کد مطلب:120981 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:442

خلافت
شامگاه بیست و یكم رمضان سال چهلم از هجرت، حضرت علی علیه السلام، شهید شد.بامداد آنروز، مردم در مسجد جامع شهر، گرد آمدند، حضرت امام حسن (ع) كه در آنوقت 37 سال داشتند بر منبر فراز آمدند و فرمودند:

دیشب، مرد یگانه ای از جهان رخت بست كه در میان



[ صفحه 10]



گذشتگان و هم در بین آیندگان، به دانش و كردار، یكتا بود.همراه پیامبر، جنگها كرد و در نگاهبانی اسلام و پیامبر، مجاهدانه كوشید، و پیامبر در جنگها، او را به سپاهسالاری می فرستاد و او هماره پیروز بازمی گشت...

از زرد و سفید- اشاره به زر و سیم- دنیا، بیش از 700 درهم نگذاشت، آنهم سهمیه ی او و بر آن بود كه با آن خدمتگاری برای خانواده ی خود فراهم آورد.

بدین هنگام، امام به سختی گریست و مردم نیز گریستند...

آنگاه بدانجهت كه امامت از مسیر راستین خود، انحراف نیابد، جمله یی چند، از خویش گفت:

من پسر پیامبرم كه مژده آور و بیم رسان بود و مردم را به سوی خدا می خواند.من شعله یی از آن چراغ فروزان پیامبری و از خاندانی هستم كه خداوند، پلیدی و آلودگی را از آنان دور گردانیده است و هم از آنانم كه در قرآن مجید، محبت ایشان به وجوب آمده است:

قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی [1] ...

«بگوی ای پیامبر، من از شمایان بر رسالتم، پاداشی، جز مهرورزی با خویشانم، نمی خواهم...»

آنگاه، امام نشست و عبد الله بن عباس برخاست و گفت:

مردم!، این- اشاره به امام حسن (ع) - فرزند پیامبر شما و جانشین علی (ع) و امام شماست، با او بیعت كنید!



[ صفحه 11]



مردم، گروها گروه، بدو روی آوردند و بیعت كردند [2] .

چون معاویه، از آنچه گذشت آگاه شد، جاسوسانی به كوفه فرستاد و به بصره، تا هر چه می گذرد، گزارش دهند و در حكومت امام.از درون، دست به خرابكاری بزنند.

امام، فرمان داد آنانرا گرفتند و گشتند و نامه یی نیز به معاویه فرستاد كه:جاسوس می فرستی؟ گویا جنگ را دوست می داری؟جنگ بسیار نزدیك است، منتظر باش!انشاء الله [3] .

از نامه هایی كه امام به معاویه نوشت و ابن ابی الحدید آنرا نقل می كند، اینست:

«...جای شگفتی است كه قریش پس از مرگ پیامبر، در جانشینی او به ستیزه برخاستند و خود را بر دیگران از عرب، بدین سبب كه از قبیله ی پیامبرند، برتر دانستند.

عرب نیز تن دردادند، اما قریش خود در میانه ی خویش، زیر بار برتری ما نرفت ما را كه از آنان به پیامبر نزدیكتر و خواستار حق خویش بودیم، كنار زدند و بر ما ستم كردند.ما از ستیزه كناره جستیم تا دشمنان و دورویان، از این راه، به تخریب اسلام برنخیزند.

امروز نیز از تو درشگفتیم كه داوطلب امری هستی كه به هیچ رو، سزاوار آن نیستی، نه در دین برتری داری و نه اثر خوبی از خویش بازگذارده ای، تو فرزند همان گروهی كه با



[ صفحه 12]



پیامبر جنگیدند و هم فرزند دشمنترین مردم قریش نسبت به پیامبر و اما بدان كه پاداش كردارهای تو با خداوند است و خواهی دید كه سرانجام، پیروزی از آن چه كسی است. سوگند به خدا، چیزی نخواهد گذشت كه عمرت پایان می یابد و به دیدار خدا می شتابی و او تو را به كیفر كردارهایی كه از پیش فرستادی، می رساند و خدا به بندگانش ستم نمی كند، علی (ع) رفت، مسلمانان با من بیعت كردند، از خدا خواستارم كه در دنیا چیزی مرا ندهد كه از آن كمبودی در امر دنیای دیگرم، به هم رسد:

آنچه مرا بر آن داشت تا این نامه را به تو، بنویسم، این است كه بین خود و خداوند.عذری داشته باشم، اگر تو نیز، چون دیگر مسلمانان، این امر را بپذیری به مصلحت اسلام است و تو خود نیز بهره یی بیشتر خواهی داشت، باطل را دنبال مكن، تو نیز چون دیگران با من، بیعت كن!

تو خود می دانی من سزاوارترم، از خدا بترس و ستمكار مباش و خون مسلمانان را محترم شمار و اگر حاضر نباشی، من همراه مسلمانان، به سوی تو خواهم شتافت و ترا به محاكمه خواهم كشانید تا خداوند كه بهترین داورانست، بین ما حاكم گردد....»

