کد مطلب:67998 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:575

اشاره











در اینجا باید به مسئله ای اشاره كنم. این اشاره مربوط است به سید جمالالدین اسدآبادی و نهضت او، و ارتباطی كه این موضوع یا مساله مورد گفتگوی ما دارد، یعنی وحدت اسلامی، و فعالیتهای سید در این باره و واكنشهای گوناگون استعمار در برابر آن.

شكی نیست كه هدف نهضت سید جمال الدین حسینی- پیشوای بزرگ آزادیخواهی در شرق و فیلسوف سیاسی و اجتماعی شعیه و مصلر دنیای اسلام و بیدارگ اقالیم قبله- ایجاد پایگاه ضد استعماری بود در شرق، و ایجاد اتحاد میان مسلمانان و تشكل امت قرآن در برابر استعمار و نجات ایران و ایرانی بخصوص،

[صفحه 89]

چنانكه خود در این باره می گوید:

اگر چشم من، در او، خیر عباداللّه نباشد كور باد بهتر است. و اگر دستم برای سعادت مخلوق نكوشد از حركتت باز ماند. و اگر پایم در راه نجات امت محمدیه قدم نزند شكسته شود. این است مذهب من و این است مشرب من. و امید آن دارم كه جناب جلالت مآب اجل، به قدر اقتدار خود، در خیر ایرانیان مسكین فلك زده بكوشند...[1] .

این بود كه استعمار و استعمارگران، در برابر این نهضت وسیع و همه گیر، كه به سراسر سرزمینهای اسلام كشیده شد، سخت مقاومت كردند و در صدد بر آمدند تا آثار این جنبش فكری عظیم و تحرك اجتماعی و اصلاحی و مقاوم را از میان ببرند. در زمان خود سید تا توانستند او را تبعید و شكنجه و آزار كردند[2] و به تهمت هایی كه هیچ كم خردی نیز، آنها را در حق شخصیتی و عالمی و مصلحی قرآنی و فیلسوفی مسلمان و علوی و حسینی چونان سید جمال الدین نمی پذیرد متهمش ساختند، و یاران و همفكرانش را سربریدند،[3] و خود او را معلوم نیست به چه صورت تلف كردن.[4] همین اندازه معلوم است كه نگذاشتند احدی مجلس ترحیمی برای درگذشت یكی از بزرگترین مردان تاریخ و مجاهدان اسلام بگیرد، و جزوه قرآنی برای یكی ازسرسختترین حامیان قرآن بخواند، و یادی از شهادت یا- درگذشت- یكی از رشیدترین فرزندان حسین بكند. اگر چه به گفته خود او:

انعدام صاحب نیت، اسباب انعدام نیت نمی شود. صفحه روزگار حرف

[صفحه 90]

حق را ضبط می كند.[5] .

پس از مرگ او نیز اقداماتی صورت گرفت. این اقدامات به طور وسیع در چند جهت و غرض اصلی و عمده این است كه مساله اتحاد مسلمانان و بیداری ملل شرق، كه هسته مركزی آرمانها و تعلیمات سید جمال الدین و سرلوحه مقاصد او بود، پا نگیرد و این خطر عظیم استعمار را تهدید نكند. من در اینجا- به مناسبت بحثی كه دارم- تنها به یك جهت، از آن چند جهت، اشاره می كنم.

سید جمال الدین در راه این هدف بزرگ، سفرها كرد، خطابه ها خواند، مقالات بسیار انتشار داد، و در این مقصد، باعزم راسخ و قدرت منطق و شور ایمان و حماسه عظیمی كه داشت تا آنجا موفق گشت كه در شخصیتهای بزرگ و متفكران آن روز جهان اسلام تاثیر بگذارد و هدف خویش را تجسم دهد. به عنوان نمونه باید یاد كرد كه مفتی بزرگ مصر، شیخ محدم عبده، در سلك شاگردان سید در آمد و همكار و همگام او شد. و روزی بر «نهج البلاغه» شرح نوشت[6] و چاپ كرد، و حتی «خطبه شقشقیه» را جزء خطب امام دانست. و با چنین دید، نهج البلاغه را به سراسر سرزمینهای عرب و اسلام سرازیر كرد، به طوری كه تاكنون بارها نهج البلاغه، در كشورهای اهل تسنن چاپ شده است و استادان و محققان اهل سنت، آن را، به صور گوناگون، با حاشیه و شرح- با حفظ همان متن و عین انتقادات و اعتراضاتی كه از ناحیه امام بر دستگاه خلافت شده است- چاپ كردهاند. و این همه، دنباله همان كار

[صفحه 91]

شیخ محمد عبده است.

