کد مطلب:212969 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:311

صوفیگری
از جمله تفكراتی كه در زمان امام صادق (علیه السلام) پیدا شد و كم كم شكل گرفت، جریان خطرناك و انحرافی صوفیگری بود، كه با ظاهری فریبنده دست به عوام فریبی و گمراه كردن مردم زد.

محقق اردبیلی درباره پیدایش صوفیه می نویسد: به نقل از شیعه و سنی، اولین كسی را كه صوفی نامیدند «ابوهاشم كوفی » بود، چون او مانند رهبانان جامه های پشمینه درشت می پوشید. آن ملعون مثل نصاری قائل به حلول و اتحاد بود. [1] و در كتاب اصول الدیانات آمده است كه او در ظاهر اموی و جبری بود و در باطن ملحد و دهری. هدف او نابودی دین اسلام بود. از ائمه معصومین علیهم السلام چند حدیث در طعن او وارد شده است. پیروان او را چون صوف «لباس پشمی » می پوشیدند، صوفیه گفته اند. [2] .

شاید منظور محقق اردبیلی این است كه اولین كسی كه در اسلام «صوفی » نامیده شد، ابوهاشم كوفی بود و الا به گفته سید جزایری (ره) این كلمه نخست بر گروهی از حكمای كج اندیش و منحرف اطلاق می شد، سپس بر گروهی از زنادقه و بی دینان هندو و براهمه استعمال شد و پس از اسلام برگروهی از كژاندیشان مثل حسن بصری، سفیان ثوری و ابوهاشم كوفی و همقطارانشان كه از نظر فكر و اندیشه در مقابل اهل بیت عصمت و طهارت قرار گرفته بودند، اطلاق شد.

امام صادق (علیه السلام) در برابر انحراف فرهنگی صوفیه موضع گرفت و نخست به هدایت و راهنمایی رهبران آنها پرداخت. اما چون آنان برعقاید انحرافی خود اصرار می ورزیدند. حضرت به ناچار وارد مرحله شدیدتری شد و دست به افشاگری چهره های خبیث آنها زد.

سفیان ثوری و گروهی از زاهد نمایان نزد امام صادق (علیه السلام) آمدند و از لباس امام اشكال گرفتند. سفیان به آن حضرت گفت:

«ان هذا لیس من لباسك »; راستی كه این جامه شما نیست. امام صادق (علیه السلام) فرمود: بشنو و به دل سپار آن چه را به تو می گویم كه خیر دنیا و آخرت همین است; اگر بر سنت و حق بمیری و بر عقیده بدعت و ناحق نمیری، من به تو خبر می دهم كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران تنگی و سختی بود، و هرگاه دنیا اقبال كند سزاوارترین افراد برای استفاده از نعمت ها نیكانند نه بدكاران، مومنانند نه منافقان، مسلمانانند نه كفار. ای ثوری! چرا انكار كردی و ناروا شمردی؟ من با این وضعی كه می بینی از روزی كه خردمند شدم، شامی بر من نگذشته است كه در مالم حقی باشد كه خدا به من فرموده باشد آن را در مصرفی برسانم; جز آن كه بدان مصرفش رساندم. [3] .

برخی زهد فروشان از پاسخ آن حضرت به سفیان پند گرفته، گفتند: راستی این رفیق ما از سخن شما آزرده شد، زبانش بند آمد و دلیلی به نظرش نیامد. حضرت به آنها فرمود: شما دلیل های خود را بیاورید. آنها گفتند: دلیل ما از قرآن است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن را حاضر كنید كه از هر چیزی به پیروی و عمل سزاوارتراست. گفتند: خدای تبارك و تعالی در مقام توصیف یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دیگران را برخود مقدم می دارند، گرچه نیازمند باشند. هركه از بخل نفس خود محفوظ بماند جزو رستگاران است. [4] .

نیز خداوند فرمود: غذای خود را با این كه به آن علاقه و نیاز دارند، به مسكین و یتیم و اسیر می دهند. [5] ما به همین دو آیه اكتفا می كنیم.

مردی از حاضران مجلس به آنان گفت: ما شما را ندیده ایم كه از خوراك خوب دوری كنید. با این حال به مردم فرمان می دهید كه از مال خود دست بكشند تا شما از آن بهره مند شوید!

امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن چه سودی ندارد، وانهید. آیا ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن را می دانید؟ هر كه گمراه شده، از اینجا گمراه شده و هر كه از این امت هلاك شده، از این راه هلاك شده است. در پاسخ گفتند: بعضی را نمی دانیم و همه آن را می دانیم. آن حضرت فرمود: به خاطر این نادانی است كه گرفتار شدید. احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز چنین هستند. (ناسخ و منسوخ ومحكم و متشابه دارند.) اما انفاقی كه در آیه فوق آمده است، برای مسلمانان آن عصر مباح بود، آنان به خاطر آن پاداش می بردند. ولی آن چه كه آنها عمل می كردند، به امر خدا نسخ شده است، تا مایه زیان مسلمانانی كه افراد ناتوان، كودك و پیران از كار افتاده و سالخورده در خانواده خود دارند كه گرسنگی را نمی توانند تحمل كنند، نشود. بدین خاطر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر كسی می خواهد مقداری خرما یا پنج قرص نان یا چند دینار یا چند درهم را به مصرف خیر برساند بهتر این است كه آن ها را به مصرف پدر و مادر خود برساند و در درجه دوم برای خود و عیالش صرف كند و در درجه سوم به خویشاوندان و برادران مومنش و در درجه چهارم به هسمایه های مستمندش و در درجه پنجم در راه خدا و جهاد كه اجرش از همه كمتر است، به مصرف برساند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره مردی از انصار كه هنگام مرگش پنج یا شش بنده خود را آزاد كرد و چیزی برای فرزندان خردسالش باقی نگذاشت، فرمود: اگر این كار او را به من اعلام كرده بودید، نمی گذاشتم در گورستان مسلمانان به خاك سپارید. چند كودك خردسال باقی گذاشته است تا از مردم گدایی كنند!

