کد مطلب:27782 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:281

مادر












فاطمه بنت اسد، بانویی خردمند، استوارْ گام، بُرنا دل و ارجمند بود. او پیامبر خدا را در كودكی در دامان پُرمهرش پرورش داد.[1] پیامبرصلی الله علیه وآله به او علاقه ای شگرف داشت، بدان گونه كه درباره وی می فرمود: «پس از مادرم كه مرا بزاد، او مادرم بود».[2].

پیامبر خدا، مهربانی و شفقت آن بانوی ارجمند را درباره خودش می ستود و می فرمود: «پس از ابوطالب، هیچ كس با من مهربان تر از او نبود».[3].

فاطمه بنت اسد، اوّلین زنی است كه با پیامبرصلی الله علیه وآله بیعت كرد[4] و همراه علی و فاطمه علیهما السلام، پیاده به مدینه هجرت كرده است.

چون این بانوی بزرگوار، زندگی را بدرود گفت، پیامبر خدا او را در لباس شخصی خود كفن كرد[5] و در تشییع جنازه وی شركت جُست، بر او نماز خواند و پیش از آن كه در قبرش بگذارد، در قبر او خوابید.[6].

علی علیه السلام، چهارمین پسر این دو چهره منوّر تاریخ اسلام، ابو طالب و فاطمه بنت اسد است كه پس از طالب، عقیل و جعفر، زندگی آنها را شكوه بخشیده است.[7].

13. فضائل الصحابة - به نقل از مصعب زبیری -: مادر علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه، دختر اسد،پسر هاشم، پسر عبدمناف، پسر قصی است و او نخستین زن هاشمی است كه فرزندی هاشمی بزاد. او به سوی پیامبرصلی الله علیه وآله هجرت كرد و چون درگذشت، پیامبرصلی الله علیه وآله بر جنازه اش حاضر شد.[8].

14. مناقب آل أبی طالب: ابوطالب در ازدواج با فاطمه بنت اسد، چنین خطبه خواند: سپاس، ویژه پروردگار جهانیان است؛ صاحب عرش بزرگ و مقام كریم و مشعر و حطیم؛ كسی كه ما را برای مِهتری قوم و خدمتكاری كعبه برگزید و ما را كارگزار قوم و خالص و حجّت كامل خویش و به دور از بد دهنی و تردید و آزار و عیب قرار داد و مشاعر را برای ما بر پا داشت و ما - نخبگان خاندان ابراهیم و برگزیدگان آن و فرزندان اسماعیل - را بر دیگر عشیره ها برتری بخشید.

سپس گفت: دختر اسد را به همسری برگزیدم و مهریه او را فرستادم و كار را به پایان بردم. پس، از پدرش بپرسید و گواه باشید.

پس اسد گفت: فاطمه را به همسری ات درآوردیم و از تو خشنودیم.[9].

15. الكافی - به نقل از عبداللَّه بن مسكان، از امام صادق علیه السلام -: «فاطمه بنت اسد، نزد ابوطالب آمد تا بشارت تولّد پیامبرصلی الله علیه وآله را به او بدهد. پس ابوطالب گفت: به مدت یك " سبت " صبر كن. من تو را به [پسری] مانند او بشارت می دهم، جز آن كه پیامبر نیست».

و [امام صادق] فرمود: «سبت، سی سال است و میان پیامبر خدا و امیرمؤمنان، سی سال فاصله بود».[10].

16. امام علی علیه السلام: چون فاطمه دختر اسد بن هاشم درگذشت، پیامبر خدا او را در پیراهن خود كفن كرد و بر او نماز گزارد و بر او هفتاد «تكبیر» گفت ودر قبرش فرود آمد و به اطراف قبر اشاره می نمود، گویی كه آن را فراخ و بر او هموار می كرد و از قبرش بیرون آمد، در حالی كه اشك از چشمانش روان بود ودر قبر او خاك ریخت.

پس چون [از قبرستان بیرون] رفت، عمر بن خطّاب به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! دیدم كاری برای این زن كردی كه برای هیچ كس نكردی.

فرمود: «ای عمر! این زن، مادر من بود، پس از مادرم كه مرا بزاد. ابوطالب، احسان می كرد و صاحب سفره بود و ما را بر خوراك و طعام، گِرد می آورد. پس این زن، همه سهمش را به من می داد، و جبرئیل از سوی پروردگارم عز و جل به من خبر داد كه او از اهل بهشت است، و جبرئیل به من خبر داد كه خدای متعال به هفتاد هزار فرشته فرمان داد تا بر او نماز بگزارند».[11].

