کد مطلب:41731 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:142

زفاف











چون آفتاب غروب كرد، رسول خدا(ص) به ام سلمه فرمود كه فاطمه را نزد او بیاورد. ام سلمه، فاطمه را در حالی كه پیراهنش بر زمین كشیده می شد، آورد. (حجب و حیای او از پدر به حدی بو كه سراپا خیس گشته بود و) دانه های عرق از چهره او بر زمین می چكید. چون نزدیك پدر رسید پای وی بلغزید (و بر زمین افتاد). رسول خدا(ص) فرمود: دخترم: خداوند تو را در دنیا و آخرت از لغزش حفظ كند همین كه در برابر پدر ایستاد، حضرت پرده از رخسار منورش برگرفت و دست او را در دست شویش گذارد و گفت: خداوند پیوند تو را با دخت پیامبر مبارك گرداند.

علی! فاطمه نیكو همسری است،

فاطمه! علی هم نیكو شوهری است.

سپس فرمود: به اتاق خو روید و منتظر من بمانید.

قال علی (ع):... حتی اذا انصرفت الشمس للغروب قال رسول الله (ص): یا ام سلمه هلمی فاطمه فانطلقت فاتت بها و هی تسحب اذیالها و قد تثببت عرقا حیا من رسول الله (ص) فعثرت فقال رسول الله (ص): اقالك الله العثره فی الدنیا و الاخره. فلما وقفت

[صفحه 206]

بین یدیه كشف الردا عن وجهها حتی راها علی ثم اخذ یدها فوضعها فی ید علی و قال: بارك الله لك فی ابنه رسول الله (ص) یا علی! نعم الزوجه فاطمه، و یا فاطمه! نعم البعل علی، انطلقا الی منزلكما و لاتحدثا امرا حتی اتیكما.[1] .

[صفحه 207]



صفحه 206، 207.





    1. بحار، ج 43، ص 96.