قرآن در رد گفته ی شما می فرماید: آن كسانی كه چون انفاق می كنند، اسراف نمی كنند و بخل نمی ورزند. عدالت میان این دو باید رعایت شود. [6] .

آیا نمی بینید كه خداوند كاری را كه شما بدان دعوت می كنید، نكوهش كرده است: خداوند اسراف كنندگان را دوست نمی دارد. [7] .

خداوند مردم را از اسراف نهی كرده و به حد وسط فرمان داده است. مسلمان نباید هر چه دارد به دیگران بدهد و پس از آن از خدا روزی خواهد، چون دعایش به اجابت نمی رسد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دعای چند دسته از امتم به اجابت نمی رسد: مردی كه به پدر و مادرش نفرین می كند... و مردی كه خداوند به او مال بسیاری می دهد و او همه را انفاق می كند; سپس به درگاه خداوند دعا می كند كه پروردگارا، به من روزی بده. خدا می فرماید: آیا روزی فراوان به تو ندادم؟! چرا میانه روی نكردی؟ چرا اسراف كردی...؟ سپس خدا به پیامبرش آموخت كه چگونه انفاق كند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یك «اوقیه طلا» داشت و نمی خواست كه آن را یك شب در نزد خود نگه دارد. بدین خاطر همه آن را صدقه داد. بامدادان سائلی نزد او آمد و آن حضرت چیزی نداشت كه به او بدهد. سائل او را سرزنش كرد و آن حضرت غمناك شد. خدا به پیامبرش فرمود: دست خود را مبند و بیش از حد نیز دست خود را مگشای كه مورد سرزنش قرار می گیری و از كار فرومانی. [8] .

بسا كه مردمی از تو چیزی بخواهند و تو را معذور ندارند و اگر هر چه داری به دیگران بدهی به زیان مالی دچار شوی. اینها احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه قرآن را تصدیق دارند و قرآن را هم همه اهل آن كه مؤمنند، درست دانند... ای جماعت! نمی دانم امروز آن چه را برای شما شرح دادم در شما اثر كرد یا...

اگر همه مردم آن طور كه شما می خواهید زاهد باشند و نیازی به متاع دیگران نداشته باشند پس كفاره های قسم و نذر و صدقه های زكات واجب شتر، گوسفند، گاو، طلا، نقره، خرما، كشمش و دیگر چیزها به چه كسی داده شود؟

چه بد است این عقیده كه شما بدان گراییده اید و مردم را بدان می كشانید!

سلیمان بن داود (علیه السلام) از خدا ملكی خواست كه احدی را پس از وی نشاید، و خدا آن را به وی داد. او حق می گفت و به حق كار می كرد. ما نیافتیم كه خدا آن را بر وی نكوهش كند و نه یك مومنی را. داود (علیه السلام) پیش از وی سلطنت محكمی داشت. یوسف پیامبر (علیه السلام) به پادشاه مصر گفت: مرا كارگزار همه خزائن كن; زیرا من نگهدار و دانا هستم. كارش بدان جا كشید كه اداره كشور مصر را به دست گرفت و وسعت حكومتش تا یمن رسید... او نیز حق می گفت و به حق كار می كرد و ندیدیم احدی را كه بر او عیب گیرد.

ذوالقرنین بنده ای بود كه خدا را دوست داشت و خدا هم دوستش داشت و وسایل برایش فراهم كرد و شرق و غرب را در زیر نگینش آورد و حق گفت و حق كار كرد و ندیدیم كسی این را بر او عیب گیرد. ای جماعت! به همان امر و نهی خدا اكتفا كنید و رها كنید آنچه را بر شما اشتباه شده است... علم را به عالم واگذارید تا اجر ببرید و معذور باشید... و در طلب علم ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن باشید. نادانی را به اهلش وانهید، زیرا اهل نادانی بسیارند و اهل دانش كم. [9] .


[1] حديقه الشيعه، ص 560.

[2] ذرايع البيان، ج 2، ص 32، به نقل از منهاج البراعه، ج 1، ص 176.

[3] تحف العقول، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، ص 363.

[4] حشر، آيه 9.

[5] انسان، آيه 9.

[6] فرقان، آيه 67.

[7] انعام، آيه 141.

[8] اسرا، آيه 31.

[9] تحف العقول، ص 363.