کد مطلب:88590 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:400
«الهی» آن عالم و عارف دلسوخته ابتدا در وصف روز و سپس درباره چهار صفت روزانه چنین می سراید: اما النهار (وصف روز) خوشا روز و نسیم صبحگاهش خوشا روز و مبارك طلعت روز گشای ای صبح زرین! موی خورشید بیار ای خوش نسیم صبحگاهی نقاب شب كش ای خورشید روشن ز رحمت ای نسیم صبح بشتاب بر آر، ای صبح و داد از چرخ بستان برآ، ای مهر تامه كم كند ناز برآ، ای مهر و گیتی را برون آر برآ، ای مهر تا گردون شود پاك [صفحه 82] به ملك چرخ تاز ای خسرو هور[3] برآ ای یوسف صبح از بن چاه چو گردد طلعت خورشید پیدا چو روز آید بهار عالم آید چو روز آید به وجد آرد روان را چو روز آید جان یابد جوانی ز حجله شب عروس عالم آرا عروسان چمن را رخ فروزد ز تیغش شیر بگریزد چو خرگوش گریزد دب اكبر نزد عوا فتد بر خاك ذات الكرسی از بیم ز موج نور سازد بحر ناسوت هراسد ز آن شرار شورش انگیز كشد از غرب كشتی جانب شرق كند افسون در این پر نقش اورنگ زند باز سپید چرخ پرواز برون آید جهان زان عرصه ی تنگ زند بر تارك شب تیغ خورشید اگر شب زار نالد بلبل باغ اگر شب كاروان در ره شتابد اگر شب عاشقان در سوز و سازند گر آید از دل شب آه عشاق [صفحه 83] گر آه نیمه شب جانسوز باشد اگر شب، عشقبازان بی قرارند شب است از ناله ی جانسوز عشاق شب ار نقش فلك گردد هویدا شب ار سازد فلك را حیرت انگیز شب ار در زلف خوبان پیچ و تابست بدین طلعت كه خورشید جان است هزار اختر گر افروزد گهروار به روز آید گل و سنبل به بازار به روز آید حساب عدل و كیفر دهد روز آیت نور آسمان را شب انگیزد هزاران فتنه در دل به روز آوای بیداران به گوش است چو خوش گفت آن حكیم نغز گفتار الهی تا كی از روز و شب و عشق به شب بیدار باش و روز هشیار كه گر شب ره به جانان باز جوئی و گر روز آیدت رهبر بدان یار مكن با روز و شب ای عشق پرخاش شب و روز ایت زلف و رخ اوست (اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء) چو روز آید ز دانش هوشیارند [صفحه 84] سپهر و جمله تغییرات گردون اگر پر فتنه غرب و شرق گردد مر آنان را نه تشویش است و نه بیم دلی كز معرفت نور و صفا یافت سراپا محو فرمان خدا گشت به جانش نور علم و حلم برتافت به دانش هر دلی روشن روان است كه دانائی فزاید بردباری [صفحه 85]
صفت چهارم روزانه پرهیزگاران را مولی تقوی می شمارد، این تقوی، تقوی به معنی خاص است كه همان ترس و التهاب درونی از آینده و اعمال است، در مقابل، تقوی به معنی عام كه حضرت در مجموع خطبه درصدد بیان آن هستند، متقی به معنی عام آن است كه دارای فضائلی كه مولی می شمارند باشد، و از آنها فاصله نگیرد. چون توضیح كافی و وافی درباره تقوی به معنی خاص قبلا داده شد، برای اختصار به همان توضیحات اكتفاء می كنیم به فراز بعد كه در ارتباط با همین فراز است می پردازیم:
كه چون خورشید رخشان شد گواهش
جهان زین طالع آمد بخت فیروز
مبند ای شام: در بر روی خورشید
به مهر عاشقان روشن گواهی
به روی خود جهان را ساز گلشن
برون كش یوسف خود از چه خواب
بگیر از شحنه ی[1] شب داد مستان
بسوزد اختر شب گرد غماز[2].
ز دلتنگی زندان شب تار
ز لوث انجم بد مهره بی باك
بر افراز آسمان را رایت نور
كه شب سیاره را شد، چاه در راه
شود زیبائی عالم هویدا
به تن جنبش به جان شادی فزاید
قبای نور در پوشد جهان را
پدید آید بسی راز نهانی
برون آید به طرف باغ و صحرا
زرشگ ماهرویان ماه سوزد
كند جوزا ز جباری فراموش
بریزد پر عقاب تیز پروا
كند كف الخضیب خویش تسلیم
شگفتا هم سفینه غرق و هم صوت
سلحشور فلك بهرام خون ریز
كه غواصان این دریا كند غرق
دم كژدم بسان چنگ خرچنگ
غراب شب بماند از تك و تاز
كه شب را بود جولانگاه نیرنگ
پدید آید به دلها نور امید
نسیم صبح آراید گل باغ
سحر سر منزل مقصود یابد
ز فیض صبحگه در وجد و نازند
نگار روز می زد راه عشاق
فروزان دل ز شمع روز باشد
چو روز آید در آغوش نگارند
هزاران راز دارد روز عشاق
همه راز جهان روز است پیدا
شود جامش ز مهر روز لبریز
ز مهر رویشان روز آفتابست
كجا چون روز، شب را روی زیباست
شكوه روز كی دارد شب تار
به دنبالش دل و دیده خریدار
شب است آشوب را دل، فتنه را سر
كشد شب در خم نیلی جهان را
سپاه روز سازد حل مشگل
به گوش شب ز بیماران خروش است
كه شب باشد بلای جان بیمار
همی نالی چو بیمار از تب عشق
تنازع را به حكم عشق بگزار
همان خوشتر كه راه شام پوئی
نكوتر روز باشد از شب تار
شب و روزی به یاد دوست خوش باش
جان آئینه پیش طلعت دوست
به تحویلات گردون بردبارند
سپاه انجم ار آرد شبیخون
و گر گیتی بطوفان غرق گردد
دل و جانشان به حكم دوست تسلیم
نظام عالم از حكم قضا یافت
به شام این جهان، شمع هدی گشت
به نیكوكاری و پرهیز بشتافت
دلیر و بردبار و مهربان است
نكو كرداری و پرهیزگاری
صفحه 82، 83، 84، 85.