کد مطلب:161217 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:273

گذشت
روزی یكی از غلامان آن حضرت، جنایتی را مرتكب شد كه مستوجب كیفر بود. حضرت دستور دادند وی را تنبیه كنند. غلام با آشنایی به قرآن و عواطف پاك حسین بن علی علیه السلام، بخشی از آیه ی 134 سوره ی آل عمران را قرائت كرد و گفت: «الكاظمین الغیظ».

سالار شهیدان فرمود: او را آزاد كنید. غلام بخش بعدی آیه را خواند: «و العافین عن الناس». حضرت فرمود: «از لغرش تو گذشتم». غلام بخش نهایی آیه را خواند «و الله یحب المحسنین». امام فرمود: «برو در راه خدا آزادی؛ و بدان كه بعد از این، حقوق و جیره ات را دو برابر كردم». [1] .

همچنین نقل است كه از جمله دشمنان سرسخت اهل بیت علیهم السلام، عصام بن المصطلق بود. وی از دمشق به مدینه آمد و با امام حسین علیه السلام ملاقات كرد. عصام خود نقل می كند: با بغض و دشمنی علی علیه السلام و اولاد او بزرگ شده بودم و با این دیدگاه، وارد مدینه شدم. از دیدار حسین بن علی علیه السلام، آتش كینه و حسد من شعله ور گشت؛ لذا خیلی اسائه ی ادب كردم، ولی امام حسین علیه السلام با بزرگواری و متانت خاصی با من برخورد نمود و مرا شرمنده و از كرده ی خود پشیمان ساخت. ایشان به من فرمود: «آرام باش و خود را گرفتار نساز. از خدا برای من و خودت طلب آمرزش كن. چرا سخنان نامطلوب به زبان می آوری؟ اگر نیاز داری كمك می كنم؛ اگر مشكل دیگری داری، یاری می كنم و اگر مشكل فكری داری، تو را ارشاد می سازم». سخنان حسین علیه السلام بكلی مرا دگرگون كرد. ایشان سپس سؤال فرمود: «تو از مردم شام هستی؟» گفتم بلی. ایشان فرمود: «مردم شام عادت دارند كه به ما فحش و ناسزا بگویند و این عادت زشت را معاویه در آنان فراهم ساخته است.


حالا بیا و هر مشكلی كه داری، تو را كمك نمایم». با این رفتار بزرگوارانه امام حسین علیه السلام، چنان تأثیر و انفعال پیدا كردم كه از خدا می خواستم زمین شكافته شود و من در اعماق آن فروروم. سرانجام از حسین دور شدم و در جمع مردم قرار گرفتم و الان شخصی محبوبتر و گرامی تر از حسین و پدر او علی بن ابیطالب علیهم السلام نمی شناسم. [2] .


[1] جلاء العيون شبر ج 2، ص 27.

[2] منتهي الامال، ص 286.