کد مطلب:120980 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:420

بردباری
مردی از شام، به تحریك معاویه، روزی امام را به دشنام گرفت.امام (ع) چیزی نفرمود تا ساكت شد، آنگاه با لبخندی شیرین او را سلام گفت و فرمود:پیر مرد!فكر می كنم غریب هستی، و گمان می برم در اشتباه افتاده ای، اگر از ما رضایت بخواهی، خواهیم داد و هم اگر چیزی بطلبی، و اگر راهنمایی می جویی، راهنماییت خواهیم كرد، و اگر باری بر دوش داری، برمی داریم و یا گرسنه یی سیرت می سازیم و اگر نیازمندی، نیازت برمی آوریم و باری، هر كاری داری، در انجام آن حاضریم. و هم اگر بر ما وارد شوی، راحت تر خواهی بود كه وسایل پذیرایی از هر گونه ما را فراهم است.



[ صفحه 9]



مرد، شرمسار شد و گریست و گفت:گواهی می دهم كه تو جانشین خداوند بر زمینی، خدا بهتر می داند كه رسالت خویش، كجا قرار دهد [1] .

تو و پدرت، نزد من، مبغوضترین بودید و اما اكنون محبوبترین هستید.

پیر مرد آنروز مهمان امام شد و چون از آنجا رفت به دوستی آن گرامی، گرویده بود [2] .

مروان حكم، - كه هیچگاه از آزار آن گرامی فروگذار نمی كرد-، به هنگام رحلت آن امام، در تشییع شركت كرد.

حضرت امام حسین (ع) فرمود:تو به هنگام حیات برادرم، هر چه از دستت برآمد، كردی، و اما اینك در تشییع او، حاضر آمده ای و می گریی؟!.

پاسخ داد:هر چه كردم، با كسی كردم كه بردباریش از این كوه- اشاره به كوهی در مدینه- بیشتر بود [3] .


[1] الله اعلم، حيث يجعل رسالته.

[2] بحار ج 43- ص 344.

[3] تاريخ الخلفاء ص 191.