کد مطلب:231956 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:299

پیشگفتار
آنچه پیش روی شماست نوشتاری بازمانده از سده ی یازدهم هجری است كه تحفه ی شاهیه ی عباسیه نام دارد. این رساله، ترجمه و شرح ذهبیه منسوب به امام علی بن موسی الرضا علیه السلام است. می گویند پیشوای هشتم دوازده امامیان این نوشته را به خواهش مأمون خلیفه ی عباسی بنگاشت. پس او فرمان داد نوشته ی حضرت را به آب زر بنویسند، و از آن روزگاران تا به امروز به رساله ی ذهبیه نام آور شده است یعنی زرین نوشتار.

علی بن موسی كاظم ابن جعفر صادق ملقب به رضا مكنی به ابوالحسن هشتمین امام شیعیان اثنی عشری - ولادت 153 هجری قمری، وفات 203 هجری قمری - وی در مدینه متولد شد و پس از فوت پدر به امامت رسید (182 هجری). مأمون عباسی به ملاحظات سیاسی آن حضرت را به خراسان خواند و نیابت خلافت را بدو تفویض نمود، و دختر خویش را به ازدواج وی درآورد و به نامش سكه زد.



[ صفحه 12]



مأمون به خاطر آن حضرت، شعار عباسی را كه سیاه بود تغییر داد و آن را به شعار اهل بیت كه سبز رنگ بود مبدل ساخت. بر اثر همین امر، اوضاع عراق آشفته شد و اهل بغداد بشوریدند. و مأمون را كه در طوس اقامت داشت از خلافت خلع كردند و با عمویش ابراهیم بن مهدی بیعت نمودند. مأمون با سپاه خویش به تعقیب آنان پرداخت و ابراهیم خود را مخفی ساخت و سرانجام تسلیم گردید. مأمون عاقبت از نفوذ آن حضرت نگران شد. و شیعیان معتقدند كه مأمون وی را مسموم كرده است.

مدفن وی در شهر مقدس مشهد (مشهد الرضا) است. وی مدت بیست سال امامت داشت [1] .

در میان فرمانروایان عباسی، مأمون گرایش بیشتری به ترجمه و نگارش متون و فراخوانی دانشمند رشته های گوناگون علمی داشت. او مدرسه ی دولتی مترجمان را كه به بیت الحكمه معروف شد بنیاد گذاشت. در این مؤسسه مشهورترین مترجمان عرب خدمت می كردند. [2] شاید مناسب باشد گفتار ابن الندیم را كه نشان دهنده ی شوق مأمون به حكمت و فلسفه است یاد كنیم.

ابن الندیم در ذكر اسباب زیاد شدن كتابهای فلسفه و سایر علوم باستانی در این شهرها می نویسد: مأمون در خواب دید مرد سپیدرویی كه سرخ فامیش بیشتر بود با پیشانی فراخ و ابروانی پیوسته و از جلو سر كم مو و دیدگانی شهلا و شمائلی زیبا بر تخت خود نشسته. مأمون گوید: چنان می نمود كه من در مقابل او ایستاده ام و هیبت او مرا گرفته



[ صفحه 13]



است. پرسیدم تو كی هستی؟ گفت ارسطو. من بسیار شاد گردیدم و گفتم ای حكیم سؤالی دارم. گفت بگو. گفتم زیبایی چیست؟ گفت هر چه كه عقل آن را زیبا داند. گفتم پس از آن. گفت آن كه شرع زیبایش خواند. گفتم پس از آن. گفت آن كه جمهور مردم زیبا شمرند. گفتم پس از آن. گفت دیگر پس از آنی ندارد. و به روایت دیگر، گفتم بیش از این مرا آگاه بدار. گفت رفیق راهت را چون زر ناب نگه دار و به یگانگی خداوند ایمان داشته باش [3] .

از آغاز نگارش ذهبیه، كاتبان به فراوانی آن را نسخه نویسی كردند. پارسی زبانان به ویژه در دوران صفویه به ترجمه و شرح آن كوشیدند. تحفه ی شاهیه ی عباسیه شاید یكی از برجسته ترین این بازگردانهای مبسوط آن باشد.

