کد مطلب:41783 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:142

شورش











در جریان فتنه و شورش مردم علیه ابن عفّان، من كاملاً خاموش بودم و از نفی و اثبات هیچ نگفتم و این بدان جهت بود كه وی را آزموده بودم و می دانستم كه در وی صفاتی ریشه دوانده و سر تا پای وجودش را فراگرفته (و به گونه ای حاد و گزنده گشته است) كه حتی كسانی كه دور از او به سر می برند به تنگ خواهند آمد، چه رسد به نزدیكان، اخلاق (و رفتار زشت) او سبب خلع و قتل او گردید. و خدا می داند كه من از این قضایا بركنار بودم و از آن پیشامد ناخرسندم.

سرنوشت عثمان گویی از قرنها نخستین معلوم بوده است و علم آن نزد خدا در كتاب سرنوشت به ثبت رسیده بود و خدا نه گم می كند و نه فراموش.[1] .

بدریان او را بی پناه رها كردند و مصریان او را كشتند.

به خدا سوگند من نه امر كردم و نه از آن نهی نمودم؛ چه اینكه اگر امر كرده بودم همانا قاتل وی محسوب می شدم و اگر از آن نهی كرده بودم یاری دهنده او به شمار می آمدم. قصه عثمان طوری بود كه نه عیان و آشكار او نفعی می داد و نه خبر آن شفا می بخشید جز اینكه آن كس كه او را یاری كرد و از وی حمایت، نمی تواند بگوید من بهتر از كسانی هستم كه او ار تنها گذاشتند، و آن كس كه او را رها كرد نمی تواند بگوید

[صفحه 336]

آن كس كه به او یاری رساند بهتر از من است.

من كلام جامع را در خصوص كار او بگویم: او خودخواهی كرد و بد خودخواهی كرد و شما جزع كردید كه آن نیز بد بود. بی تابی كردید و بد بی تابی كردید.خداوند میان او و شما حكم كند.

به خدا سوگند در خون عثمان هیچ اتهامی دامنگیر من نیست. من مسلمانی از گروه مهاجر بودم كه در خانه خود نشسته بودم. شما پس از كشتن او نزد من آمدید تا با من بیعت كنید، اما من نپذیرفتم و از قبول آن امتناع كردم و دست خود را پس كشیدم، شما آن را پیش كشیدید. من كه باز كردم شما بیشتر كشیدید. برای بیعت با من بر سر من ریختید چونان شتران تشنه كه به آبشخور هجوم برند، تنه به همدیگر می زدید. ازدحام مردم چنان بود كه بیم آن می رفت كه كشته شوم و ترس آن بود كه عده ای (در زیر فشار جمعیت) تلف شوند. بند نعلینها از هجوم جمعیت پاره شد. شور و شادی مردم برای بیعت به حدی بود كه خردسالان را بر دوش گرفته بودند تا امكان بیعت برایشان فراهم گردد. سالمندان با پای لرزان به پیش می آمدند و بیماران و ناتوانان نیز كشان كشان خود را به جلو می كشیدند... آنگاه گفتند:

با ما بر طریقه ابوبكر و عمر بیعت كن و ما جز تو كسی را نداریم و به غیر تو خرسند نیستیم. بیعت ما را بپذیر تا پراكنده نگردیم و اختلاف نكنیم.

اما من بر اجرای كتاب خدا و سنت رسول گرامی با شما بیعت كردم و هر كس كه به دلخواه خود بیعت كرد از او پذیرفتم و هر كه از بیعت خودداری كرد او را رها ساختم.

قال علی (ع):... اما امر عثمان فكانه علم من القرون الاولی (علمها عند ربی فی كتاب لایضل ربی و لاینسی) خذله اهل بدر و قتله اهل مصر و الله ما امرت و لانهیت و لو اننی امرت كنت قاتلا و لو اننی نهیت كنت ناصرا و كان الامر الینفع فیه العیان و لایشفی منه الخبر غیر ان من نصره لایستطیع ان یقول: خذله من انا خیر منه و لایستطیع من خذله

[صفحه 337]

ان یقول: نصره من هو خیر منی.

وانا جامع امره: استاثر فاسا الاثره و جزعتم فاساتم الجزع و الله یحكم بیننا و بینه. و الله ما یلزمنی فی دم عثمان تهمه ما كنت الا رجلا من المسلمین المهاجرین فی بیتی.

فلما قتلتوه (عثمان) اتیتمونی تبایعونی فابیت علیكم و ابیتم علی فقبضت یدی فبسطتوها و بسطتها فمددتموها ثم تداككتم علی تداك الابل الهیم علی حیاضها یوم ورودها حتی ظننت انكم قاتلی و ان بعضكم قاتل بعض د حتی انقطعت النعل و سقط الردا و وطی الضعیف. و بلغ من سرور الناس د ببیعتهم ایای ان حمل الیها الصغیر و هدج ایها الكبیر و تحامل الیها العلیل و حسرت لها الكعاب فقالوا: بایعنا علی ما بویع علیه ابوبكر و عمر فانا لانجد غیرك و لانرضی الا بك فبایعنا لانفترق و لانختلف.

فبایعتكم علی كتاب الله و سنه نبیه و دعوت الناس الی بیعتی فمن بایعنی طائعا قبلت منه و من ابی تركته.[2] .

[صفحه 338]



صفحه 336، 337، 338.





    1. سوره طه (52:20).
    2. كشف المحجّه، ص 180.