معاویه در پاسخ نوشت:

«...حال من و تو، همانند حال پیشین شما خاندان با ابوبكر است، یعنی به همانگونه كه ابوبكر، به بهانه ی تجربه ی بیشتر، مقام خلافت را از علی (ع) گرفت، من نیز،



[ صفحه 13]



خود را از تو سزاوارتر می بینم، و اگر می دانستم كه تو بهتر از من به امور مردم می رسی و با دشمن رویارویی می كنی، بیعت می كردم اما می دانی كه من از تو سابقه یی بیشتر دارم پس بهتر آنكه تو پیرو من باشی، من نیز قول می دهم كه خلافت مسلمانان پس از من با تو باشد و هم هر چه بیت المال عراق است از آن تو و نیز خراج و درآمد، هر ناحیه از عراق را كه بخواهی، در اختیار تو خواهم گذارد... و السلام» [4] .

معاویه به همان بهانه یی كه قریش به وسیله ی آن از حضرت علی (ع) روگرداندند، از بیعت با امام حسن (ع) سر باز زد، او در دل می دانست كه امام از او سزاوارتر است اما ریاستخواهی، او را از پیروی واقعیت بازمی داشت، چرا كه او می دانست كمی سن در پیامبرانی چون حضرت عیسی و یحیی، مانع پیامبری نبوده است، در امام نیز كه جانشین پیامبر است، همین گونه است.

معاویه، نه تنها از بیعت سر باز زد، بلكه در صدد از میان برداشتن امام برآمد. برخی را به پنهانی فرمان داد تا آن گرامی را بكشند، از این رو، امام، در زیر پیراهن، زره می پوشید و بی زره به نماز نمی رفت، به همین جهت یكروز كه یكی از این ماموران مخفی معاویه، به سوی امام تیر افكند، به آن گرامی صدمه یی وارد نیامد [5] .

همین معاویه، كه كمی سن را در امام بهانه می آورد و از



[ صفحه 14]



بیعت با او تن می زد، به هنگام ولایتعهدی یزید، این بهانه را فراموش و فرزند جوان خود را، جانشین خویش كرد و از مردم برای او بیعت گرفت.

معاویه، به بهانه ی ایجاد وحدت اسلامی و پیشگیری از اختلاف و اغتشاش، به عمال خود نوشت كه:با لشگر به سوی من آیید و آنان همان كردند كه او گفت.

معاویه آنان را بسیج كرد و به جنگ با امام به عراق فرستاد.

امام نیز، به حجر بن عدی كندی، فرمان داد تا فرمانداران و هم مردم را برای جنگ آماده سازد.

منادی به آیین آن زمان، در كوچه های كوفه، فریاد «الصلاة» برداشت و مردم به مسجد ریختند. امام بر منبر فراز آمد و فرمود:

معاویه به جنگ سوی شما آمده است، شما نیز به اردوگاه نخیله بروید...!همه، ساكت ماندند.

عدی، فرزند حاتم طائی معروف، از جای برخاست كه:من پسر حاتم هستم، سبحان الله، این سكوت مرگبار چیست كه جانتان را فراگرفته است؟

چرا به امام و پسر پیامبرتان پاسخ نمی دهید...از خشم خدا بیم كنید، مگر شما از ننگ، باك ندارید...؟

آنگاه، رو به امام كرد و گفت:گفتار شما را شنیدیم و با جان و دل به فرمانیم، و افزود كه:

من، هم اكنون به اردوگاه می روم، هر كه مایل است به



[ صفحه 15]



من به پیوندد.

قیس بن سعد بن عباده و معقل بن قیس ریاحی و زیاد بن صعصعه ی تیمی نیز با سخنرانیهای شورانگیز، مردمان را به جنگ راغب ساختند و به تجهیز سپاه از مردم پرداختند و آنگاه همه به اردوگاه رفتند [6] .

انبوه جمعیت در اردوگاه، به جز شیعیان، از این چند دسته نیز فراهم آمده بود:

1- خوارج، كه تنها برای جنگ با معاویه آمده بودند نه به جانبداری از امام.

2- آزمندانی كه دنبال غنائم جنگی بودند.

3- آنان كه به پیروی از روسای قبیله ها، شركت كرده بودند و انگیزه ی دینی نداشتند [7] .

امام (ع)، گروهی از این سپاهیان را، به سپهسالاری حكم به شهر انبار فرستاد، اما حكم با معاویه ساخت، - همچنانكه سرپرست بعدی- امام خود به ساباط مدائن رفت و از آنجا 12 هزار نفر را به عنوان پیشاهنگ جنگ به سالاری عبید الله بن عباس، به رزم با معاویه گسیل داشت و قیس بن سعد بن عباده ی انصاری را هم معاون كرد كه اگر عبید الله از میان رفت، او سپهسالار گردد.