نویسنده ی كتاب تحفه ی شاهیه ی عباسیه، محمد نصیرالدین بن قاضی بن كاشف الدین حموی یزدی است. متأسفانه در منابع بر جای مانده تا آن جا كه كنكاش شد از نویسنده آگاهی زیادی به دست نیامد. اما از پدر او فراوانتر یاد شده است.

پدر او قاضی بن كاشف الدین حموی است. سیریل الگود می نویسد: پدر قاضی بعنوان پزشك شاه عباس كبیر از یزد به اصفهان رفت و قاضی در این شهر متولد شد.

اما كنیه یزدی را برای خود انتخاب كرد. و چندی بعد لقب شیخ الاسلام یا قاضی القضات اصفهان یافت. و به آن ترتیب در سلسله مراتب روحانیون مقام سوم را در اصفهان احراز كرد. پسر وی كه محمد رضی الدین [4] نام داشت نیز طبیب شد و به هندوستان مراجعت كرد و خود نیز در اواخر



[ صفحه 14]



عمر به اردبیل رفت و تا سال 1075 هجری كه وفات یافت در همان شهر ماند [5] .

سیریل الگود آنجا كه به زندگی عمادالدین محمد بن مسعود بن محمد از پزشكان بزرگ دوران صفویه می پردازد می نویسد: از جمله قاضی بن كاشف الدین حموی كه در سال 1644 میلادی در گذشته در ساله ای كه درباره ی سنگ بزوار نوشته اشاره می كند كه تحصیلاتش را زیرنظر عمادالدین انجام داده است [6] .

پس قاضی بن كاشف الدین حموی كه پدر نویسنده ی این كتاب باشد شاگردی عمادالدین شیرازی را انجام داده كه خود از پزشكان و نویسندگان بنام عهد صفوی است و آثار پزشكی متعددی از او بر جای مانده است كه بالغ بر هفده رساله است.

شهرت قاضی بن كاشف الدین حموی بیشتر به دو جهت است یكی به جهت قاضی القضات و شیخ الاسلام بودن شهر اصفهان در عهد شاه عباس و دوم برای نگارش كتاب جام جهان نمای عباسی.

پدر نویسنده ی تحفه ی شاهیه ی عباسیه، این كتاب را برای شاه عباس نگاشت كه شامل یك مقدمه و سی باب و یك خاتمه است.

نصرالله فلسفی می نویسد: شاه عباس چندان به شراب علاقه داشت كه قاضی نام از طبیبان معروف زمان را مأمور كرد كتابی در منافع شراب بنویسد و این مرد كتابی در این



[ صفحه 15]



باب نوشت: [7] .

نویسنده ی جام جهان نمای عباسی در سبب تألیف آن چنین نوشته است: «بندگان اشرف اقدس غلام با اخلاص امیرالمؤمنین حیدر، كلب آستان خیر البشر شاه عباس الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان خلدا... ملكه و سلطانه - این بنده ی دعاگوی از لباس شید و ریا عاری - قاضی بن كاشف الدین محمد را مأمور ساخت كه رساله ای فارسی، به عبارتی در كمال وضوح و اشتهار در منافع و آثار و قواعد آشامیدن و دفع مضار شراب ناب بنویسم و بعضی دقایق و تجارب را كه حكمای سابق بر آن اطلاع یافته باشند اضافه نمایم و از تدقیقات و تحقیقات علمی كه اذهان عوام از ادراك آن قاصر است، سازم. امتثالا لامره المطاع فی القطاع و الارباع، كمیت قلم را در مضمار سخن مطلق العنان ساختم، هر نقشی كه از عالم غیب منعكس بر این اوراق نگاشتم. و این رساله را جام جهان نمای عباسی نام گذاشتم. امید كه این نورسیدگان عالم غیب و لاهوت كه از جهت اخبار حقایق از شهرستان قدس و ملكوت به بدرقه ی قلم به سواد خطه ی خط می آیند. مرغوب طبع بندگان اشرف باشد به یمن نظر ظفر پیكر اكسیر اثر، رواج دیگر و فروغ تمام تر یابد. و در پایان كتاب می نویسد این رساله كه موسوم به جام جهان نمای عباسی است به تاریخ شهر ذیحجه ی 1038 سمت تحریر یافت.



