کد مطلب:216361 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:299

دیباچه
هنوز دو قرن از طلوع آفتاب اسلام نگذشته، غروب غم آلود ستم و شرك و نفاق فرا رسیده است. شهر خاموش و سوت و كور به نظر می رسد. هر غریبه ای كه از دور به شهر نزدیك می شود، می پندارد كه همه به خواب مرگ فرو رفته اند، اما اینطور نیست. در دل زندانی تاریك و نمناك، در وسط شهر، آنجا كه دژخیمان،سر تا پا مسلح عباسی با شمشیرهای برهنه، به پاسداری از شب مشغولند، شعله ای پر فروغ می درخشد و گرما و روشنی می بخشد. در میان زندان، مردی سر به سجده نهاده و با معبودش در حال راز و نیاز است و این راز و نیاز بغض آلود كه آهنگی دلنشین تر از آواز «داود پیامبر» دارد، خون حیات را پنهانی در رگهای جامعه جاری می سازد.

این مرد افتاده بر حصیر و بوریا و سر به سجده نهاده بر خاك، كه یك تنه در برابر لشكر انبوه شرك و ظلم و نفاق ایستادگی و نگاهبانی از درخت جاوید اسلام ناب - اسلام شیعی - را به عهده دارد، امام موسی كاظم علیه السلام است. پاسداری از اسلام راستین و حیات بخش در آن زمانه ی وانفسا به او سپرده شده است. او چراغ راه بندگان خالص و مخلص خدا در زمان حكومت شبهه ناك خلفای منافق عباسی است. او ساحل امن و امانی است كه كشتی های طوفان زده و در هم شكسته ی امت اسلامی در



[ صفحه 100]



كنارش پهلو می گیرند تا از كام مرگ آفرین طوفانها برهند و خلفای ستمگر و خون آشام عباسی كه به ناحق بر منبر پیامبر تكیه زده و حق خداداد امامان علیهم السلام را غصب كرده اند، تنها او را مانع اجرای نقشه های شوم خود می بینند. لذا روز و شب توطئه می چینند و جاسوس می گمارند و در نهایت او را به زندان می اندازند تا دست امت مسلمان از دامان پر بركت او كوتاه شود. اما او همچون خورشیدی كه در پس ابرها پنهانش كرده باشند، گرما و زندگی می بخشد و بدینگونه توطئه دشمنان خدا و انسانیت را خنثی می سازد و بالاخره خفاشان خون آشام عباسی كه او را مانع اجرای مقاصد غیر انسانی خود می بینند، دست ناپاكشان را به خون پاك او می آلایند و جهانی را داغدار می سازند و می پندارند كه با این جنایت پلید، به اهداف خود دست یافته اند و نور خدا را خاموش ساخته اند، غافل از آنكه خداوند وعده فرموده نورش را كامل سازد اگر چه مشركان را خوش نیاید.



[ صفحه 101]