کد مطلب:27790 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:266

پرورش












علی علیه السلام از آغازین سال های زندگی، همراه پیامبر خدا بود. روزگاری زندگی بر ابو طالب دشوار گشت و او در تنگنای معیشت قرار گرفت. پیامبر خدا پیشنهاد كرد كه برادران ابو طالب برای سبك كردن بار زندگی اش برخی از فرزندان او را به خانه های خود ببرند.

تقدیر الهی چنین رقم خورد كه علی علیه السلام به خانه پیامبر خدا بیاید و از آغازین سال های زندگی، پیامبر خدا تربیت او را به عهده گیرد.

پیامبرصلی الله علیه وآله به این كودك خردسال عشق می ورزید، او را به سینه می چسباند، غذا بر دهانش می نهاد، لحظه لحظه زندگی اش را می پایید و انوار تابناك الهی را بر جان او می تابانید.

بدین سان، علی علیه السلام در كنار پیامبر خدا رشد كرد و از چشمه سار زلال فضایل و والایی های پیامبرصلی الله علیه وآله سیراب گشت و همگام و همراه با او روزگار گذرانید، و چون نخستین پرتو وحی تابید، او - كه جانش پیوند ناگسستنی با جان پیامبر خدا یافته بود - بدون هیچ تردیدی به رسالتش ایمان آورد و بدین سان، او اوّلین مرد مؤمن شد.

زیباترین تصویر از این همگامی و همراهی و نقش پیامبرصلی الله علیه وآله در رشد و تربیت علی علیه السلام و مهر و شفقت پیامبر خدا به علی علیه السلام و چگونگی بهره وری علی علیه السلام از این همراهی را، آن بزرگوار، خود در خطبه بلند و شكوهمند «قاصعه» رقم زده است كه در ضمن متونِ گزارش شده در این فصل می خوانید.

60. كشف الیقین - به نقل از یزید بن قعنب -: فاطمه بنت اسد، علی علیه السلام را به دنیا آورد، در حالی كه پیامبر خدا سی سال داشت. پیامبر خدا به او محبّت شدیدی پیدا كرد و به فاطمه فرمود: «گهواره او را نزدیك بستر من قرار بده».

تربیت علی علیه السلام را بیشتر پیامبر خدا به عهده داشت. او را هنگام شستنش می شست و به وی شیر می نوشاند. در خواب، گهواره اش را می جنباند و در بیداری، او را می خندانْد و بر سینه اش می نهاد.[1].

61. شرح نهج البلاغة - به نقل از حسین بن زید بن علی بن حسین علیه السلام -: از پدرم زید شنیدم كه می گفت: پیامبر خدا گوشت و خرما را می جوید تا نرم شود و در دهان علی علیه السلام می نهاد، در حالی كه او خردسال و در دامنش بود.[2].

62. أنساب الأشراف: گفتند ابو طالب، نادار و تنگ دست شده است. پس پیامبر خدا، علی علیه السلام را گرفت تا از هزینه اوبكاهد. از این رو، علی علیه السلام نزد او پرورش یافت.[3].

63. مجالس ثعلب - به نقل از ابن سلّام -: چون ابو طالبْ نادار شد، بنی هاشم گفتند: بگذار هریك از مردان ما یكی از پسرانت را بگیرد. ابو طالب گفت: عقیل را برایم بگذارید و هرچه دوست دارید، بكنید.

پس پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را گرفت و او نخستین نفر در میان اطرافیان پیامبرصلی الله علیه وآله بود كه اسلام آورد.[4].

64. مقاتل الطالبیّین - به نقل از زید بن علی -: در سالی كه قریش دچار خشك سالی و قحطی شدند، پیامبر خدا، علی علیه السلام را كه خردسال بود از پدرش گرفت و حمزه، جعفر را و عبّاس، طالب را تا هزینه زندگی پدرشان را كفایت كنند و بارش را سَبُك گردانند و ابو طالب، خود، عقیل را به سبب علاقه ای كه به او داشت، نگه داشت. پس پیامبر خدا فرمود: «من كسی را برگزیدم كه خدا برایم برگزید: علی را».[5].

65. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از مجاهد بن جبر ابو حجّاج -: از نعمت های خداوند بر علی بن ابی طالب علیه السلام، چیزی بود كه خدا برایش پیش آورد و حالت نیكویی بود كه او برایش اراده كرد.

قریش به قحطی شدیدی دچار شدند و ابو طالب، نانخورهای فراوانی داشت. پس پیامبر خدا به عمویش عباس كه از توانگرترین افراد بنی هاشم بود، فرمود: «ای ابو الفضل! برادرت ابو طالب، عیالوار است و می بینی كه از این قحطی چه به مردم رسیده است. پس بیا تا عائله ابو طالب را سبُك كنیم. من یكی از پسرانش را می گیرم و تو نیز یكی را و سرپرستی شان را به عهده می گیریم».

