کد مطلب:35453 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:260
اگر بخواهیم كهن ترین آثار تمدن و فرهنگ را در گستره ی ایران زمین و در میان شهرهای این دیار معرفی كنیم بی تردید كاشان از جمله ی شهرستانهایی است كه با تمدنی دیرپای و با هنر و فرهنگی غنی، گوی سبقت را از دیگر نواحی ربوده و در پیشانی تاریخ چون مهر فروزان می درخشد. قدمت این دیار را باستان شناسان به دوره های ماقبل تاریخ وابسته می دانند، از جمله باستان شناس معروف رومن گیرشمن هنگامی كه اولین جایگاه سكونت بشر را بعد از دوران غارنشینی و پناه آوردن به دشتها و سكونت در نواحی مسطح متذكر می شود سخن خود را اینگونه بیان می كند: «قدیم ترین محل سكونت بشری كه در دشت شناخته شده سیلك نزدیك كاشان در جنوب تهران است كه علائم سكونت اولیه ی انسان در این موضع در پایه ی تپه ای مصنوعی درست بر فراز خاك بكر یافته شده است» (نقل از كتاب ایران از آغاز تا اسلام، تالیف روم گیرشمن، ترجمه محمد معین، صفحه 12) افزون بر این، شهر كهنسال كاشان از دورترین دورانها به ویژه در دوره های اسلامی هنرمندان و بزرگانی را در دامان خود پرورش داده و در این زمینه نیز سرآمد دیگر اقلیمهای ایران زمین بوده است. وجود عالمان، صنعتگران، نقاشان، خوش نویسان، موسیقی دانان و دیگر هنرمندانی كه بیشتر آنان از شهرتی جهانی برخوردارند گواهی راستین بر این مدعاست كه معرفی یك یك آنان را مجالی دیگر باید و زمانی دیگر. شعر و ادب نیز چون دیگر هنرها از دیرباز در این دیار راهی بس دراز پیموده و ادیبان و شاعرانی بزرگ به جهان شعر و ادب عرضه داشته است كه با تورق در كتابهای تذكره و تاریخ می توان به شخصیتهای بزرگی در این رشته ی از هنر دست یافت و به رواج و رونق شعر و ادب در این سرزمین آگاه شد. در كتاب تاریخ ادبیات در ایران تالیف دكتر ذبیح الله صفا جلد دوم ذیل شرح احوال انوری مولف به این ماجرا اشاره می كند كه در تاریخ گزیده مسطور است كه در زمان اباقاخان، میان فضلاء [صفحه 10] كاشان در باب ترجیح و تفضیل شعر انوری و ظهیر منازعت به وقوع پیوست و مجد همگر را حكم ساخته، این قطعه بدو فرستادند: ای آن زمین وقار كه بر آسمان فضل جمعی ز ناقدان سخن گفته ی ظهیر جمعی دگر برین سخن انكار می كنند رجحان یك طرف تو بدیشان نما كه هست همگر در جواب نوشت: جمعی ز اهل خطه ی كاشان كه برده اند كردند بحث در سخن منشیان نظم در انوری مناظره شان رفت و در ظهیر از آب فاریاب یكی عرضه داد در ترجیح می نهاد یكی مهر بر قمر انصاف چون نیافت گروه از دگر گروه در كان طبع آن چو بگشتم كران كران شعر یكی تر آمد چن در شاهوار شعر ظهیر اگر چه سرآمد ز جنس نظم این است اعتقاد رهی خوش قبول كن «تاریخ ادبیات در ایران ج 2، ص 665-664« روزگار صفویه را باید از بارورترین دورانهای ادبی كاشان به حساب آورد، زیرا سخن پردازانی چون كلیم كاشانی، حكیم ركنا مسیح، میرحیدر معمائی، فرقتی، سنجر و صدها شاعر دیگر از این دیار در پیشبرد و تكامل شیوه ی شعر این دوره (سبك هندی) سهمی بسزا دارند. در اواخر دوران صفوی كه سبك هندی به ابتذال می گراید، گروهی از سخن سرایان آن روزگار چون شعله و مشتاق و... به پایمردی صباحی بیدگلی، شاعری بلندآوازه از این دیار مقدمات دگرگونی سبك هندی را فراهم نموده و با رواج دوباره ی سبك خراسانی شیوه ی بازگشت ادبی را در تاریخ ادب این سرزمین بنیاد می نهند و در دوره ی قاجاریه قصاید بلند و فاخر گویندگانی مانند: صبا، صبوری، شیبانی و بهار زینت بخش تاریخ ادب این سرزمین است. خوشبختانه شهر كاشان در روزگار كنونی نیز شاعرانی بلندپایه در دامن خویش پرورده است و هر كس كه با شعر و ادب پارسی كم و بیش آشنایی دارد با نام اینان آشناست. كیست كه قصیده پرداز سترگ معاصر مرحوم محمود منشی را نشناسد و یا از شعر دلكش و زیبای زنده یاد سهراب سپهری بیگانه باشد. استاد رضا آل یاسین (همایون) سراینده ی كتاب نورانی و شریف نهج البلاغه