کد مطلب:35475 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280
«فروغ عشق» بیایید برویم، برویم بگردیم، پرواز شویم، پرواز كنیم یك لحظه از این هیاهو! از این غوغا بركنار شده عشقی در سر و شوری در دل بگیریم، بیایید برویم، آخر ما هم روزی پروانه بودیم، انیس شب های تارمان فرشتگان بوده اند، شمع مجلس ما مهر و ماه می افروختند آری همان روز كه از آلایش مادیان دامن ما پاك بود، همان روز كه در بالای بام آسمان آشیان داشتیم، كه من شیدا زده اكنون بال و پر آراسته همی خواهم كه اینجا تا بهشت برین تا خانه نازنین پیغمبر پرواز كنم، شما همه بال و پر بیارایید، شما هم پرواز كنید كه به دور شعله فروزان عشق خود را پروانه صفت نابود كنید: ستایش كنم ایزد بی مثال بود خانه اش سینه بینوا چنان نقشه ی آفرینش كشید چو عقل است بیچاره زین رهگذر به مخلوق درمانده منت گذاشت درخت نبوت در این شوره زار محمد بهین میوه شد زین نهال چراغ هدایت شد افروخته ز بطحا برآمد درخشنده ماه [صفحه 71] فضیلت از آن چهره نیرو گرفت بدین چهره هر چند همخانه اید چو بیدار گاهی سخن سر كنید چرا بر رخش، چشم دل بسته اید ایا پارسایان پرهیزكار در این وادی جهل تا كی به خواب؟ بدینسان كه اكنون به ره می روید در آن روز خونین، شما را چو چرم ز بیداد چون خرمن كوفته در آن روز مردان پرهیزكار در آن روز، مردان پیكارجو بمانند خود گردن افراخته گشایید ای مومنان، دیده ها مبادا كه بی مایه ای با فریب از آن روز ناپاك باشیم به دور در آن روز، پاكان چو دیوانگان پس اندیشه دارید ز آن روز سخت [صفحه 72]
«مصباحه الظلمه»
كه آراست با جلوه، صبح وصال
پذیرفت همسایه مبتلا
كه اندیشه، آن نقشه هرگز ندید
از این نقشه، اندیشه كی شد خبر؟
نهال ثبوت در این بوم كاشت
چو گردید شایسته ی برگ و بار
كه شیرینی اش داشت لطف و كمال
كه جهل عرب شد از آن سوخته
كز او گشت پر نور، شام سیاه
ز لبخند او سرخ گل، بو گرفت
ز الطاف او پاك بیگانه اید
در آن حال آهنگ بستر كنید
به جمعی كر و كور پیوسته اید
زیان دیده از گردش روزگار
ببینید رخساره ی آفتاب
به فرجام، بیچاره و گمرهید
بسایند و از جور سازند نرم
شود رشته ی جانتان سوخته
بمانند از ماجرا بركنار
نگردند بازیچه ی های و هوی
به هر جای، پیكار را ساخته
ببینید رسم و ره پیشوا
شما را ز بالا كشد در نشیب
كه فخر است آن روز فسق و فجور
به بازیچه باشند هر سو نشان
كه برگردد از مردم، پاك بخت
صفحه 71، 72.