کد مطلب:35514 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154
روح خویش را در او دمید و بدو مقام انسانیت بخشید. چو از آب و ز خاك، پروردگار به آن نقش زیبا ببخشید جان در آن كالبد چون روان ریشه كرد چنان كالبد شد سرشتی شگفت گهی پاك و ناپاك و گاهی دگر فرشته كه بودند بر آسمان ز هر جنس، خود را شمردند به چنان كالبد را به برتر مقام چنین شد به فرمان پروردگار فرشته بدان چهر و دامان پاك همانگاه اهریمن خیره سر چه شد مصلحت زان كه انوار پاك در آن حال برداشت سر آدمی بیان كرد خوش نام دلبر به ناز فرشته به تسلیم بشناخت راز ولی اهرمن خوار و مطرود شد بدو گفت یزدان به باغ بهشت به افسون شیطان منه گوش خویش مخور نیز از میوه ی این درخت [صفحه 192] ولی زودسر خیل قوم بشر بدین شیوه از درگه كبریا جهان شد پدیدار و نسل بشر كه تشكیل شد خانواده از آن دگر گشت خون و دگر شد نژاد شكستند پیمان و بر جای مهر چو آشفته كردند صلح جهان غضب شعله زد سخت چونان جحیم چنین مصلحت بود كاین ریو و رنگ چراغ هدایت شود راهبر به فرمان بی چون خدای جهان بشر برده در سرزمین وفا چو بودند بر سر حق آشنا كه با جهد و پیكار بر ضد بشر بجنگند با خوی اهریمنی رضا گشته زینان خدای جهان چو بودند خود دانشی رهنما چه نامرد بودند آن مردمان به جهل اندرون خیره نابخردان چنین است پیوسته در این جهان كه انسان در این راه دور و دراز بود آنكه خاصان حق كم شوند چو انسان كامل كند رهبری ببارند باران تهمت بر او ولی مرد حق خود نبیند زیان [صفحه 193]
«ثم نفخ فیها من روحه فمثلت انسانا»
همی نقش آدم نمود استوار
ز روح خدایی دمید اندر آن
بجنبید بر خویش و اندیشه كرد
همی جمع اضداد، زیبا و زشت
چنین بر جهان است پیروزگر
به نور و به نعمت بهشت آشیان
همه خلق كه خوانده و خویش مه
نهادند در موضع احترام
فرشته كند سجده بر خاكسار
كند قبله انسان پیدا ز خاك
تمرد روا داشت زین رهگذر
به فرمان كند سجده بر تیره خاك
سخن گفت از عشق با خرمی
ز عشق و وفا كرد ابراز، راز
همی برد خوش سوی انسان نماز
به كیفر گرفتار معبود شد
بیاسای با جفت نیكو سرشت
كزین ره ز كف می دهی هوش خویش
كه شیرین كند كام و آشفته بخت
ز فرمان یزدان بپیچید سر
به درماندگی گشت آسان جدا
فزون گشت این سان از این رهگذر
به هر گوشه پیدا شد این دودمان
چنین رفت آهسته وحدت زیاد
خشونت نشان داد بر خلق چهر
به پیكار بستند هر سو میان
پدیدار گردید اندوه و بیم
جدا گردد از زندگی بی درنگ
به راه آورد جاهلان بشر
پدیدار گشتند پیغمبران
چو تدوین نمایند حكم خدا
امامت گرفتند اینان به ما
رها كرده از جهل، جان بشر
شود خشك خود ریشه ی دشمنی
كه دلسوز بودند بر بندگان
نمودند بر خلق، راه خدا
كه فرمان اینان نبردی به جان
بماندند و بردند یكسر زیان
بود رهنما آیتی ز آسمان
نباشد از این رهبری بی نیاز
ولی بی شكستند و دل محكمند
شود رنجه در راه روشنگری
كه اویست خودخواه و بیهوده گو
نه سودی بیابند تهمتگران
صفحه 192، 193.