17. امام صادق علیه السلام: بی گمان، فاطمه بنت اسد، مادر امیر مؤمنان، نخستین زنی بود كه با پای پیاده از مكّه به مدینه و به سوی پیامبر خدا هجرت كرد و از مهربان ترینِ مردمان به پیامبرصلی الله علیه وآله بود.

او از پیامبر خدا شنید كه می گفت: «بی گمان، مردم در روز قیامت، لُختِ مادرزاد، محشور می شوند». پس فاطمه بنت اسد گفت: وای از رسوایی! سپس پیامبر خدا به او گفت: «من از خدا می خواهم كه تو را پوشیده برانگیزد» و نیز شنید كه پیامبرصلی الله علیه وآله از فشار قبر یاد می كند. پس گفت: وای از ناتوانی! پس پیامبر خدا به او فرمود: «من از خدا می خواهم كه از این (فشار قبر)، كفایتت كند».

و روزی فاطمه به پیامبر خدا گفت:می خواهم این كنیزم را آزاد كنم. پس پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: «اگر چنین كنی، خداوند در برابر هر عضو او، عضوی از تو را از آتش می رهانَد».

پس چون بیمار شد، رسول خدا را وصیّ خود قرار داد و از او خواست كه خادمش را آزاد كند و زبانش بند آمد. پس با اشاره به پیامبر خدا وصیّت كرد و حضرت هم وصیّتش را پذیرفت.

روزی پیامبرصلی الله علیه وآله نشسته بود كه امیر مؤمنان، گریان نزدش آمد. پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: «چه چیز گریانت كرده است؟». گفت: مادرم فاطمه درگذشت.

پیامبر خدا فرمود: «و نیز مادر من، به خدا سوگند!» و شتابان برخاست و به درون خانه آمد. پس به او نگریست و گریست. سپس به زنان فرمان داد تا غسلش دهند و فرمود: «هنگامی كه فارغ شدید، پیش از آگاه كردن من كاری نكنید».

پس چون فارغ شدند، به حضرت خبر دادند. پیامبرصلی الله علیه وآله پیراهن زیرینش را به آنان داد و فرمان داد كه او را در آن كفن كنند و به مسلمانان گفت: «هرگاه دیدید من كاری كردم كه پیش از این نكرده بودم، از من بپرسید: چرا آن را كردی؟».

پس چون زنان از غسل و كفن او فارغ شدند، پیامبرصلی الله علیه وآله به درون آمد و جنازه اش را بر دوش خود حمل كرد و پیوسته زیر جنازه اش بود تا بر سرِ قبرش آورد. سپس آن را بر زمین نهاد و به درون قبر رفت و در آن خوابید. سپس برخاست و او را بر دستانش گرفت و در قبر گذاشت. سپس مدّتی دراز خم شد و با او زمزمه كرد....[12].









    1. تاریخ الیعقوبی: 14/2، تاج الموالید: 88، شرح الأخبار: 214/3، كشف الغمّة: 59/1.
    2. كنز العمّال: 37607/636/13.
    3. الاستیعاب: 3486/446/4، سیر أعلام النبلاء: 17/118/2، اُسد الغابة: 7176/213/7، شرح نهج البلاغة: 14/1.
    4. شرح الأخبار: 1141/215/3، المناقب: 264/277، شرح نهج البلاغة: 14/1.
    5. الكافی: 2/453/1، خصائص الأئمّة: 64.
    6. المستدرك علی الصحیحین: 4574/117/3، تاریخ المدینة: 123/1 و 124، اُسد الغابة: 7176/213/7.
    7. اُسد الغابة: 7176/212/7، تذكرة الخواصّ: 10، البدایة والنهایة: 223/7، شرح الأخبار: 214/3.
    8. فضائل الصحابة: 933/555/2، مناقب علی بن أبی طالب: 2/6.
    9. مناقب آل أبی طالب: 171/2.
    10. الكافی: 1/452/1، معانی الأخبار: 68/403.
    11. المستدرك علی الصحیحین: 4574/117/3، كنز العمّال: 37607/635/13.
    12. الكافی: 2/453/1. نیز، ر. ك: بصائر الدرجات: 287، بحار الأنوار: 23/81/35.