کد مطلب:133216 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:278

اریستوکراسی
در فصل گذشته، انحرافات اصولی پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله را شرح كردیم و اینك برای وقوف بر نتایج حاصله از شیوه ی حكومت نخستین، در این فصل گزارشی از اوضاع دوران عثمان كه اوایل شكوفا شدن نهال های بازگشت به جاهلیت گذشته است، از نظر می گذرانیم.

می دانیم كه انتخاب عثمان طبق دستور عمر در یك شورای شش نفری مركب از «علی»، «عثمان»، «طلحه»، «زبیر»، «عبدالرحمان بن عوف»، «سعد بن ابی وقاص»، صورت گرفت. شورا طبق دستور، بدین ترتیب بود كه اگر یكی اكثریت را برد، یك یا دو نفری كه مخالفت كنند، گردن زده شوند و در صورت تساوی آرا، برنده دسته ای باشد كه عبدالرحمان بن عوف در بین آنهاست!

بدین ترتیب، وضع معلوم بود؛ زیرا سعد، تابع عبدالرحمان و عبدالرحمان طرفدار عثمان بود. [1] و حزب اموی كه در انتخابات غالب بود، بطور یكنواخت علیه احزاب دیگر كوشش می كرد. [2] .

انتخاب عثمان، بنی امیه را - همان گونه كه ابوسفیان گفت - به مراد دل خود رسانید و مقدمات قبضه كردن همه جانبه ی اوضاع، برای آنان فراهم آمد. اینان علاوه


بر اشغال مناصب حكومتی و دخالت در همه شؤون مملكتی، به تاراج بیت المال مسلمین مشغول شدند و با استفاده از نرمخوئی خلیفه، قیافه ی سیاسی و اجتماعی را به صورتی دیگر در آوردند... و اینك ما برای آنكه وضع مملكت اسلامی را در دوران عثمان بررسی كنیم، چند شاهد تاریخی كه همه حاكی از درهم ریختگی اوضاع آن زمان است، ذكر می كنیم:

وقتی «سعید بن عاص» استاندار عراق در یك شب نشینی گفت: «أنما السواد فطیر القریش» یعنی: «سواد عراق حكم نان برآمده ی قریش را دارد»؛ مالك اشتر كه یكی از رجال متنفذ عراق بود به غلامانش دستور داد، او را كتك زدند و گفت: این كشور با شمشیر مجاهدین اسلام گرفته شده و مال مجاهدین اسلام است؛ بر اثر این گفتگو، سعید، مالك، كمیل، صعصعة بن صوحان و چند تن دیگر را به شام فرستاد. اینان بر معاویه وارد شدند، صعصعه و معاویه گفتگوشان شد و صعصعه، به تندی با او صحبت كرد. معاویه جریان را به عثمان گزارش كرد. عثمان دستور داد آنان را به «حمص» فرستند، والی حمص عبدالرحمان پسر خالد بن ولید بود كه بسیار خشن و زورگو بود این شخص با تبعیدی ها بسیار بد رفتاری می كرد و من جمله آنكه سوار اسب می شد و این محترمین را جلوی اسب خویش می دوانید و بدین ترتیب هم آنها را خفیف می كرد و هم رنجشان می داد و بالاخره به مركز نوشت كه بهتر است اینها به عراق برگردند. مراجعت این عده به عراق و انتشار اخبار مربوط، یكی از عوامل طغیان علیه عثمان بود.

- مورد دیگر: «ولید بن ابی معیط» والی كوفه بود، یك روز صبح با پیراهن خواب شراب آلوده به مسجد آمد و نماز را چهار ركعت خواند. عده ای پس از بازگشت او به خانه اش هجوم برده و او را مست یافتند، انگشتر او را در آورده و برای گواهی پیش عثمان رفتند. عثمان به تندی آنان را رد كرد. شاكیان به حضور علی بن ابی طالب علیه السلام آمدند و علی علیه السلام به عثمان اعتراض كرد؛ وی رأی امام را خواست. امام فرمود: ولید را احضار كن؛ پس از احضار او، علی علیه السلام بر او تازیانه زد و وقتی ولید بدو فحش داد، وی را كشید و به زمین زد، عثمان گفت: حق نداری با او چنین


كنی. حضرت علی علیه السلام فرمود: بدتر از این هم می توانم.

- مورد دیگر: وقتی سعید به جای ولید والی كوفه شد، بالای منبر ننشست و گفت منبر را تطهیر كنید؛ ولید پلید و نجس بود. بعد خود سعید به كارهای ناشایست دست زد. مالك اشتر به همراهی هفتاد سوار پیش عثمان رفتند و تقاضای عزل او را كردند. در همین احوال والی مصر «عبدالله بن ابی سرح» و سعید والی كوفه نیز به پایتخت آمدند. عثمان با عبدالله مشورت كرد. وی رأی داد كه برای جلب نظر مردم، عزل سعید خوب است. سعید گفت: اگر چنین كنی عزل و نصب والی به دست مردم خواهد افتاد و شوكت تو كاسته می شود. اینان را با مجاهدان به میدان جنگ فرست!

