کد مطلب:41732 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:138

دعا











من دست فاطمه را گرفتم و (به اتاق خود آوردم) و در گوشه ای به انتظار رسول خدا(ص) نشستیم. چشمان فاطمه از شرم بر زمین دوخته شده بود و من نیز از خجالت سر به زیر داشتم. دیری نپایید كه رسول خدا(ص) تشریف آوردند و فاطمه را در كنار خود نشانید. سپس فرمود: فاطمه! ظرف آبی بیاور. فاطمه برخاست و ظرفی آب آورد و به دست پدر داد. رسول كرامی قدری از آن آب در دهان كرد و پس مزه مزه كردن آب را درون ظرف ریخت. سپس از دخترش خواست تا نزدیكتر رود. فاطمه چنین كرد و پیامبر اندكی از آب میان سینه او پاشید. سپس مقداری از همان آب بر پشت و شانه او پاشید. آنگاه دست به نیایش گشود و گفت: پروردگارا! این دختر من است، عزیزترین كس در دیده من، پروردگارا! و این هم برادر من و محبوبترین خلق تو نزد من است، خداوندا! او را ولی و فرمانبر خود گردان و اهل او را بروی مبارك گردان....

قال علی (ع):... فاخدت بید فاطمه و انطلقت بها حتی جلست فی جانب الصفه و جلست فی جانبها و هی مطرقه الی الارض حیا منی و انا مطرق الی الارض حیا منها، ثم جا رسول الله (ص) فقال: من ههنا؟ فقلنا: ادخل یا رسول الله (ص) مرحبا بك زائرا و داخلا فدخل فاجلس فاطمه من جانبه ثم قال: یا فاطمه ایتینی بما فقامت الی قعب فی البیت فملاته ما ثم اتته به فاخذ جرعه فتمضمض بها ثم مجها فی القعب ثم صب

[صفحه 208]

منها علی راسها ثم قال اقبلی، فلما اقبلت نضح منه بین ثدییها، ثم قال: ادبی، فادبرت فنضح منه بین كتفیها ثم قال: اللهم هذه ابنتی و احب الخلق الی، اللهم و خذا اخی و احب الخلق الی، اللهم اجعله لك ولیا و بك حفیا و بارك له فی اهله....[1] .

[صفحه 209]



صفحه 208، 209.





    1. بحار، ج 43، ص 6.