کد مطلب:150180 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:271

مقدمه
اسلام آیین عزت و سربلندی و بزرگواری است. عزت و بزرگواری واقعی را از آن خدا، رسول خدا و مؤمنان می شناسد، جایی كه می فرماید: «ان العزة الله و لرسوله و للمؤمنین» در مقابل آن، ذلت و خواری مخصوص منكران خدا، معاندین رسول و مخالفان مؤمنان است.

زندگی و حیات انسان به روحیات و خصوصیات روحی او قائم است، نه به خصوصیات جسمی. این خصوصیات درونی انسان هستند كه به او نشاط و امید حركت می بخشند و باعث رشد و تعالی و پیشرفت او می گردند. در مقابل در وجود انسان، تمایلات و علاقه هایی از قبیل حب ریاست، شهرت و میل به ثروت و شهوت وجود دارد كه می تواند نقاط ضعف و جنبه های منفی انسان به شمار می آیند. هر یك از آحاد بشری در مقابل هر یك از این تمایلات و روحیات زبون و ناتوان است و می شود او را از آن راه شكست داد.

یكی دیگر از نقاط ضعف عمده در انسان، عشق به زنده ماندن و ترس از مرگ است و كمتر انسانی پیدا می شود كه خود را در مقابل این پیشامد سهمگین نبازد و زبون و ذلیل نسازد.

هرگاه شخصی را طوری تربیت كنند كه نقاط ضعف او به كلی از بین برود و تمایلات منفی در او تأثیر نگذارد، چنان قوی و محكم خواهد شد كه اگر تمام قوای عالم گرد آیند نخواهند توانست او را مغلوب سازند وچنین شخصی مطلقا شكست ناپذیر خواهد بود.

مشكل اساسی بنی امیه در این بود كه با مردی روبرو بودند كه نه می شد از راه تمایلات نفسانی و صفات منفی در او نفوذ كرد و نه از طریق لشكركشی و كشتن و قتل و غارت.

سیدالشهدا (ع) سختیها و شداید را با چهره ای بشاش و روحیه ای بسیار قوی و عالی استقبال می كرد. پایداری، اراده و استقامت و مناعت طبع و عزت نفس او حیرت آور بود. شمر بن ذی الجوشن، آنگاه كه با فرمان شدیداللحن دایر بر جنگ با امام یا تسلیم مطلق او به كربلا وارد شد، ابن سعد پس از آگاهی از دستور كوفه به شمر بانگ زد و گفت:

«وای بر تو! كار را بر من تباه كردی. به خدا قسم، حسین كسی است كه روح پدرش علی میان دو پهلوی او است [1] ، هرگز تسلیم نمی شود... و بنا به نقل طبری چنین گفت: «به خدا قسم، حسین با مناعت و زور نشنوی میان دو پهلوی خود دارد.» [2] .

آن انسان بزرگ در روز عاشورا در حالی كه میان آن همه دشمن خون آشام و لجوج محصور بود و بسته شدن آب و ناله و فریاد زنان و اطفال، او را بشدت ناراحت می كرد و خطر مرگ، خود و فرزندان و برادران و یارانش را تهدید می كرد و آینده مبهم و وحشتناكی در انتظار زنان و فرزندان و اطفالش بود، با كمال اطمینان و اعتماد به نفس به یاران خود چنین گفت:

«خداوند به كشته شدن شما و من در این روز اجازه داده است. خویشتن داری نمایید و جهاد كنید. این خدای من است كه اجازه داده است من و همه یاران پیر و جوانم امروز در راه خدا و به خاطر پایدار ماندن فضیلت و حق و عدالت، طعمه ی شمشیر بنی امیه گردیم و اهل بیت من به اسارت افتند، تا كلمه ذلت در قاموس زندگی من ثبت گردد، و مردم بدانند حقیقت آن نیست كه پیوسته دست ظالم را ببوسند و او رادر مقدرات ملتی بگذارند...» [3] .

مرد خدا تن به مذلت نمی دهد.

انسان به كسب عزت و ذلت مخیر است.

این سخن تا قیامت بر چهره تاریخ و بر تارك جوانمردان خواهد درخشید كه حسین (ع) شهید راه فضیلت و عدالت و جوانمردی است.

عبیدالله بن زیاد، چاكر و خانه زاد اموی، پس از هلاكت یزید، چون خواست از شهر بصره فرار كند، لباس زنانه پوشید و مردی را پشت سرش سوار كرد كه به شورشیان می گفت:

«كنار شوید! این زن از خاندان من است. به دیار زنان ابن زیاد آمده بود، می خواهم او را ببرم.»او با این شیوه ننگین و حقارت آمیز گریخت و خود را در پرتو این ذلت و پستی از مرگ نجات داد. [4] .

امام حسین بن علی (ع) در گیر و دار معركه عاشورا، در میان انبوه دشمنان فراوان و در موقعیتی كه دشمنان از چهار سو، بلكه از شش سو - از راست و چپ و شمال و جنوب و بالای سر و زیر پا - او را در محاصره داشت، هنگامی كه با پیشنهاد بیعت با یزید مواجه می گردد تا از آن معركه خونبار و هراس انگیز جان سالم به در ببرد، با كمال شهامت و جوانمردی، و مهمتر به عظمت تاریخ فضیلت و انسانیت اعلام فرمود: والله لا اعطیكم بیدی اعطا الذلیل و لا افر فرار العبید.» [5] به خدا قسم، هرگز دستم را همانند دست ذلیلان و زبونان به شما نمی دهم و همچون بردگان از پیش شما نمی گریزم.

این سخن بزرگ در آن اوضاع ویژه از سعه صدر و عظمت درون حكایتهایی دارد كه ژرفا و گستردگی آن را جز خدای بزرگ كسی نمی داند.

این سخن بزرگ در آن اوضاع ویژه از سعه صدر درون حكایتهایی دارد كه ژرفا و گستردگی آن را جز خدای بزرگ كسی نمی داند.

روز عاشورا، آنگاه كه عده ای از یاران امام حسین (ع) در خاك و خون غلتیدند، او به جای اینكه روحیه خود را از دست دهد و دست تضرع به سوی آنان دراز كند، با ثبات و استقامت كامل گفت: «به خدا قسم، به هیچ یك از خواستهای اینان تن در نمی دهم تا خدای خود را ملاقات كنم، در حالی كه به خون خود آغشته ام.» [6] .


[1] ارشاد مفيد، ص 213.

[2] تاريخ طبري، ج4، ص315، به نقل از مرد مافوق انسان، آقاي قرشي، ص 163.

[3] اثبات الوصية مسعودي، ص 216.

[4] الامامة و السياسة، ج 2، ص 21، به نقل از مرد مافوق انسان، تأليف جناب آقاي قرشي.

[5] ارشاد مفيد، ص 218.

[6] نفس المهموم، ص 633.