را همه ی كسانی كه با شعر معاصر آشنایی دارند می شناسند، وی در خانواده ای روحانی چشم به جهان گشوده پدر بزرگوارش [صفحه 11] مرحوم آیت الله میرزا نظام الدین مجتهد كاشانی از جمله ی علمای بزرگ روزگار خویش بود، آن مرحوم علاوه بر آن كه در فقه و اصول و كلام و فلسفه درجه ی اجتهاد داشت با شعر و ادبیات نیز بیگانه نبود. شاید گرایش آن مرحوم به شعر و ادب این باشد كه خود در خانواده ی شعر و ادب تربیت شده بود، چه مادر مرحوم میرزا نظام الدین دختر مشرقی غفاری و مشرقی از شاعران معروف دوره ی قاجاری است و خوشبختانه دیوان مخطوطی از وی در یكی از كتابخانه های هند با بیش از شصت هزار بیت موجود است. پدر مرحوم آیت الله میرزا نظام الدین مرحوم آیت الله میرابوالقاسم مجتهد كاشانی است كه او نیز از جمله ی عالمان و فقیهان بزرگ روزگار خویش بود. استاد همایون در مقدمه ی كتاب «منظومه ی شهدا» اینگونه خاندان خود را معرفی می كند: حسینی تبارم به كاشان وطن همه شیعه ی پاك یزدان پرست بر این پاك مردم همه مقتدا در این خاندان آمدم در جهان تبار مرا داد حق رهبری به فردی گرفتم ره شاعری مدیحه سرایی نكردم ز كس به پای گرازان نكردم نثار آری استاد همایون در خاندانی پا به عرصه ی وجود گذاشت كه همه ی قبیله ی او عالمان دین بودند. اما او عاشقانه راه شعر پیمود و معلم عشقش شاعری را بدو تعلیم داد. همایون در انواع قالبهای شعر از غزل و مثنوی و رباعی و... استادی مسلم است در شیوه ی غزل شیوه ی عراقی را پیروی می كند و انصاف را كه در این سبك مهارتی تام دارد. در لابلای غزلهای همایون ابیاتی را با مضامین بكر هندی نیز می توان یافت كه از شیرینی و ملاحت خاصی برخوردار است: مویت ز چنگ كودك دل تاب می برد چشمت خمار باده و از فتنه ی نگاه لعل لبت كه تشنه به خون است صبح و شام بر خستگان غمزه چو با ناز بگذری شهرت گرفتن شعر همایون كه گفته بود همایون نه تنها غزلیات شیرین و دل انگیزی كه در شیوه ی عراقی و هندی سروده است به سبب ارادت خالصانه اش به خاندان رسالت و امامت دو منظومه ی دل انگیز در بحر متقارب دارد: یكی به نام منظومه ی شهیدان كربلا كه شرح ماجرای شهادت حضرت امام حسین (ع) و یاران باوفای اوست كه امیدوارم هر چه زودتر به زیور طبع آراسته گردد و زلال سخنش تسلی بخش خاطر شیفتگان مكتب شهادت حسینی باشد. منظومه ی دیگری كه باز در همین قالب سروده شده كتاب حاضر كه با مهارت كامل خطبه ها و [صفحه 12] سخنان گهربار مولی الموحدین علی بن ابیطالب (ع) را در سلاست و روانی كامل به رشته نظم كشیده است. در پایان با آرزوی توفیق برای استاد همایون از خداوند بزرگ می خواهم تا به عمر پر بركت ایشان بیفزاید تا در آینده باز هم شاهد دیگر آثار ارزشمند این استاد گرانقدر باشیم. ایدون باد. شهریور ماه یكهزار و سیصد و هفتاد و سه- كاشان- علی بهنیا با عرض پوزش تقریظ توسط دكتر عباس بهنیا انجام پذیرفته كه علی بهنیا ذكر شده است. [صفحه 13]
به نام خداوند جان و خرد
كزین برتر اندیشه برنگذرد
ماه خجسته منظر و خورشید انوری
ترجیح می نهند بر اشعار انوری
فی الجمله در محل نزاعند و داوری
زیر نگین طبع تو ملك سخنوری
ز ارباب فضل و دانش گوی سخنوری
تا خود كه سفت به درر دری دری
تا مر كه راست پایه ی برتر ز شاعری
وز خاك خاوران دگری زر جعفری
تفضیل می نمود یكی حور بر پری
من بنده را گزید نظرشان به داوری
در قعر بحر این چو نمودم شناوری
نظم دگر برآمد چون مهر خاوری
با طرز انوری نزند لاف همسری....
گر تو مقلد سخن مجد همگری
گزیده است قرن نهم جد من
بر آن رشته ی مهر یازیده دست
هدایت نمودند خلق خدا
ولی نیستم همچنان دودمان
ولی بر من آموخت او شاعری
گریزان ز كردار مدحتگری
نیالودم از هجو بی جا نفس
ز شعر دری گوهر شاهوار
رویت به جلوه رنگ ز مهتاب می برد
از دیده ی بلازده خوناب می برد
با نیم خنده آب می ناب می برد
حسرت نصیب بخت مرا خواب می برد
امروز دوغ رونق دوشاب می برد
صفحه 10، 11، 12، 13.