کد مطلب:2764 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:348

پرسش
1. معنای ازجاء چیست و چه تناسبی میان این معنا و كسانی كه نام آن را بر خود گذاشته اند وجود دارد؟

2. فرقه های مختلف مرجئه كدامند؟

3. تفاسیر مرجئه از ایمان و لوازم این تفاسیر چیست ؟

4. چه تقابلهایی میان مرجئه و خوارج وجود دارد؟

5. چه تحلیلی از پیدایش فرقه مرجئه در جامعه اسلامی دارید.

4 - قدریه

در احادیث ، قدریه از سوی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام ، سخت مورد مذمت قرار گرفته اند و آنان را محبوس امت خوانده اند. (43) از سوی دیگر، در همین احادیث قدریه بر دو گروه مختلف اطلاق شده است : گاه بر معتقدین به قضا و قدر الهی در افعال انسان و گاه بر منكرین قضا و قدر الهی در افعال انسان یا قاتلین به قدرت و اختیار مطلق انسان در افعالش . (44) این مساءله باعث شده است كه هر دو گروه مذكور دیگری را قدریه بخوانند و احادیث وارد شده را ناظر به مخالفان خود بدانند. (45) به نظر می رسد كه در آغاز واژه قدریه بیشتر بر طرفداران قدر الهی اطلاق می شده است اما رفته رفته این اسم درباره منكران قدر الهی رواج یافت . از این رو، در كتابهای مذاهب و فرق نیز به همین معنای دوم به كار رفته است و امروزه نیز وقتی قدریه گفته می شود همین مذهب و فرقه به ذهن متبادر می شود. بنابراین سبب اختلاف روایات در مفهوم قدریه همین تحول معنایی آن در طول قرون اولیه بوده است . به هر حال ، در كتاب حاضر نیز قدریه به معنای دوم ، یعنی منكران قدر و طرفداران آزادی مطلق انسان (مفوضه ) اطلاق می گردد.

مفوضه به طرفداران تفویض گفته می شود. تفویض در لغت به معنای واگذار كردن امری به دیگری و حاكم كردن او در آن كار است . اما در اینجا تفویض ‍ به این معناست كه خداوند قدرت انجام كارها را به انسان واگذار كرده و خود را از این قدرت كنار كشیده است به گونه ای كه بر افعال انسان و قادر نیست و تقدیر الهی شامل افعال اختیاری انسان نمی شود.

در كتابهای فرق و مذاهب ، اصطلاح قدریه یا مفوضه را به دو گروه اطلاق كرده اند. یكی معتزله و دیگری اسلاف معتزله یعنی قدریه نخستین . عقاید معتزله در این باره در فصل مربوط به معتزله بررسی خواهد شد و در اینجا تنها به قدریه نخستین می پردازیم .

قدریه نخستین همان مرجئه قدریه هستند كه یكی از فرقه های مرجئه به شمار می روند. اینان دو اعتقاد مهم داشته اند: یكی اعتقاد به ارجاء و دیگری اعتقاد به تفویض و نفی تقدیر الهی در افعال انسان . غیلان دمشقی ، محمد بن شبیب ، ابی شمر، صالحی و خالدی جزو این فرقه ذكر شده اند. (46)

در میان قدریه ، معبد جهنی و غیلان دمشقی از دیگران مهمترند و این دو به عنوان نخستین كسانی كه اعتقاد به قدر را مطرح كرده اند نام برده می شوند. (47) غیلان دمشقی پیشوای قدریه شام و معبد جهنی قدریه بصره را رهبری می كرد. نقل شده است كه معبد جهنی عقیده قدر را از یك مسیحی به نام ابو یونس سنسویه اسواری اخذ كرد و غیلان دمشقی اعتقاد به قدر را از معبد گرفت . (48) اكثر مستشرقان با توجه به اینكه یكی از مراكز قدریه ، شام و دمشق بوده است و فیلسوفان نصرانی و یونانی در آنجا حضور داشته اند، بر آن اند كه قدریه اعتقاد خویش را از متكلمان نصرانی یا فیلسوفان یونانی گرفته اند. برای مثال گفته اند غیلان آراء خود را از كتاب ینبوع الحكمة یوحنای دمشقی اخذ كرده است . اما برخی دیگر چون مونتگمری وات در این باره تردید كرده اند زیرا كتابهای یوحنای دمشقی بیست تا سی سال پس ‍ از آغاز نزاع غیلان و جعد بن درهم پیرامون جبر و اختیار بوده است . (49) به نظر می رسد كه در فرهنگ دینی و سیاسی مسلمین به اندازه كافی می توان ریشه ها و انگیزه هایی برای طرح مساءله جبر و اختیار یافت و نیازی به جستجو در ریشه های بیرونی و بیگانه ندارد. برای مثال در قرآن كریم آیات متعددی هدایت را به خدای متعال نسبت می دهد و از سوی دیگر آیات دیگری وجود دارد كه اختیار انسان و شكل موضع گیری او را در سعادت خویش مورد تاءكید قرار می دهد. طبیعی است كه مسلمانان با قرائت چنین آیاتی این پرسش را مطرح كنند كه اگر هدایت به دست خداست ، پس نقش ‍ آدمی در این میان چیست . گرچه خود قرآن در برخی آیات و نیز احادیث به این سوال پاسخ داده است . (50) از سوی دیگر چنان كه اشاره شد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله تولد قدریه را پیش بینی كرده بودند. از همه مهمتر اینكه معاویه برای اینكه حكومت خویش را توجیه كند آن را به قضا و قدر حتمی خدا نسبت می داد و كارهای خویش را خواست خدا می خواند. بنابراین طبیعی است كه مخالفان ظلم و جور اموی كه قدریان نخستین نیز از آنها بودند، برای مقابله با امویان قضا و قدر الهی را لااقل به گونه ای كه معاویه و امویان آن را تفسیر می كردند و لازمه تقدیر الهی را مجبور بودن انسان می دانستند، منكر شوند.