باری این ایجاد رابطه اسلامی و مقامات تفاهم، كه به دست سید جمال الدین نقشی راستین پذیرفت، استعمار را واداشت تا از راه قلم و تالیف نیز به كار افتد و بكوشد تا رشته های سید را پنبه كند، و آثار خوب افكار او را محو سازد، و آن وحدتی را كه سید تا مراحل چندی به پیریزیش توفیق یافته بود، دوباره، به دو گانگی و اختلاف مبدل نماید. البته در این مقصود، توفیق كامل نصیب آنان نگشت. زیرا ملل اسلام روز به روز درباره وحدت اسلامی و دیگر مسائل جهان خود حساسیت بیشتر یافته اند. اما بیگانگان- چنانكه گفتیم- به كوشش برخاستند، و در این منظور از پای ننشستند. از این رو دو گروه را برانگیختند: گروهی خریده شده و مزدور، و گروهی معاند، یا سفیه، یا بی اطلاع از مبانی مذهب و تاثیر فرهنگ مذهبی در جوهر اجتماع و عنصر مقاومت. و این دو دسته را مامور كردند تا كتابها و مقالاتی بنویسند در توهین به شیعه و مقدسات شیعه و گاه تكفیر شیعه. آن هم یكی پس از دیگری، و در نواحی مختلف كشورهای اسلامی، وبا موضعگیریهای متفاوت، كه در صفحه 87 نمونه چندی از این كتابها را نام بردیم. در همین ایام نیز می نگریم كه دنباله این خیانت رها نشده است، و پس از آن همه تحقیق و تفاهم از سوی علمای بزرگ اسلام، سنی و شیعه، باز گاه در ایام حج، مزدوران استعمار، با نوشتن و پخش رسالاتی در این مقوله، به دشمنان حج و قبله و قرآن مدد می رسانند... هر كس این كتابها را خوانده باشد و جو انتشار و وقت انتشار آنها را بداند می فهمد كه ما چه می گوییم، و می فهمد كه كتابهایی را كه ما مورد تجلیل قرار می دهیم چه كرده اند.

در مثل، از میان كتابهایی كه به عنوان نمونه نام بردیم، یكی كتاب «الصراع بین الاسلام و الوثنیة» است. مولف این كتاب، عبدالله قصیمی، شیعه را وثنی و بت پرست خوانده و به دنیای وسیع اسلام اینگونه معرفی كرده است. گویی از نظریات

[صفحه 92]

كفرآمیز علمای مذهب خودش درباره توحید خبر ندارد، كه رویت خدا را جایز دانسته اند،[7] و خدا را هر سال یك بار به زیارت قبر احمد حنبل آورده اند[8] و...و...

آری او شیعه را بت پرست خوانده است،

شیعه ای كه به جز آیات توحیدی قرآن و سنت نبوی، خطب توحیدی «نهج البلاغه» دارد،

شیعه ای كه در توحید، «دعای عرفه»[9] دارد،

شیعه ای كه «صحیفه سجادیه» دارد،

شیعه ای كه تعلیمات توحیدی امام باقر و امام صادق دارد،

شیعه ای كه در شناخت توحید و دین صحیح، حجت های رسای امام علی بن موسی الرضا(الحجج الرضویه) دارد،

شیعه ای كه معارف تابناك دیگر ائمه طاهرین را به ارث برده است،

شیعه ای كه در توحید، دارای سرهترین و خالصترین مفاهیم و تعالیم است،

شیعه ای كه یك لحظه در تاریخ اعتقادی خود، سخنان و نظریات امثال اشعری و حنبلی و مجسمه و مشبه ه و معطله را بر زبان نیاورده است،