عباس، موافقت كرد. برخاستند و به نزد ابو طالب آمدند و گفتند: ما می خواهیم عائله ات را سبك كنیم تا آن گاه كه مردم از این سختی به درآیند.

ابو طالب به آنها گفت: اگر عقیل را برای من می نهید، هرچه می خواهید، بكنید.

پس پیامبر خدا علی علیه السلام را گرفت و با خود برد و عباس، جعفر را. پس علی علیه السلام همواره با پیامبر خدا بود تا خداوند، وی را به پیامبری برانگیخت و علی علیه السلام، وی را پیروی و تصدیق كرد؛ و عبّاس، جعفر را گرفت و جعفر، همواره با عبّاس بود تا آن كه مسلمان و از او بی نیاز شد.[6].

66. امام علی علیه السلام - در خطبه ای به نام «قاصعه» -: من در كودكی، سران عرب را به خاك افكنده ام و سركردگان تیره های ربیعه و مُضَر را در هم شكسته ام.

شما موقعیت مرا نزد پیامبر خدا به سبب خویشاوندی نزدیك و منزلت ویژه ام می دانید. به گاه كودكی ام مرا در دامنش می نهاد و به سینه اش می چسبانْد، و در بستر خویش جایم می داد، و مرا به تن خویش می سود، و بوی خوشش را به من می رسانْد، و غذا را می جوید و لقمه لقمه در دهانم می نهاد. از من نه سخن دروغی شنید و نه كار خطایی دید.

بی تردید، خداوند از همان اَوانِ از شیر گرفته شدنِ پیامبرصلی الله علیه وآله، بزرگ ترین فرشته را از میان فرشتگانش شب و روز، همراه او ساخت تا راه بزرگواری و محاسن اخلاقی جهان را بپیماید و من هماره در پی او بودم، همچون بچه از شیر گرفته شده شتر در پیِ مادرش. هر روز از اخلاق خود، نشانه ای برایم برپا می داشت و مرا به پیروی اش وا می داشت.

او هر سال در غار حرا به خلوت می نشست كه من او را می دیدم و كس دیگری او را نمی دید. در آن روزگار، اسلام به خانه ای راه نیافته بود، جز خانه ای كه پیامبر خدا و خدیجه در آن بودند و من، سومین آنان بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را می شنیدم.[7].

67. السیرة النبویّة - به نقل از ابن اسحاق -: از جمله نعمت هایی كه خداوند به علی بن ابی طالب علیه السلام داد، آن بود كه پیش از اسلام، تحت سرپرستی پیامبر خدا بود.[8].

68. شرح نهج البلاغة - به نقل از فضل بن عبّاس -: از پدرم پرسیدم: كدام یك از پسران پیامبر خدا نزدش عزیزتر بودند؟ گفت: علی بن ابی طالب.

گفتم: از تو درباره پسرانش پرسیدم! گفت: او برایش محبوب تر و عزیزتر از همه پسرانش بود. ما از همان كودكی ندیدیم كه روزی از وی جدا شود، مگر در سفر برای خدیجه، و ما در احسان پدر به پسر، همچون او به علی علیه السلام، و در فرمانبرداری پسر از پدر، همچون علی علیه السلام از پیامبر خدا ندیدیم.

و جبیر بن مطعم روایت كرده است: پدرم مطعم بن عدی به ما بچّه های مكّه گفت: شما نمی بینید محبّت این پسر (یعنی علی علیه السلام) را به محمّد و فرمانبرداری اش را از او كه حتی بیشتر از پدرش است؟! به لات و عزّی سوگند، دوست داشتم به جای همه جوانان بنی نوفل، او پسرم باشد.[9].

ر. ك: ج 8، ص 102 (برگزیده خدا).









    1. كشف الیقین: 12/32.
    2. شرح نهج البلاغة: 200/13، بحار الأنوار: 323/38.
    3. أنساب الأشراف: 346/2.
    4. مجالس ثعلب: 29/1.
    5. مقاتل الطالبیّین: 41، شرح نهج البلاغة: 15/1.
    6. المستدرك علی الصحیحین: 6463/666/3، السیرة النبویّة، ابن هشام: 262/1.
    7. نهج البلاغة: خطبه 192.
    8. السیرة النبویّة، ابن هشام: 262/1، تاریخ الطبری: 312/2.
    9. شرح نهج البلاغة: 201/13، بحار الأنوار: 324/38.