مساءله مهم درباره قدریان نخستین كه در راءس آنها غیلان و معبد قرار داشتند این است كه آیا آنان هر گونه تقدیر الهی در اعمال انسان را انكار می كردند یا اینكه آن گونه تقدیری را كه جایی برای آزادی و اختیار انسان باقی نمی گذارد و به جبر می انجامد، منكر بودند. مهمترین سندی كه درباره آرای قدریه باقی مانده است ، نامه غیلان به عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی است . آن قسمت از نامه كه به عقیده قدر مربوط می شود چنین است :

ای عمر! آیا دیده ای كه حكیمی از ساخته و كرده خود عیب جویی كند یا چیزی معیوب بسازد؟ یا كسی را به خاطر كاری كه فرمان و قضای او بدان تعلق گرفته عذاب كند یا به چیزی فرمان دهد كه مستوجب عذاب اوست ؟ آیا هدایت گری را دیده ای كه به هدایت دعوت كند و سپس مردم را از هدایت گمراه سازد؟ آیا مهربانی را یافته ای كه بندگان را بیش از توانشان تكلیف كند یا به خاطر انجام طاعتی عذاب دهد؟ آیا دادگری یافته ای كه مردم را بر ظلم و تظالم وادار كند؟ و آیا راستگویی دیده ای كه مردم را به كذب و تكاذب میان خود وادار نماید؟(51)

آنچه از این نامه می توان استفاده كرد نفی جبر و اثبات آزادی و اختیار انسان بر اساس عدل و حكمت الهی و حسن و قبح عقلی است و به هیچ وجه نمی توان نفی قضا و قدر الهی و اثبات تفویض را به آن نسبت داد. در این نامه ، غیلان می كوشد تا لوازم نظریه جبر را نشان دهد و هر جمله از فقره مذكور یكی از نتایج نظریه جبر و قضا و قدر حتمی خدا به گونه ای كه آزادی انسان سلب گردد، می باشد.

نقل شده است كه غیلان شاگرد حسن بن محمد حنیفه بوده و معبد جهنی از ابن عباس حدیث آموخته است . (52) می دانیم كه محمد حنیفه - فرزند امام علی علیه السلام - و ابن عباس ، هر دو از دانش آموختگان مكتب امام علی علیه السلام بوده اند و همین امر این گمان را كه غیلان و معبد به پیروی از استادان خویش تنها عقیده جبر را انكار می كردند، تقویت می كند.

از سوی دیگر، غیلان و معبد جهنی هر دو از مخالفان سرسخت بنی امیه بودند و علیه كارهای ظالمانه آنان و نیز ترویج نظریه جبر توسط آنها تبلیغ می كردند و به همین جهت توسط خلفای بنی امیه شكنجه و سپس كشته شدند. قاضی عبدالجبار از استادش ابوعلی جبانی نقل می كند كه افرادی چون غیلان به دلیل مبارزه با جبر توسط بنی امیه كشته شدند. (53)

شواهد فوق می تواند این نظر را تاءیید كند كه قدریه نخستین تنها مخالف جبر بودند و نه منكر هر گونه قضا و قدر الهی . اما از سوی دیگر، در كتابهای فرق و مذاهب عقایدی به آنها نسبت داده شده است كه بیانگر اعتقاد به تفویض و نفی تقدیر الهی است .

برای نمونه ، نقل شده است كه معبد جهنی گفته است : ((لا قدر و الامر اءنف )) (54) یعنی تقدیری در كار نیست و كارها از ابتداست ؛ یعنی چیزی از قبل توسط خدا معین نشده است .

شهرستانی از جمله آرای ابوشمر، یكی از قدریه نخستین ، را انتساب تقدیر خیر و شر به انسان و نفی هر گونه تقدیر الهی در این باره می داند. (55)

اما باید توجه داشت كه نویسندگان این كتابها معمولا از اصحاب حدیث و اشاعره هستند و اینان خود به گونه ای طرفدار نظریه جبر می باشند و طبیعی است كه اثبات اختیار رامساوی انكار قدر بدانند. از این رو نمی توان به گزارشهای آنان درباره مخالفانشان كاملا اطمینان پیدا كرد. به هر حال درباره قدریه نخستین سه احتمال وجود دارد:

1.آنان صرفا منكر جبر بودند و اگر قضا و قدر را انكار می كردند، آن گونه قضا و قدری را كه به نفی آزادی و اثبات جبر بیانجامد، منكر بودند.

2.هدف اصلی این گروه مبارزه با بنی امیه و عقیده جبر و اثبات آزادی انسان بود اما چون نمی توانستند میان آزادی انسان و تقدیر الهی جمع كنند، تقدیر الهی را منكر می شدند.

3.اساسا این فرقه درصدد نفی قضا و قدر الهی بودند و اثبات آزادی از فروع نفی قدر می باشد.

به نظر می رسد درجه احتمال سه فرضیه بالا، به همان ترتیبی است كه درج شده ؛ یعنی ، به نظر می رسد فرضیه اول بیشتر با شواهد تاریخی و مستندات علمی هماهنگ است و فرضیه اخیر نادرست است و با قراین ناسازگار است می باشد. (56)