این جام كه فرموده ی عباس شه است

هر قطره از او به عالمی فیض ده است





[ صفحه 16]



جستم ز خرد چو سال تاریخش گفت

از جام جهان نمای جمشید به است [8] .



از این كتاب نسخه هایی در كتابخانه های ایران موجود است. و سیریل الگود هم پس از شرح مفصلی در باب محتویات آن می نویسد: نسخه ای از این كتاب... در موزه ی بریتانیا به شماره ی ASS,19519,I یافت می شود [9] .

از پدر نویسنده چند كتاب دیگر نیز بر جای مانده است كه شهرت آنها به كتاب یاد شده نمی رسد:

1- چوب چینی و قهوه و چای كه در سه باب به زبان فارسی نگاشته شده است.

باب اول در خواص چوب چینی.

باب دوم در خواص قهوه.

باب سوم در خواص چای خطایی [10] .

سیریل الگود در جایی از كتاب تاریخ پزشكی ایران كه به بحث درباره ی چوب چینی برای درمان سیفیلیس می پردازد می نویسد: به استناد گفته ی قاضی به كاشف الدین محمد یزدی كه پسر پزشك شاه عباس كبیر و خود مجتهد بزرگ اصفهان بود و دو كتاب هم در حدود سال 1650 میلادی در این زمینه نگاشته، ریشه ی چینی در سال 1494 میلادی یعنی در همان سالی كه آتشك ظهور كرد بوسیله ی پزشكان اروپایی در ایران معرفی گردید [11] از این كتاب نسخ متعددی در دست است.

2- طبیعة الماء در این رساله از شرح شیرازی بر قانون و



[ صفحه 17]



حكمة العین كاتبی، شرح آملی بر قانون، نجات و شفا نقل می كند.

3- تحفه ی محمدیه یا صبح و شفق كه بنام اعتماد الدوله محمد بیك وزیر اعظم در یك مقدمه و سه فصل نگاشته است [12] .

4 و 5- كتابهای تحفه ی رضویه و خواص ادویه نیز به قاضی بن كاشف الدین منسوب است.

محمد نصیرالدین قاضی در اصفهان تولد یافت. و در اواخر عمر به هندوستان رفت و تا سال 1119 هجری كه كتاب تریاق را نوشته حیات داشته است. از مقدمه ی كتاب تحفه به پزشك بودن پدران خود اشاره دارد. از نگارش تحفه ی شاهیه ی عباسیه می توان دریافت كه در ادبیات عربی و فارسی ید طولایی داشته است. مقایسه ی این كتاب و دیگر متون دیگر عهد صفوی صحت این مدعا را تأیید می كند. كتابی هم در زمینه ی ریاضی و هیأت كه در زیر خواهد آمد نشانه ی مطالعات او در این زمینه نیز هست. اینك نوشتارهای بر جای مانده از او یاد می شود:

1- فتوحات عباسیه كه نسخه ای از آن در كتابخانه ی مرعشی قم موجود است. رساله ای است مختصر در تشریح بدن كه با برخی مطالب مذهبی آمیخته شده است. از این كتاب چند نسخه نیز در دانشگاه تهران موجود است.

2- تحفه ی عباسی نام كتاب و نگارنده و شاه در دیباچه آمده است. گفتاری است در پاسخ به سه مسئله ریاضی 1- تربیت میان فلك شمس و فلك عطارد 2- كرویت آسمان و



[ صفحه 18]



فلك 3- كرویت زمین. از این كتاب نسخه ای به شماره ی 6291/1 در كتابخانه ی ملك تهران از سده ی یازدهم و در 69 برگ وجود دارد [13] .

3- تریاق سیریل الگود در كتاب طب در دوران صفویه می نویسد: در مورد تریاق وابستگی عجیبی بین ایران و اروپا مشاهده می شود زیرا می بینیم در همان حال عمادالدین حسین در سال 974 هجری و محمد نصیرالدین پسر كاشف الدین در سال 1119 هجری كتبی درباره ی تریاق نوشته اند [14] .