شیعه ای كه بزرگترین علمای علم توحید را پرورده است،

شیعه ای كه بهترین و روشنترین و مستندترین كتابها را درباره توحید و معرفة الله نوشته است،

شیعه ای كه گروهی بزرگ از اولیا الله را تربیت كرده است،

شیعه ای كه اعمال و عبادات خود را بدون قصد قربت و جهت (وجه) توحیدی صحیح نمی داند،

شیعه ای كه پیامبر اكرم و قرآن و علی و امه اولاد علی را نیز به خاطر خدا

[صفحه 93]

و قرب به خدا دوست دارد و از آنان پیروی می كند،

شیعه ای كه هیچ كتابی، مقالهای، گفتاری، بنایی، اقدامی، رابی نام خدا نه آغاز كرده و نه به پایان برده است،

شیعه ای كه بخشی از عظیمترین مساجد را در سراسر جهان بنا كرده است،

شیعه ای كه در راه استقرار دین توحید و احكام خدا، در لحظه به لحظه تاریخ، جان باخته و خون داده و شهید شده است،

شیعه ای كه فصلی مبسوط و عملی در كتب فقهیش در باب معرفت قبله است و بهترین قبله نما را هم اكنون او ساخته است،

شیعه ای كه ذبیحه را، بی ذكر نام خدا، نه حلال می داند نه پاك،

این شیعه را یك مولف مسلمان، در یك مركز اسلامی، وثنی و بت پرست می خواند. و آیا عبدالله قصیمی، و موسی جارالله، و احمد امین و امثال اینان نمی دانند كه چه می گویند؟ و درباره كه می گویند؟ و چه می كنند؟ و برای كه می كنند؟!

و اینجاست كه باز می نگریم كه اراده خداوند و لطف تقدیر، از میان شیعه، مردان مصلر و مجاهد و عالمی را بر می انگیزد، تا در قلمرو كتاب و تالیف نیز، رشته های استعمار را پنبه كنند، و مبانی و پایه های نهضت اتحاد اسلامی را از نو استحكام بخشند و با نشر علم و معرفت و گسترش تفاهم اصولی، اذهان فرزندان سرزمینهای مختلف اسلام را از آن تیرگیها برهانند، و جامعه اسلامی را همواره برای پاسداری و پیشبرد این هدف آماده دارند، مردانی چون میر حامد حسین هندی، سید محسن امین جبل عاملی، سید عبدالحسین شرف الدین موسوی لبنانی، شیخ محمد حسین كاشف الغطای نجفی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، شیخ عبدالحسین امینی... یعنی كسانی كه نوع دید و كار مجاهدت بارشان در این راه عظیم بود- راه مقاومت در برابر نشر تفرقه.

[صفحه 94]

در اینجا لازم است یاد شود كه برخی از كسانی كه در صد سال اخیر، در جهان اسلام، خود را جزو مصلحان به شمار آوردهاند، چه بسا از مهمترین مبادی فرهنگی یك مصلر اسلامی عاری بودهاند. از این گروه است سید محمد رشید رضا (1282 تا 1354 ق)، كه برخی او را به عنوان «احد رجال الاصلار الاسلامی»[10] نام بردهاند. این «مصلح»، هنگامی كه به مسائل مهم مربوط به امامت و فلسفه سیاسی در اسلام و جریانات شیعه و تاریخ شیعه می رسد، به صورت انسانی جلوه می كند بی اطلاع، یا مغرض، یا غیر مصلح. شخصی كه در دنیای اسلام، در صدد اقدامات روشنفكرانه و ضد استعماری بر می آید، باید اطلاعات وسیعی در مورد تاریخ و جغرافیای انسانی و اقتصادی اقوام مسلمان داشته باشد، فرهنگهای اقلیمی اسلام را بشناسد، از مذاهب و اعتقادات و ارزشها و فداها و جهادهای فرقه های اسلامی با خبر باشد، ارج آنها را بداند، پاكدل و گشاده سینه و بزرگ اندیش باشد، به ارزشهای فرهنگی و غنای انسانی اقوام مختلف مسلمان به چشم احترام بنگرد، در تعبیر از حد ادب نگذرد، در مناقشات جانب یگانگی را رها نكند، و برادران اهل قبله را یكسان بیند. از اینجاست كه سید جمال الدین اسد آبادی می كوشد تا وطن و مذهبش درست معلوم نباشد، و از اینجاست كه شیخ محمد عبده- چنانكه گذشت- بر «نهج البلاغه» شرح می نویسد و آن را منتشر می كند، تا از راه های گوناگون میان فرق اسلام تفاهم پدید آید. اما كردار رشید رضا به عكس این است. او اولا از تاریخ و فقه و حدیث و موقعیت اسلامی رجال شیعه بی اطلاع است. ثانیاً، در هر مناسبتی اختلافات مذهبی را دامن می زند و در مورد شیعه اظهاراتی می كند حاكی از بی اطلاعی او از فرهنگ اسلامی شیعی، و بی مبالات او در بار ایجاد تفرقه و دامن زدن به آتش اختلافات، صرف نظر از بی ادبیها و تعبیرهای نامناسب او نسبت به رجال اسلام.

