کد مطلب:80282 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:321

عمر











انتقاد علی علیه السلام در نهج البلاغه از عمر به شكل دیگری است، علاوه بر انتقاد مشتركی كه از او و ابوبكر با جمله ی:

«لشد ما تشطرا ضرعیها» شده است یك سلسله انتقادات با توجه به خصوصیات روحی و اخلاقی او انجام گرفته است.

«فصیرها فی حوزه خشناء یغلظ كلمها و یخشن مسها و یكثر العثار فیها و الاعتذار منها، فصاحبها كراكب الصعبه ان اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحم، فمنی الناس لعمر الله بخبط و شماس و تلون و اعتراض...»

(او- ابوبكر- خلافت را در اختیار كسی قرار داد كه سرشتی تند و خویی سركش داشت كه آسیب رساندنهایش شدید و تماس با او دشوار بود. او لغزشش بسیار بود و ناچار فراوان پوزش می طلبید. آنكه می خواست با او همكاری كند مانند كسی بود كه شتری چموش و سرمست را سوار باشد، اگر مهارش را محكم بكشد بینیش را پاره می كند و اگر سست كند به پرتگاه سقوط می نماید.

به خدا سوگند! مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمدند و طریق مستقیم را رها كردند و همواره به بیراهه روی، چموشی، كجروی و رنگ به رنگ شدنی دچار شدند...)

علی علیه السلام در این فراز از سخنانش از دو خصوصیت اخلاقی عمر انتقاد كرده است:

[صفحه 64]

اول خشونت و تندخوئی او. عمر در این جهت بر عكس ابوبكر بود. عمر از نظر اخلاقی مردی خشن و درشتخو و پر هیبت و وحشتناك بوده است. ابن ابی الحدید می گوید: اكابر صحابه از ملاقات با عمر پرهیز داشتند، ابن عباس عقیده ی خود را درباره ی مساله «عول» بعد از فوت عمر ابراز داشت. به او گفتند: چرا قبلا نمی گفتی؟ گفت: از عمر می ترسیدم.[1].

«دره عمر» یعنی تازیانه ی او ضرب المثل هیبت بود تا آنجا كه بعدها گفتند: «دره عمر اهیب من سیف حجاج» یعنی تازیانه عمر از شمشیر حجاج مهیب تر بود.[2].

عمر زنی را برای پرسش از جریانی احضار كرد، زن حامله بود، هنگامی كه او را دید بچه اش را سقط كرد.

«فلشده هیبته القت ما فی بطنها فاجهضت به جنینا میتا»[3].

عمر نسبت به زنان خشونت بیشتری داشت، زنان از او زیاد می ترسیدند. در فوت ابوبكر زنان خانواده اش می گریستند و عمر مرتب منع می كرد، اما زنان همچنان به ناله و فریاد ادامه می دادند، عاقبت عمر «ام فروه» خواهر ابوبكر را از میان زنان بیرون كشید و تازیانه ای بر او نواخت زنان پس از این ماجرا متفرق گشتند.[4].

و نیز نقل كرده كه عمر هنگام مرگ از اهل شوری پرسید: همه شما طمع در خلافت دارید؟... زبیر گفت: ما از تو كمتر نیستیم زیرا تو در میان قریش نه از ما، در اسلام سبقت داشتی و نه در نزدیكی به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم.

ابوعثمان جاحظ گفته است: به خدا سوگند اگر نه این بود كه زبیر می دانست عمر در همان ساعت از دنیا می رود هرگز چنین سخنی نمی گفت و در این باره نفس نمی كشید.[5].

مولف «الوافی بالوفیات» در كتاب خود كلمات و عقاید ابراهیم بن سیار بن هانی بصری معروف به نظام معتزلی را نقل نموده تا آنجا كه می گوید: نظام گفته است:

«ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت المحسن من بطنها»[6].

(روز بیعت عمر چنان به شكم فاطمه علیهاالسلام زد كه محسن از شكمش ساقط گردید).

مواردی پیش می آمد كه ابوبكر دلش نرم می شد و حتی گریه می نمود اما عمر همچنان

[صفحه 65]

با خشونت و غلظت برخورد می كرد.

ابن قتیبه در كتاب «الامامه و السیاسه» تحت این عنوان كه علی چگونه با ابوبكر و عمر بیعت نمود، می نویسد: عمر به ابوبكر گفت: آیا از این متخلف بیعت نمی گیری؟ ابوبكر به قنفذ گفت: برو به علی علیه السلام بگو امیرالمومنین دعوت می كند تا با او بیعت كنی قنفذ رفت و با صدای بلند علی علیه السلام را به بیعت فراخواند، علی علیه السلام فرمود:

«سبحان الله لقداد علی ما لیس له»

(چیزی را ادعا می كند كه حق ندارد) ابوبكر به گریه افتاد. این بار عمر با جمعی به خانه علی علیه السلام آمد در را زد فاطمه چون صدای آنها را شنید با صدای بلند گفت:

«یا ابی یا رسول الله ماذا لقینا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابی قحافه»

(ای پدر، ای رسول خدا بعد از تو از ابن خطاب و پسر ابی قحافه چه ها دیدیم).

همین كه مردم صدای ناله فاطمه را شنیدند برگشتند در حالیكه اشكها جاری بود ولی عمر با عده ای ماندند تا علی علیه السلام را جبرا از خانه بیرون كشیدند نزد ابوبكر بردند و به او گفتند: بیعت كن، حضرت فرمود اگر بیعت نكنم چه خواهید كرد؟

«قالوا اذا و الله الذی لا اله الا هو نضرب عنقك... شرح قضیه را مفصل نقل نموده تا آنجا كه گفته است: علی بیعت نكرد و به منزل برگشت.[7].

