فرمود: مراد از این آیه كسی است كه به خاطر امر به معروف و نهی از منكر كشته شود.

مؤ لف : این بیان عموم آیه شریفه است پس منافات ندارد كه شاءن نزول خاصی داشته باشد.