معاویه در صدد برآمد كه قیس را بفریبد و یك میلیون درهم نزد قیس فرستاد تا با او همدست شود یا دست كم از



[ صفحه 16]



امام دست بردارد، قیس پاسخ داد كه:به نیرنگ، دین مرا نمی توانی از دستم بگیری. [8] برو این دام بر مرغ دگر نه، كه عنقا را بلند است آشیانه.

و اما سپهسالار اصلی لشكر، یعنی عبید الله بن عباس، تنها به وعده ی همان پول، فریفته شد و شبانه با گروهی از خاصان خویش، به سوی معاویه گریخت.بامداد آن روز، سپاه، بی سرپرست ماند، پس قیس با مردم نماز گزارد و سپهسالار شد و جریان را به امام گزارش داد [9] .

قیس دلیرانه می جنگید، معاویه چون راه فریب او را مسدود یافت جاسوسانی به میان لشگر امام فرستاد كه به دروغ جریان صلح قیس با معاویه را بپراكنند و نیز گروه دیگری را در میان لشگر قیس كه بگویند:

امام حسن با معاویه صلح كرده است [10] .

بدینترتیب، خوارج و آنانكه با صلح موافق نبودند، از این خدعه، فریفته شدند و ناگهان به حالت عصیانی به خیمه ی امام ریختند و به غارت پرداختند و حتی فرش زیر پای امام را ربودند و ضربه ای به ران آن حضرت وارد آوردند كه از خونریزی شدید، امام به حالت وخیمی درافتادند... [11] .

یاران امام، آن گرامی را به مدائن، به سرای سعد بن مسعود



[ صفحه 17]



ثقفی- فرماندار مدائن، كه از طرف حضرت علی (ع) منصوب شده بود- بردند.امام (ع) مدتی در خانه ی ثقفی به معالجه پرداخت. در این بین به او گفتند، برخی از روسای قبائل- كه انگیزه ی دینی نداشتند و یا با امام به دشمنكامی می زیستند- به معاویه در پنهان نوشته اند كه:اگر به عراق آیی، پیمان می بندیم كه امام (ع) را به تو بسپاریم.

معاویه، نامه های اینان را، عینا نزد امام فرستاد و تقاضای صلح كرد با این پیمان كه هر شرطی كه امام بفرماید، پذیرا خواهد شد [12] .

امام، به شدت بیمار بود و هم، یارانش از هر سو پراكنده شده بودند و لشگریان و سربازان، از جهت ایده ئولوژی و اهداف، یگانگی نداشتند و هر یك سازی جدا می نواختند و در راهی دیگر، می تاختند...و باری، از هیچ سو و به هیچ رو، ادامه ی جنگ به سود شیعیان و حتی اسلام نبود، چرا كه معاویه اگر به وسیله جنگ، رسما پیروز می شد، اساس اسلام را از هم می پاشید، و هم دودمان همه ی شیعیان- مسلمانان راستین- را از زمین برمی چید.

پس، ناگزیر، امام با شرایطی بسیار و سخت، به صلح تن درداد [13] .

برخی از مفاد این شرایط از این قرار است:

1- خون شیعیان، محترم و محفوظ بماند و حقوقشان



[ صفحه 18]



پایمال نگردد.

2- به علی (ع) دشنام ندهند [14] .

3- معاویه، از درآمد- دارابگرد- یك میلیون درهم، بین یتیمان جنگ جمل و صفین، تقسیم كند.

4- امام (ع)، معاویه را، «امیر المؤمنین» نمی خواند [15] .

5- معاویه باید براساس كتاب خدا و سنت پیامبر (ص) عمل كند [16] .

6- معاویه، پس از مرگ، خلافت را به دیگری وانگذارد [17] .

معاویه، این شرایط و شرایط دیگر را- كه همه برای حفظ اسلام، به ویژه شیعیان لازم بود- پذیرفت، و جنگ پایان یافت.


[1] سوره ي شوري آيه ي 23.

[2] ارشاد مفيد ص 170- 169 نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد ج 16 ص 30.

[3] ارشاد مفيد ص 170.

[4] ابن ابي الحديد ج 16 ص 35.

[5] بحار ج 44 ص 33.

[6] نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد ج 16 ص 40- 37.

[7] ارشاد مفيد، ص 171.

[8] تاريخ يعقوبي ج 2 ص 207- 204.

[9] ارشاد مفيد ص 172.

[10] تاريخ يعقوبي ج 2 ص 207- 204.

[11] تاريخ يعقوبي ج 2 ص 207- 204- تاريخ طبري، ج 7 ص 1.

[12] ارشاد مفيد ص 173- 172.

[13] تاريخ يعقوبي ج 2 ص 207- 204.

[14] ارشاد مفيد ص 173- مقاتل الطالبيين ص 26.

[15] بحار ج 44 ص 3- 2.

[16] بحار ج 44 ص 65، در اين ماده از صلحنامه جمله ي ديگري هم نقل شده است ولي چون به نظر ما صحيح نبود در اينجا نيامد.

[17] بحار ج 44 ص 65، در اين ماده از صلحنامه جمله ي ديگري هم نقل شده است ولي چون به نظر ما صحيح نبود در اينجا نيامد.