«ابن عبد ربه اندلسی» می نویسد: كسانی كه از بیعت تخلف كردند علی كرم الله وجهه و عباس و زبیر بودند كه در خانه فاطمه بست نشستند ابوبكر عمر را به طلب آنها فرستاد تا آنها را از خانه فاطمه بیرون كشد و دستور داد اگر از بیعت امتناع كردند، پیكار نماید. عمر به راه افتاد و پاره آتش برداشت كه خانه را آتش بزند و در این اثنا فاطمه علیهاالسلام عمر را دید كه آتش می آورد، فرمود:

«یابن الخطاب اجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم او تدخلوا فیما دخلت فیه الامه»[8].

(ای پسر خطاب آتش آورده ای خانه مرا بسوزانی؟ گفت: بله، آتش آورده ام كه شما را بسوزانم یا آنكه داخل بیعت ابوبكر شوید...).

و همچنین «علی بن برهان الدین شافعی» می نویسد: ابوبكر از گفتار فاطمه متاثر شد و گریه كرد «فاستعبر و بكی و كتب لها برد فدك» به حال فاطمه گریه كرد و نوشت من فدك را به

[صفحه 66]

فاطمه علیهاالسلام رد نمودم عمر نامه را گرفت و پاره كرد.[9].

دوم: شتابزدگی و اشتباهات مكرر او:

دیگر از خصوصیات روحی عمر كه در كلمات علی علیه السلام مورد انتقاد واقع شده، شتابزدگی در رای و عدول از آن و در نتیجه تناقضگوئی او بود مكرر رای صادر می كرد و بعد به اشتباه خود پی می برد و اعتراف می كرد.

داستانهای زیادی در این مورد هست از جمله:

«كلكم افقه من عمر حتی ربات الحجال»:

(همه شما از عمر فقیه ترید، حتی خداوندان حجله.)

«و كل الناس افقه من عمر»

(همه مردم از عمر فقیه ترند).[10].

در چنین شرایطی از طرف عمر بیان شده است.

همچنین جمله «لولا علی لهلك عمر»[11] (اگر علی نبود عمر هلاك شده بود) كه گفته اند هفتاد بار از او شنیده شده است. در مورد همین اشتباهات بود كه علی علیه السلام او را واقف می كرد و بالاخره مراجعه عمر در حل مشكلات دینی به علی علیه السلام و گفتار او:

«لا بقیت لمعضله لیس لها ابوالحسن»، «اعوذبالله من معضله لیس فیها ابوالحسن»[12] و «لا ابقانی الله بعدك یا علی»[13] (خدا مرا پس از تو زنده نگذارد) مورد اتفاق همگان است بدین ترتیب امیرمومنان علی علیه السلام عمر را به همین دو خصوصیت اخلاقی كه تاریخ نیز آن را تایید می كند، مورد انتقاد قرار داده است، یعنی خشونت بیش از حد او به حدی كه حتی نزدیكان او از گفتن حقایق بیم داشتند و دیگر شتابزدگی و اشتباهات مكرر و سپس معذرت خواهی از اشتباه.

«فصبرت علی طول المده و شده المحنه، حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعه زعم انی احدهم، فیالله و للشوری! متی اعترض الریب فی مع الاول منهم حتی صرت اقرن الی هذه النظائر!

! لكنی اسفقت اذاسفوا و طرت اذ طاروا، فصغا رجل منهم لضغنه و مال الاخر لصهره مع هن و هن.

(و من در این مدت طولانی، با محنت و عذاب چاره ای جز شكیبائی نداشتم، تا روزگار او

[صفحه 67]

(عمر) به سر آمد و خلافت را در جمعیتی قرار داد و پنداشت كه من نیز یكی از آنان هستم. خدا به داد این شوری برسد. كی بود كه كسی- اگر بی غرض بود- در برتری من نسبت به اول آنان، حرفی داشت، تا من گرفتار این چنین پیشامدها شوم و با چنین افرادی كه همشان و همانند یكدیگرند مقرون گردم، لكن باز هم كوتاه آمدم و با آنان هماهنگی نمودم- به خاطر مصالح مسلمین- در شورای آنها حضور یافتم، بعضی از آنان به خاطر كینه اش از من روی برتافت و دیگری خویشاوندی را (بر حقیقت) مقدم داشت، اعراض آن یكی هم جهاتی داشت كه ذكر آن چندان خوشایند نیست).


صفحه 64، 65، 66، 67.








  1. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 173 و 174.
  2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 181.
  3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 174.
  4. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 181.
  5. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 185.
  6. الوافی بالوفیات، ج 6 ص 17- چاپ دارالنشر، 1411 ه- 1991 م.
  7. الامامه و السیاسه، ج 1 ص 13 و 14- طبع فتوح الادبیه سال 1331.
  8. عقد الفرید، ج 4 ص 260- طبع بیروت، 1403 ه- 1983 م.
  9. السیره الحلبیه، ج 3 ص 391.
  10. شرح ابن ابی الحدید، ج 1 ص 182.
  11. فصول المهمه، ابن صباغ مالكی، ص 18- تهذیب التهذیب، ابی حجر عسقلانی، ص 338- اسد الغابه، ج 4 ص 22.
  12. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 66- شبلنجی، نور الابصار، ص 73- قوشجی، شرح تجرید، ص 4 و 7.
  13. الریاض النضره، ح 2 ص 197- مناقب الخوارزمی، ص 60- فیض القدیر، ج 4 ص 357.