کد مطلب:245336 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:319

امامت
امامت مانند نبوت موهبتی الهی است كه خدای متعال به بندگان برگزیده و شایسته ی خود عطا فرموده است و در این موهبت سن و سال دخالتی ندارد. شاید كسانی كه پیامبری و امامت كودك خردسال را بعید و ناممكن پنداشته اند، این امور الهی و آسمانی را با مسایل عادی و بشری اشتباه كرده اند و در یك ردیف تصور كرده اند. در حالی كه امامت و نبوت به خواست خدای متعال وابسته است و خداوند آن را به بندگانی كه به علم بیكرانه ی خویش شایستگی و لیاقت آنان را برای چنین مقامی می داند عنایت می كند. هیچ اشكالی ندارد كه گاهی بنا بر مصالحی و شاید برای امتحان مردمان و جدا ساختن مؤمن از منافق، خداوند همه ی علوم را به كودكی خردسال عطا كند و او را در سنین كودكی به پیامبری مبعوث و یا به امامت و رهبری امت بگمارد.

امام نهم حضرت جواد الائمه علیه السلام در حدود هشت یا نه سالگی به مقام شامخ امامت رسید. «معلی بن محمد» می گوید: «پس از درگذشت امام رضا علیه السلام، امام جواد را دیدم و در قد و اندام او دقیق شدم تا برای شیعیان بازگو كنم. در این حال آن حضرت نشست و فرمود: «ای معلی! خداوند در امامت نیز همانند نبوت دلیل آورده و فرموده است كه به یحیی در كودكی نبوت داده است.» [1] .



[ صفحه 257]



«محمد بن حسن بن عمار» می گوید: «دو سال در مدینه به محضر «علی بن جعفر» - عموی امام رضا - می رفتم و او روایاتی كه از برادرش امام موسی كاظم شنیده بود، برایم می گفت و من می نوشتم. روزی در مسجد پیامبر نزد او نشسته بودم، امام جواد وارد شد. علی بن جعفر بدون كفش و ردا از جای جست و دست آن حضرت را بوسید و تكریم و تعظیم كرد.

امام به او فرمود: «ای عمو بنشین، خدا تو را رحمت كند.»

عرض كرد: «سرور من چگونه بنشینم در حالی كه شما ایستاده اید؟»

هنگامی كه «علی بن جعفر» به جای خود بازگشت یاران و معاشران وی او را سرزنش كردند و گفتند: «چرا او را این گونه احترام می كنی در حالی كه تو عموی پدرش هستی؟»

علی بن جعفر برافروخت و گفت: «ساكت باشید، در حالی كه خدای عزیز و جلیل این ریش سفید را - و بر محاسن خود دست نهاد - سزاوار امامت ندیده و این جوان را سزاوار یافته و امام قرار داده (می خواهید) فضیلت او را انكار كنم؟! از آنچه می گویید به خدا پناه می برم. من بنده ی اویم. [2] .

«عمر بن فرج» می گوید: همراه امام جواد علیه السلام كنار «دجله» ایستاده بودیم. به آن حضرت عرض كردم: «شیعیان شما ادعا می كنند شما وزن آب دجله را می دانید.»

امام فرمود: «آیا خدا توانایی آن را دارد كه این علم را به پشه ای عطا كند.؟»

به عرض رساندم: «آری خدا قادر است.»

فرمود: «من نزد خداوند از پشه و از بیشتر مخلوقاتش گرامی ترم.» [3] .

از «علی بن حسان واسطی» نقل شده كه می گفت: «چون امام جواد علیه السلام خردسال بود تعدادی اسباب بازی همراه برداشتم و گفتم كه آنها را برای آن حضرت هدیه می برم. خدمت آن گرامی شرفیاب شدم. مردم مسایل خود را پرسیدند و آن بزرگوار پاسخ داد. چون پرسشهای آنان پایان یافت و رفتند، امام علیه السلام



[ صفحه 258]



برخاست و حركت كرد. من نیز به دنبال ایشان رفتم و به وسیله ی خادمش اجازه ی ملاقات گرفتم و داخل شدم. سلام كردم، حضرت پاسخ سلام مرا داد، اما ناراحت به نظر می رسید و به من نیز اجازه نشستن نداد. پیش رفتم و اسباب بازیها را نزد ایشان گذاشتم. حضرت نگاهی از روی خشم به من افكند و اسباب بازیها را به كناری ریخت و فرمود: «خداوند مرا برای بازی نیافریده است، مرا با بازی چكار؟»

من اسباب بازیها را برداشتم و از آن گرامی طلب بخشش كردم. حضرت پذیرفت و مرا عفو كرد و بیرون آمدم. [4] .



[ صفحه 259]




[1] شيخ مفيد، ارشاد، ص 306.

[2] شيخ كليني، اصول كافي، ج 1، ص 322.

[3] علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 50، ص 100.

[4] طبري، دلايل الامامة، ص 212.