کد مطلب:41811 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:147

قاسطین











داستان حكمت و نبرد با معاویه، این فرزند هند جگرخوار و (برده) آزاد شده! (از معدود مواردی بود كه خداوند بزرگ، ایمان و توانایی مرا بدان وسیله آزمود).

از روزی كه محمد به رسالت مبعوث گشت، معاویه به دشمنی و خصومت با او و سایر مؤمنان پرداخت تا زمانی كه به لصف خدا و به زور شمشیر مسلمانان، دروازه های شهر مكه گشوده گشت. همانروز از معاویه و پدرش، بیعت و پیمان وفاداری و فرمانبرداری برای من گرفته شد و در فرصتهای دیگر نیز تا سه نوبت همان پیمان تاءكید و تجدید شد.

پدرش (ابوسفیان) نخستین كسی بود كه در گذشته (پس از رحلت پیامبر خدا(ص)) بر من به عنوان امیرالمومنین سلام كرد. و همو بود كه بارها مرا تشویق و ترغیب می كرد كه كه به پاخیزم و حق خود را از خلفای پیشین بستانم. در هر فرصت كه دیداری دست می داد، او تجدید بیعت و اظهار وفاداری می نمود.

... معاویه كه به خلافت دل بسته بود و در سر اندیشه آن را می پروراند، همین كه دانست من به عنوان خلیفه مسلمین شناخته شده ام و حق از دست رفته به جای خویش بازگشته است از اینكه به آرزوی دیرینه اش (خلافت) دست یابد و بر دین خدا كه امانتی است نزد ما، حاكم گردد، ماءیوس گشت، روی به عمرو بن عاص آورد و به او پیوسته و تا توانست از او دلجویی كرد و از خود شادمانش ساخت و سرزمین پهناور مصر را طعمه او كرد در صورتی كه چنین حقی نداشت.

[صفحه 412]

اگر درهمی بیش از سهم مسلمانان برداشت می كرد حرام بود، و متصدی اموال نیز حق نداشت بیش از سهم مجاز، به او برساند.

معاویه به دستیاری رفیق خود، شهرهای اسلامی را یكی پس از دیگری دستخوش تعدی و تجاوز ساخت. برای آنان كه دست او را به بیعت فشرده بودند، اسباب آسایش و رفاه فراهم ساخت و كسانی كه امتناع نمودند محروم ساخت و یا به تبعید فرستاد.سپس در حالی كه پیمان خود را شكسته بود، دست تعدی به اطراف و نواحی قلمرو اسلامی از شرق و غرب دراز كرد و اخبار شرارتهای او پی در پی به من می رسید.قال علی (ع):... فتحكیمهم الحكمین و محاربه ابن اكله الاكباد و هو طلیق ابن طلیق معاندلله عزوجل و لرسوله و المومنین منذ بعث الله محمدا الی ان فتح الله علیه مكه عنوه فاخذت بیعته نو بیعنه ابیه لی معه فی ذلك الیوم و فی ثلاثه مواطن بعده و ابوه بالامس اول من سلم علی بامره الومنین و جعل یحثنی علی النهوض فی اخذ حقی من الماضین قبلی و یجدد لی بیعته كلما اتانی.

و اعجب العب انه لما رای ربی تبارك و تعالی قد رد الی حقی و اقره فی معدنه و انقطع طمعه ان یصیر فی دین الله رابعاً[1] و فی امانه حملناها حاكماً؛ كر علی العاصی بن العاص فاستماله فمال الیه! ثم اقبل به بعد ان اطمعه[2] مصر و حرام علیه ان یاخذ من الفی دون قسمه درهما و حرام علی الراعی ایصال درهم الیه فوق حقه فاقبل یخبط البالد بالظلم و یطاها بالغشم فمن بایعه ارضاه و من خالفه ناواه. ثم توجه الی ناكثا علینا مغیرا فی البلاد شرقا و غربا و یمینا و شمالا و الانبا تاتینی و الاخبار ترد علی بذلك....[3] .

[صفحه 413]



صفحه 412، 413.





    1. در مصادر چنین است اما صحیح راعیاً است.
    2. در مصادر چنین است اما صحیح اطعمه است.
    3. خصال، ص 432؛ اختصاص، ص 176.