کد مطلب:193899 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:303

حکایت
مرحوم شیخ محمود عراقی [1] كه از شاگردان مبرز شیخ انصاری [2] بوده است در قسمت پایانی كتاب دارالسلام قصه هایی را با ذكر سند در احوال فقها و علما آورده است كه سند بعضی از آنها شیخ انصاری و ملا احمد نراقی [3] است. یكی از این ماجراها مربوط به میرزای قمی است كه شیخ انصاری عصر او را درك كرده است؛ چرا كه شیخ انصاری متولد 1214 قمری است و میرزای قمی به سال 1231 چشم از جهان فروبست؛ به عبارت دیگر وقتی میرزای قمی رحلت كرد، شیخ جوانی هفده ساله بود. این قصه به موضوع مورد بحث چندان ارتباط ندارد، اما از آن جا كه می گویند میرزای قمی بسیاری از كراماتی كه به دست آورده از آن رو بوده كه به زبانش پر و بال نداده است، ذكر آن خالی از فایده نیست.

شیخ محمود عراقی در كتاب دارالسلام آورده است كه شخصی از راه دریای عمان عازم حج بود. در بین راه همیان پول خود را درآورده بود و داشت محاسبه می كرد كه چقدر از



[ صفحه 64]



پول هایش خرج شده و چقدر مانده است. در همین حال متوجه می شود كه شخصی از طبقه بالای كشتی او را می پاید. چند لحظه بعد همان شخص از بالای كشتی شروع به داد و فریاد كرد كه همیان پول مرا دزدیدند، پلیس كشتی آمد و پرس و جو را آغاز كرد. او نشانی و مشخصات همیان این زائر بیت الله الحرام را به آنها داد، كه رنگش چنین است و این مقدار پول داخل آن است. آن زائر دید دقیقا مشخصات همیان او را می دهد و می خواهد از این طریق پول هایش را به چنگ آورد. با خود گفت: خدایا، چه كار كنم؟ الآن است كه مرا به جرم دزدی دستگیر كنند و پول هایم را نیز از دست بدهم و چه بسا به مجازات برسم. این بود كه گفت: یا امیرمؤمنان، این پول های من نزد شما امانت باشد، و پول ها را به دریا انداخت مأمورها همه را گشتند تا نوبت به او رسید. او را نیز تفتیش كردند، اما چیزی پیدا نكردند. از این رو شخصی را كه در طبقه فوقانی كشتی بود به جرم این كه تهمت زده است به مجازات رساندند. اما مجازات او هیچ فایده ای به حال این زائر بی نوا نداشت؛ زیرا پول هایش را از دست داده بود. با هزار بدبختی به حج رفت و در راه بازگشت، به نجف اشرف و حرم امیرمؤمنان علیه السلام رفت و عرض كرد: یا امیرمؤمنان، ما به شما اعتقاد داریم. من همیان خود را به رسم امانت به شما سپردم و اكنون هم آن را از شما می خواهم. شب حضرت علی علیه السلام را در عالم رؤیا دید كه به او فرمودند: به قم برو و امانت خود را از میرزای قمی بگیر. از خواب بیدار شد. میرزای قمی را نمی شناخت، اما به طرف قم حركت كرد. به قم كه رسید، از مردم پرس و جو كرد كه میرزای قمی كیست و خانه اش كجاست؟ گفتند: مرجع تقلید است و خانه اش در فلان محله قرار دارد. خدمت میرزا رسید و ماجرا را برایش نقل كرد. میرزای قمی نیز همان همیان را از زیر عبایش درآورد و به او داد. وقتی آن را باز كرد، دید پول ها دست نخورده است.

میرزای قمی نیز مثل دیگران، انسانی معمولی بود، اما با زحمت و پشتكار به این مقام رسیده بود. گفته اند خیلی از چیزهایی كه به دست آورده بود، از راه سكوت و نگه داشتن زبان بوده است. انسان باید قدرت نگه داشتن زبان را كسب كند و مهار زبانش را به دست بگیرد. متأسفانه مهار زبان اغلب مردم در دست زن و بچه و برادر و خواهر و مشتری



[ صفحه 65]



است و انسان باید با تمرین مهار زبانش را در دست خودش بگیرد.