عمروعاص كه این گفتگو را شنید، به مسجد آمد و جریان را به طلحه و زبیر گفت: وقتی مالك اشتر آمد بدو اطلاع دادند كه موقعیت سعید محكم تر شد! مالك اشتر گفت: اگر پول داشتم زودتر به كوفه می رفتم و نمی گذاشتم سعید وارد كوفه شود و بالاخره طبق پیشنهاد طلحه و زبیر از هر كدام پنجاه هزار درهم قرض كرد و به اطرافیان داد و فوری خود را به كوفه رسانید و با شمشیر به مسجد آمد و به مردم گفت: امیری كه از او گله داشتید برمی گردد، و مامور است شما را به جبهه جنگ فرستد. وی از ده هزار نفر بیعت گرفت كه نگذارند سعید به كوفه برگردد. جریان را مخفیانه به سعید گزارش كردند. وی از بین راه برگشت و «ابوموسی اشعری» والی شد. [3] مصریان از مظالم «عبدالله بن ابی سرح» برادر رضاعی عثمان به ستوه آمده بودند به مركز آمده و تقاضای عزل عبدالله را كردند. عثمان توسط شاكیان، نامه تهدید آمیزی برای عبدالله فرستاد. عبدالله را خواندن نامه بشدت ناراحت شد و یكی از آنان را كشت!

این مسأله موجب ناراحتی عمومی شد و باعث گردید كه جمعیت هزار نفری به مدینه آمده و بزرگان مدینه را به وساطت پیش خلیفه فرستادند. علی بن ابی طالب علیه السلام هم با جماعتی پیش عثمان آمد و گفت: حق به جانب مردم بده،


عثمان به مردم گفت: هر كه را كه انتخاب كردید او را به مصر می فرستم.

مردم «محمد بن ابی بكر» را انتخاب كردند. وی با عده ای از مهاجرین و انصار راه مصر را در پیش گرفتند؛ در بین راه به مرد مشكوكی برخوردند و پس از تفتیش معلوم شد كه حامل نامه ای است خطاب به عبدالله بن ابی سرح بدین مضمون: «وقتی كه محمد بن ابی بكر و همراهانش آمدند؛ آنان را بكش و نامه شان را پاره كن و به كار ادامه شده تا نامه من به تو برسد!»

نامه مكشوفه به امضاء و مهر مهاجرین و انصار، صورت مجلس شد و محمد بن ابی بكر و همراهان به مدینه بازگشتند. خبر در مدینه منتشر شد و مردم را بشدت عصبانی كرد. عده ای به همراه علی علیه السلام، عمار و سعد پیش عثمان آمدند. عثمان نوشتن نامه را منكر شد و پس از كنجكاوی معلوم شد نامه به خط مروان است. مردم خواستند خلیفه، مروان را تسلیم مردم كند. عثمان امتناع كرد. علی علیه السلام كه می خواست اختلاف را برطرف كند، پیش عثمان آمد و گفت: با مردم صحبت كن و آنان را آرام نما!

عثمان طی خطابه ای اظهار پشیمانی كرد و به منزل آمد. مروان كه در هنگام خطابه ی عثمان حضور نداشت پیش عثمان رفت و گفت: «مردم را بر خودت جری كردی» عثمان پشیمان شد و گفت: گذشته، گذشته است. مروان گفت: الان مردم دور خانه ات جمع شده اند و هر كسی تقاضایی دارد. عثمان گفت: من خجالت می كشم، تو برو با آنها صحبت كن. مروان با مردم كه از سر و دوش هم بالا می رفتند، چنین گفت: اینجا چه كار دارید؟ چرا جمع شده اید؟ برای چپاولگری آمده اید؟ رویتان سیاه باد می خواهید سلطنت را از ما بگیرید! بروید گم شوید، ما مغلوب شما نخواهیم شد! مردم با ناراحتی شدید برگشتند؛ جریان به عرض علی علیه السلام رسید. وی بار دیگر پیش عثمان آمد و او را نصیحت كرد. انقلابیون بار دیگر به در منزل عثمان آمدند و تقاضای تسلیم مروان را داشتند؛ خلیفه هم در امتناع پافشاری كرد.