و این چگونگی، برای كسی كه خود را در شمار مصلحان دینی می بیند و پیرو مكتب سید جمال الدین و شیخ محمد عبده می داند، هیچگاه شایسته نیست. نمونه

[صفحه 95]

آنچه گفتیم سخنان و نسبتهای نادرست و بی ماخذ اوست در حق شیعه، در كتاب «السنة و الشیعه».[11] از اینجا می توان حدس زد كه آنچه از اینگونه مطالب در تفسیر «المنار» نیز آمده است، كار رشید رضاست نه شیخ محمد عبده. بنابراین رشید رضا، بیشتر، در شمار یك داعی قومیت عربی جای دارد تا یك مصلح اسلامی.

خوب، تا اینجا، در این بحث و گفتگو كه به عنوان «موضوع دوم» مطرح كردم، پیدا گشت كه لزوم حتمی و جدی بیدار بودن در برابر تفرقه افكنی دشمن، اكنون وظیفه ای است قطعی و اسلامی و اجتماعی، زیرا كه وضع حساس فعلی ملل اسلام، از هر روز دیگر بیشتر نیازمند تفاهم و همبستگی و وحدت و یكپارچگی است، كه باید با دقتی چونان دقت عمل به تكلیف، به فریاد «قرآن كریم» گرایید:

و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لا تفرقوا

- در ریسمان خدای چنگ در زنید، همه، و مپرا كنید!

و به سخن پیامبر اكرم گوش فرا داد:

و هم ید علی من سواهم

- مسلمانان در برابر بیگانگان، همه چون یك دست اند.



صفحه 89، 90، 91، 92، 93، 94، 95.





    1. «نقش سید جمالالدین اسد آبادی در بیداری مشرق زمین» 187- تالیف سید محمد محیط طباطبائی، با مقدمه و ملحقات از سیدهادی خسروشاهی، چاپ قم (1350ش).
    2. همان كتاب: 192 «چگونه مرا تبعید كردند».
    3. همان كتاب 166 تا 176: «شهدای راه آزادی».
    4. همان كتاب 281، نیز كتاب «قصه های استاد» /20«شهید راه اسلام و آزادی».
    5. همان كتاب 282.
    6. بجز تالیف كتاب «كلمات الامام»، با مقدمه ای شامل تعریفی عظیم از «نهج البلاغه»، و تالیف كتاب «مقتبس السیاسة»، در شرح عهدنامه ماللك اشتر و سیاسی حكومتی امام علی بن ابیطالب «ع».
    7. نظریه معروف اشعری، پیشوای بزرگ اهل سنت، در مسئله «رویت».
    8. «الغدیر»، ج 199:5، نقل از «مناقب احمد» تالیف حافظ ابن الجوزی.
    9. از امام حسین «ع».
    10. «الاعلام»، ج 361:6.
    11. «الغدیر»، ج 3، صفحات 266 تا 287 دیده شود.