کد مطلب:275522 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:315

ضرورت؟




گر بگیرد جان ما را در بهای یك نظر

تا قیامت شادمان ما را از این سودا كند [1] .



در حال و هوائی، این چنین، و جو و فضائی آن چنان، شاید به فكرتان برسد كه طرح مسائلی از این قبیل، ضروری كه بنظر نرسد هیچ، چندان مفید هم نباشد، اما باید دانست كه وقتی مبانی فكری در خطر است و دشمن در كمین و نه تنها در كمین كه در كار، یعنی كه در كار یاوه سرائی و استهزاء عقاید اصیل امت، در پوشش زیبای علم و تحقیق، دیگر تامل را جایز شمردن خطاست و دست را به كمر زدن و به جواب برخاستن و حقیقت را نمایاندن، از واجبات است، بویژه كه عمیق ترین مبانی فكری را به حمله گرفته باشند و عینی ترین نهادهای اسلامی را به مسخره نشسته باشند. كه در این هنگام عقیده در خطر است و عقیده كه در خطر



[ صفحه 9]



بود، یعنی همه چیز در خطر است.

فرق است میانه آن كس كه نمی داند و یا نگذاشته اند كه بداند و لاجرم حقیقت را انكار می كند و آن كس كه می داند و میشناسد اما بلحاظ منافع خویش پرده پوشی می كند. هر دو می توانند خورشید حقیقت را انكار كنند و حتی می توانند با ابر مردان مبارزی كه سالها در صفوف بهم پیوسته روشنائی ها، تاریكی را به گلوله می بسته اند، به ستیز برخیزند و ظلمت خویش را نور و روشنی ایشان را خرافات و تاریكی نام نهند و تمامی روزنه های آگاهی را به روی خویش در بندند. اما در این میان موضع اولی كه با دانستن حقیقت و یافتن پوچی گذشته، بی هیچ عذر و تامل به آغوش حق باز می گردد، آزادگی است و دیگری كه بر انكار می افزاید و با تعصبات كور كورانه به پسكوچه های توجیه و انكار می گریزد، خیانت است. موضع این دو در بحث مهدویت باید كه روشن گردد تا آزادگان بی خبر براه آیند و در گرد بیرق نور حلقه زده و به جمع مومنان ثابت قدم در شوند و دشمنان حیله كار شناسائی شده و در پیشگاه امت معرفی گردند تا بدین وسیله شعاع تاثیر سخنشان به صفر نزدیك شود.



رخسار بپوشند وجیهان ریاكار

گر چهر حقیقت ز پس پرده در آید [2] .





[ صفحه 10]



پس باید بیرق نور را در پهنداشت تاریكی ها برافراشت تا دور افتادگان كاروان به نشانه آن باز آیند و در شب دیجور غیبت، راه گم كردگان با حیله طراران در هنگامه ظلمت اسیر نگردند و ناچار به چاله های مرگ در نیفتند. پس باید خورشید را باور داشت و از ظلمت شب نهراسید و به افق داشت كه... صبح می دمد و خورشید می آید. و باید كه رهبران به وظیفه خویش، راه نشانی و پاسداری ادامه دهند تا كاروانیان به كمند فریبكاران دچار نگردند و با دیدن نور به راه و راهروان بپیوندند. حال با قصد نقد مستشرقان و دیگر منكران كه محكم و استوار به بهانه روشنفكری و تحقیق، مهدویت را خرافه قلمداد می كنند و سنت یهودان و افسانه زرتشتیان نام می گذارند و بنیادی غیر اسلامی می خوانند، به سفری كوتاه دست می زنیم تا بنگریم كه ایشان چه می گویند و سخنشان تا چه حدی از حقیت بر خوردار است و در این میان شیعه چه پاسخی دارد و در رو در روئی با اینان كه او را جاعل این عقیده می دانند چه موضعی در پیش می گیرد. و سرانجام از این نقد و تحقیق به حقیقت راه یابیم و اصل اعتقاد اسلام را در این زمینه بدست آوریم. یعنی كه حرف امثال ابن خلدون، احمد امین مصری، سعد محمد حسن، خطیب، محمد عبدالله عنان و... (از اهل تسنن) و دارمستتر و گلدزیهر و مارگلی یوت از مستشرقین و از وطنی ها، كسروی و یكی دو دیگر را به نقد در كشیم و در نگریم كه حرف اینان كه هر یك



[ صفحه 11]



به نحوی رد مهدویت یا گوشه ای از آن است، چه پاسخی دارد.

اما پیش از ورود در سخن ایشان، ابتدا اصالت اسلامی بحث را روشن می داریم و به تحقیقی فنی در این بحث دست می زنیم تا با علم و اطلاع كامل بسراغ ایشان رویم. و در تمامی طول راه، خواننده عزیز را به همراهی می خوانیم و اینكه راه را نیمه كاره رها نكند تا به پیشداوریهای نامربوط گرفتار نیاید، پس باید كه رنج سفری كوتاه را بر خود هموار نماید تا به حاصل آن كه مسلما در شناخت نسبت به ساحت مقدس ولی زمان و هادی دوران موثر می افتد، وصال یابد. در فصلی دیگر عامل انحراف دیگری از مستشرقان تحلیل می شود و متمهدیان به بحث كشیده می شوند. حاصل راه گذری است به راه بزرگ حكومت جهانی توحیدی و طریقه تحقق آن. و در پایان، با هاله ای از احساس به آستان پاك امام، دست نیاز بر خواهیم برداشت. باشد كه وقتی چهره حقیقت از پس پرده برون می آید، ریا كاران و ناباوران رخسار ناستوده خویش را در پوشند. همینجا زحمات ارزشمند برادر عزیز، عبدالحسین طالعی را گرامی می دارم كه زحمت بخشی از این نوشتار بعهده او بوده است و از دیگر برادران بخاطر راهنمائی های ارزنده شان، سپاسگزارم. در همه حال توفیق از خداست، و امید:



[ صفحه 12]



راهیابی و نزدیكی به آستان حجه الله الاعظم، روح خدائی زمان، امام عصر حجه بن الحسن العسكری (عج).



[ صفحه 14]




[1] گلزار اصفهاني، در مجموعه «نغمه هاي پيروزي»، گرد آورده محمود اكبر زاده، ص 166.

[2] محمد تقي بهار، ديوان، جلد 1 ص 342.