این جریان منتهی به كشتن عثمان شد. [4] این وقایع نشان می دهد كه در زمان


عثمان، یك دستگاه حكومتی دچار هرج و مرج شدید شده بود و نمایندگان و مشاورین عثمان یك عده مردم بی عقل و عیاش و خودسر بودند و خلیفه نیز از نیروی تصمیم و ارده برخوردار نبود. و اطرافیان از سستی او بنحو اتم و اكمل سوء استفاده می كردند.

در چند گزارش فوق، تلون مزاح و بی سیاستی خلیفه و درجه نفوذ اطرافیان او را از نزدیك مشاهده كردیم و اینك آمار گیج كننده ای از هرج و مرج و یغماگری ها و ثروت اندوزی های دوران عثمان ذكر می كنیم.

عثمان پس از فتح «ارمینیه» خمس تمام آن را به مروان بخشید. مروان علاوه «فدك» را نیز به تصرف آورد و عثمان صد هزار درهم از بیت المال بدو بخشید. عبدالله بن خالد كه از او صله خواست، چهارصد هزار درهم داد. به «حكم بن العاص» دشمن معروف اسلام و طرد شده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله صد هزار درهم به عنوان صله داد.

بازار «نهروز» را كه پیغمبر صلی الله علیه و آله وقف كرده بود، به «حرث بن حكم» بخشید و وقتی دخترش عایشه را به حرث نامبرده داد، صد هزار درهم به او پرداخت.

در اطراف مدینه چراگاه های سرسبزی بود كه در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و ابوبكر و عمر وقف احشام مسلمین بود. عثمان آن را خاص بنی امیه كرد.

در آمد آفریقا را از مصر تا طنجه دربست به عبدالله بن ابی سرح بخشید. به ابوسفیان 200 هزار درهم پول داد.

روزی كه می خواست صد هزار درهم به مروان حكم دهد. «زید بن ارقم» كه كلید دار بیت المال بود، گریه كنان كلید را پیش او انداخت و گفت: این پول زیاد است. عثمان او را عزل كرد. وقتی اموالی از عراق آوردند همه را بین بنی امیه تقسیم نمود.

یك شتر حامل صدقات آمد، آن را یكجا به دامادش داد و او را سرپرست صدقات «قضاعه» كرد و این صدقات را كه بالغ بر سه میلیون بود بدو بخشید [5] .


به این ترتیب ملاحظه می شود كه حال و روز بیت المال مسلمین به چه صورتی بود و خلافت اسلامی كه باید عهده دار رسیدگی به طبقه محروم و مفلوك باشد، چگونه مسخ شده بود.

آمار تكان دهنده بالا را خواندید؛ حالا آمار ذیل را هم از قول «مسعودی» نقل می كنیم:

«زبیر بن عوام» در بصره، در اسكندریه و در كوفه منازل متعدد ساخت، 150 هزار دینار زر، هزار اسب و هزار كنیز به جای گذاشت.

«طلحة بن عبدالله» در كوفه خانه ساخت و غله ی او در عراق روزی هزار دینار بود. وی خانه ای در مدینه از گچ و آجر و ساروج ساخت.

«زید بن ثالت» كه مرد، طلا و نقره هایش را برای تقسیم با تبر می شكستند.

اموال دیگر او صد هزار دینار طلا قیمت داشت. «یعلی بن امیه» وقتی مرد، قیمت آب و زمین هایی كه داشت، صد هزار دینار ارزش داشت.

«عبدالرحمان بن عوف» خانه ای وسیع ساخت كه در سر طویله اش هزار شتر و ده هزار گوسفند و صد اسب بود. وقتی اموالش را تقسیم كردند، قیمت یك هشتم تركه او هشتاد و چهار هزار دینار طلا می شد. خود خلیفه سوم وقتی مرد، صد و پنجاه هزار دینار طلا و یك میلیون درهم پول نقد از او باقی ماند و قیمت املاك او در «وادی القری» و «حنین» و غیره، صد هزار دینار طلا بود. اینها، به اضافه اسبها و شتران بسیاری كه وی داشت.

مسعودی این وضع را با وضع امام علی علیه السلام و عمر تطبیق می كند كه وقتی عمر در سفر مكه 16 دینار طلا خرج كرد، به پسرش گفت: ما اسراف كردیم و علی علیه السلام وقتی از جهان رفت، امام حسن علیه السلام در منبر گفت از مقرری پدرم هفتصد درهم زیاد آمده كه تمام تركه اوست. [6] .

اوضاع زمان عثمان، همه ی مسلمین را به ستوه آورده بود. از چهره های درخشانی كه در زمان او جلب توجه می كند، «ابوذر غفاری» است كه یار صمیمی و


فداكار رسول خدا صلی الله علیه و آله و مورد اعتماد او بود. ابوذر در برابر این هرج و مرج بی تاب می شد و این جا و آن جا به سخرانی می پرداخت و می گفت: «عجب می كنم، از كسی كه در منزل خود قوت ندارد، چگونه شمشیر نمی كشد و از منزل بیرون نمی آید.» و باز می گفت: «وقتی فقر و ناداری به شهری می رود كفر و بی ایمانی به او می گوید؛ مرا با خود ببر.»