میرزای قمی كه به این مقام رسیده بود، چنین نبود كه اصلا سخن نگوید. بلكه میرزا درس می گفته، بحث می كرده، و ریگ هم در دهانش نبوده است. ریگ دهان، عقل انسان است.

در روایت آمده است كه انسان باید «هش» و «بش» یعنی دارای چهره ی گشاد باشد. لازم نیست همیشه ساكت باشد، اما باید كاری كند كه سخنانش به درد آخرت بخورد. البته صحبت كردن در مورد دنیا هم گاهی اوقات خوب است و علاوه بر منفعت دنیایی، منافع اخروی نیز در بر دارد. برای تحصیل معاش باید سخن گفت و با دیگران ارتباط یافت. كسب روزی به اندازه ای كه انسان در مقابل دیگران دست نیاز دراز نكند از فضایل است و ثواب دارد و اگر مؤمنی این كار را انجام دهد طلب دنیا نیست، بلكه طلب آخرت است. شخصی به امام صادق علیه السلام عرض كرد: من دنیا را دوست دارم. حضرت فرمودند: امور دنیوی و پول را برای چه می خواهی و آن را دوست داری؟ گفت: یابن رسول الله، می خواهم با پول صله رحم كنم، صدقه دهم و آبروی خود را حفظ نمایم. حضرت فرمودند: این پول درآوردن كسب دنیا نیست، بلكه كسب آخرت است [4] .

كسب مسائل معنوی نیز مانند كارهای دنیایی به تمرین و كوشش نیاز دارد. تزكیه نفس واجب عینی است و موعظه به تنهایی برای تزكیه نفس كافی نیست. البته، به موعظه باید به عنوان مقدمه واجب نگریست و هم چنان كه می دانیم مقدمه واجب، واجب است.



[ صفحه 67]




[1] شيخ محمود عراقي فرزند محمود، معروف به صاحب قوامع (م: 1310 ق، تهران) از اكابر علماي اماميه در اوائل قرن چهاردهم هجري بود. او پس از فراگيري مقدمات در سال 1255 ق جهت ادامه تحصيل عازم بروجرد گرديد. پس از آن به مدت ده سال به شهرهاي سلطان آباد، تهران، مشهد و آذربايجان مسافرت كرد و عاقبت به نجف رفت و در درس شيخ مرتضي انصاري حاضر شد. با وفات شيخ به ايران آمد و در همدان اقامت گزيد. سال هاي پاياني عمر خويش را در تهران به سر برد و همان جا نيز رحلت كرد و جنازه ي وي به نجف اشرف انتقال داده شد.

[2] شيخ مرتضي انصاري فرزند محمد امين شوشتري (م: 1281 ق) فقيه و اصولي بزرگ اماميه و معروف به شيخ اعظم و خاتم الفقهاء و المجتهدين بود. او در دزفول متولد شد و ابتدا نزد پدر و عموي خويش به تحصيل پرداخت. سال 1232 ق به همراه پدر به عتبات عاليات رفت و به مدت چهار سال نزد سيد محمد مجاهد و شريف العلماي مازندراني درس خواند. پس از آن به نجف رفت و نزد شيخ موسي بن جعفر كاشف الغطاء تلمذ نمود. سال 1240 ق پس از مراجعه به زادگاهش رحل اقامت افكند و از ملا احمد نراقي اجازه ي اجتهاد دريافت نمود. براي بار دوم سال 1250 وارد عراق شد و پس از فوت مرحوم صاحب جواهر در سال 1266 ق مرجع تقليد شيعيان گرديد. (اثر آفرينان: زندگي نامه نام آوران فرهنگي ايران از آغاز تا سال 1300 ش، ج 1، ص 320).

[3] ملا احمد نراقي فرزند ملا مهدي (م: 1244 يا 1245 ق) از فحول علماي اماميه، فقيه، اصولي، محدث، رجالي، منجم، رياضي دان، حكيم، فيلسوف و شاعر مي باشد. او استاد شيخ مرتضي انصاري بود و از پدر خود و سيد بحرالعلوم و شيخ كاشف الغطاء روايت مي كرده است. (ريحانة الادب، ج 6، ص 162 - 160).

[4] مستدرك الوسائل، ج 13، ص 18.