4- تحفه ی شاهیه ی عباسیه كتاب حاضر است كه ترجمه و شرح ذهبیه می باشد كه البته این دو بخش تفكیك ناپذیر از هم هستند. نویسنده، این كتاب را برای شاه عباس دوم صفوی نگاشته است. شاه عباس دوم، هفتمین پادشاه صفوی پسر شاه صفی است كه به سال 1052 هجری به سلطنت نشست و به سال 1077 هجری در حوالی دامغان وفات یافت. شاه عباس دوم، شجاع و حامی طبقات پست اجتماع و دشمن اعیان و اشراف بود. عمارت عالی قاپو را كه شاه عباس كبیر شروع كرده و ناتمام مانده بود به اتمام رساند [15] كتابهای علمی فراوانی در دوره ی این پادشاه ترجمه و تألیف شد كه نشانه ی علاقه و حمایت او از علوم و از جمله پزشكی است.

اگر چه چاپهای متنوع و بسیاری از رساله ی ذهبیه با نامهای گوناگون چه با شرح و چه بدون به چاپ رسیده است دریغ داشتم این نسخه نیز از دسترس خوانندگان پارسی خوان دور بماند. نخست آهنگ آن داشتم كه كتاب را با



[ صفحه 19]



یاد كرد اختلاف نسخه ها و به همراه توضیحات و فهرست راهنما برای چاپ آماده كنم. اما چون متن را برای بهداشت عمومی جامعه سودمند دانستم ویراسته ی كنونی را بر چاپ تصحیح شده ی آن مقدم داشتم. و برای آنكه دست اندركاران شاخه پزشكی احساس نزدیكی بیشتری با متن حاضر داشته باشند برابر نهاده های بیگان را نیز در پانویس آورده ام. امید آنكه سودمند افتد.

دوران صفویه چه به شهادت استادان ادب پارسی و چه با مشاهده ی دست نوشته های بازمانده از آن دوران، دوره ی مغلق نویس و درازنویسی است. متن حاضر نسبتا ساده تر و روانتر می نماید و حتی برای بیشتر خوانندگان غیر متخصص هم فهمیدنی است. درباره ی مشخصات نسخ خطی برجای مانده از این كتاب در متن منقح آن - كه با یاری خدا به چاپ خواهد رسید - مفصلا سخن گفته خواهد شد. از خوانندگان گرامی خواستارم به هر گونه لغزشی برخوردند آگاهم دارند تا در چاپهای بعد به پیرایش آن پرداخته شود.

سید حسین رضوی برقعی



[ صفحه 21]




[1] فرهنگ معين، محمد معين، جلد پنجم، صفحه ي 1197.

[2] تاريخ پزشكي ايران، سيريل الگود، ترجمه ي باهر فرقاني، صفحه ي 128.

[3] الفهرست ابن النديم، ترجمه ي رضا تجدد، چاپ دوم، صفحه ي 443.

[4] گويا سيريل الگود يا بازگردان فارسي كتاب اشتباها نصيرالدين را رضي الدين پنداشته اند.

[5] طب در دوران صفويه، سيريل الگود، محسن جاويدان، صفحه ي 47.

[6] تاريخ پزشكي ايران، سيريل الگود، ترجمه ي باهر فرقاني، صفحه ي 429.

[7] زندگاني شاه عباس اول، جلد دوم، صفحه ي 257.

[8] زندگاني شاه عباس اول، نصراله فلسفي، جلد دوم، صفحه ي 257 و 258.

[9] تاريخ پزشكي ايران، سيريل الگود، ترجمه ي باهر فرقاني، صفحه ي 321.

[10] كتاب شناسي نسخ خطي پزشكي ايران، رضا خاني جزني و همكاران، صفحه ي 97.

[11] تاريخ پزشكي ايران، سيريل الگود، ترجمه ي باهر فرقاني، صفحه ي 411.

[12] فهرست مشترك فارسي، احمد منزوي، جلد اول، صفحه ي 253.

[13] فهرست مشترك فارسي، احمد منزوي جلد اول، صفحه ي 253.

[14] طب در دوره ي صفويه، سيريل الگود، ترجمه ي محسن جاويدان، صفحه ي 57.

[15] فرهنگ معين، محمد معين، جلد پنجم.