ابوذر وقتی به شام آمد و كاخ معروف «الخضراء» معاویه را دید گفت: «اگر این مال، مال خداست، خیانت است و اگر این مال تو است، اسراف است» عثمان، این مرد شریف و صریح را دوباره تبعید كرد و بار دوم در تبعیدگاه بمرد!

در پایان این فصل اصول انحراف زمان خلفا را بدین گونه از زبان علایلی خلاصه می كنیم:

«جهاتی كه در حكومت خلفا بود و باعث اضطراب امت اسلام شد، چنین است:

1- اختلاف مهاجر و انصار در بیعت سقیفه و كناره گیری فاطمه و بنی هاشم از بیعت كه انعكاس مهمی در عالم اسلام داشت و باعث ارتداد و تمرد و جرأت عده ای شد.

2- سخت گیری بر اهل بیت علیهم السلام كه عده ای را برای یاری آنان برانگیخت و مخصوصا طبق روایت مسعودی، ابوبكر می گفت: كاش خانه فاطمه را تفتیش نمی كردم و طبری می گوید كه می گفت: كاش فدك را به او داده بودم.

3- حكومت خلفا به تمام معنی دموكراسی بود. دموكراسی بدون قانون. جز قوانینی كه در قرآن و سنت بود. حكومت، سلطه ی حكومتی نداشت.

4- مسلمین عصر خلفا كه همان عرب های جاهلیت و بی باك و عاقبت نیندیش بودند، با آمدن اسلام زندگیشان سر و سامانی یافت و تشكیل اشرافیت دادند و امتیاز پرستی امت به وجود آمد.

5- مبلغینی مانند «ابوذر» و «رافع بن خدیج» پیدا شدند كه مردم را به یاد عصر پیغمبر صلی الله علیه و آله می انداختند و از وضع موجود انتقاد می كردند. این مبلغین در روحیه ی مردم، بسیار مؤثر بودند.


6- عثمان در برابر سیل دنیا پرستان سستی می كرد و خودش هم در جرگه آنان در آمد.

7- خلفا، همه غنایم را بین مسلمین قسمت كردند. بیكاری و خوش گذرانی و فسا زیاد شد و به قول مسعودی، «مردم بیكار، حلقه حلقه در مسجد مدینه می نشستند و كاری جز سرگذشت گویی و دخالت در امور نداشتند. مردم به اعتماد بیت المال بودند و فضول شدند و در هر كاری مداخله می كردند، و هر كس در آرزوی مقامات بزرگ بود.» در نتیجه ی این روحیه، لشكر اسلام با آنكه فنون نظامی را یاد گرفت ولی به صورت ارتش منظم و ورزیده ای كه دارای روح نظامی صحیح باشد و روح انقیاد و اطاعت از مافوق در آنها به وجود آید در نیامد و لذا لشكریان در امور كشوری دخالت می كردند و سرلشكران و شجاعانی مثل طلحه و زبیر را به طرف خود دعوت می كردند و سلطه حكومت وقت را درهم می شكستند.

8- خلفا به نشر دعوت اسلام و انفاذ تعلیمات دین و تربیت مردم بر اساس روح اسلام (یعنی ایمان با بصیرت و رغبت) بی اعتنا بودند، در حالی كه پیغمبر صلی الله علیه و آله با اعزام مبشرین، مردم را به اسلامی دعوت می كرد كه از روی صفا و عقیده باشد، نه صرف قانون شناسی، ما مدركی نداریم كه خلفا بدین جهت توجه داشتند.

9- تقالید و شیوه های بدوی و روح قبیله ای و بیابان گردی كه خود مایه ی اختلاف است، در بین مسلمین آن روز رواج داشت و حكومتی كه بر پایه روح بیابان گردی و قبیله ای باشد استوار نیست (و بر قرار نخواهد ماند).»

این بود خلاصه وضع موجود آن روز كه با روح اسلام و مقیاس هایی كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله قرار داده بود، تفاوت زیاد داشت. اینها را نه یك دانشمند شیعی مذهب، بلكه استاد علایلی دانشمند بزرگ اهل سنت آورده است.



[1] النص و الاجتهاد.

[2] تاريخ الحسين.

[3] تاريخ الحسين، ص 37، به نقل از مسعودي.

[4] الامام علي، ج 4، صص 892 - 885.

[5] شرح نهج البلاغه ج 1، ص 98 - الامام علي، ج 4، ص 857.

[6] مروج الذهب، ج 2، صص 422 و 426.