کد مطلب:224053 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

قادر
نام خدای یگانه تعالی است و از صفات ثبوتیه و عین ذات است.

قائم بامر - قائم بامر یعنی مأموری كه برای اجرای اوامر آسمانی قیام نماید. قیوم - قیوم یعنی كسی كه بذات خود قائم باشد و از اسماء مخصوص خداوند است.

قدیر - قدیر توانا و پخته و نام پروردگار است.

قیام لیل - شب بیداری برای عبادت و بندگی حق تعالی كه از خصایص انبیاء و اولیاء و مؤمنین است.

قابضه - اسم فاعل قبض به معنی دریافت كردن و گرفتن است و غنائم جمع شده قبل از تقسیم.

قذف - به معنی لغزشگاه و كرانه رودخانه و افكندن و تهمت افتراء بستن است.

قنوت - به معنی فرمانبرداری و تواضع و فروتنی و دعاء در نماز و قنائت به معنی كم خوارگی است.

قربانی - آنچه كه به وسیله ی آن به خدا توسل جویند مانند كشتن حیوان و صدقه دادن در راه خدا قربانی گویند.

قتل نفس - قتل مصدر به معنی كشتن است و بكسر قاف به معنی دشمن و جنگجو و دوست و همتا و نظیر و مرد شجاع و قتل نفس كشتن شخص زنده را گویند كه قصاص دارد.

قرآن مجید - جامعترین و كاملترین كتاب آسمانی است. این كتاب برنامه كامل انسانیت است.

قضاء - حكم عمومی الهی است.

قدر - مقدار سرنوشت فردی است.



[ صفحه 445]





چو قضا آید طبیب ابله شود

آن دوا در نفع خود گمره شود



از قضا سر كنگبین صفرا فزود

روغن بادام خشكی می نمود



از هلیله قبض شد اطلاق رفت

آب آتش را مدد شد همچو نفت



سستی دل شد فزون و خواب كم

سوزش چشم و دل پر درد و غم



شربت و ادویه و اسباب او

از طبیبان ریخت یكسر آبرو



مولوی

و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام فرموده اذا جاء القضاء ضاق الفضاء و اذا جاء القدر عمی البصر.



قضا دستی است پنج انگشت دارد

چو خواهد از كسی كامی برآرد



دو بر چشمان نهد و آنگه دو بر گوش

یكی بر لب نهد گوید كه خاموش



فرمان قضا كه صادر شود تمام آثار از مواد گرفته می شود و لذا در اخبار ملاحم و عصر غیبت امام عصر و نشانه های غیبت دارد كه تمام مواد و موالید طبیعی به فرمان امام زمان خواهد بود یعنی دیگر توپ و تفنگ و مسلسل و زره پوش تانگ و طیاره و موشك و بمب اتمی و غیره نیروی اثر ندارند و اثر خود را به امر الهی از دست می دهند تا به فرمان ولی خدا آنچنان كه می خواهد عدالت و دادگستری كند و زمین را پس از ظلم و جور پر از قسط و عدل نماید.

مولوی گوید:



مارمیت اذ رمیت فتنه ی

صد هزاران خرمن اندر جفنه ی



آفتابی در یكی ذره نهان

ناگهان آن ذره بگشاید دهان



دره ذره گردد افلاك و زمین

پیش آن خورشید چون جست از زمین



نگارنده گوید:



اگر یك ذره را بر گیری از جای

جهانی زیر و رو گردد سراپی



اگر محول حال جهانیان نه قضاست

چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست



بلی قضاست بهر نیك و بد عنان كش خلق

بدان دلیل كه تدبیرهای جمله خطاست



كسی ز چون و چرا دم نمی تواند زد

كه نقش بند حوادث و رای چون و چراست



انوری



[ صفحه 446]





در رفع حجب كوش نه در جمع كتب

كز جمع كتب نمی شود رفع حجب



در جمع كتب كجا بود نشئه ی حب

طی كن هم را وعد الی الله و تب



گشتی بوقوف بر موافق قانع

شد قصد مقاصدت ز مقصد مانع



هرگز نشود تا نكنی رفع حجب

انوار مطالع ز مطالع طالع



جامی



تا بدانجا رسید دانش من

كه بدانم همی كه نادانم