کد مطلب:27798 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:265

زینب












او پیام آور خون شهیدان، حماسه سرای قیام ابا عبد اللَّه الحسین، رسواكننده زورمداران و تزویرگران ستم گستر، جلوه وقار، راز حیا، تبلور سربلندی و سرفرازی و اسوه استواری و شكیب است.

زینب علیهما السلام در میان خاندان پیامبر خدا از آن چنان جایگاه بلند و مكانت بزرگی برخوردار است كه قلم را توانِ بر نمودنِ والایی ها، ارجمندی ها و شكوهمندی هایش نیست.

فقیه مورّخ و مصلح بزرگ، علّامه محسن امین عاملی، شخصیت آن بانوی بزرگ را بدین سان ترسیم كرده است:

زینب علیها السلام، از با فضیلت ترینِ زنان و فضلش پُرآوازه تر از آن است كه یاد گردد و روشن تر از آن است كه به نوشته آید.

جلالت شأن، منزلت والا، قوّت استدلال، برتری عقل، استواری قلب، فصاحت زبان و بلاغت بیان، از خطبه هایش در كوفه و شام - كه گویی از زبان پدرش امیر مؤمنان ایراد می گردید -، دانسته می شود، و نیز از احتجاجش بر یزید و ابن زیاد، بدان گونه كه آن دو را خاموش ساخت تا آن جا كه به بدگویی و ناسزا گفتن و مسخره كردن و دشنام دادن - كه سلاح افراد ناتوان از دلیل آوردن است -، پناه بردند و از زینب كبرا شگفت نیست كه این گونه باشد؛ چرا كه او شاخه ای از شاخه های درخت پاك [رسالت] است...

او با پسر عمویش عبد اللَّه بن جعفر بن ابی طالب ازدواج كرد و علی زینبی، عون، محمّد، عبّاس و امّ كلثوم را برایش به دنیا آورد كه عون و محمّد با دایی شان حسین علیه السلام در كربلا كشته شدند.

او «امّ المصائب» نامیده شده است و شایسته چنین نامی هست. او مصیبت درگذشت جدّش پیامبر خدا، مصیبت درگذشت مادرش زهراعلیها السلام، و مصیبت و محنت های پدرش امیر مؤمنان علی علیه السلام و كشته شدن او و محنت و شهادت برادرش حسن علیه السلام و... را شاهد بوده است و پس از شهادت حسین علیه السلام، از كربلا به اسارت برده شد.[1].

زینب علیها السلام از آغاز قیام ابا عبد اللَّه الحسین علیه السلام، همراه برادر شد و در تمام دوران قیام، همدل و همراه و رازدارش بود. شب عاشورا و گفتگوهایش با برادر، روز عاشورا و استقبال های شكوهمندش از شهیدان، شب یازدهم محرّم و رثای جانسوز او در كنار قامت خونین برادر و خطاب به پیامبر خدا، از صفحات زرّین و جاودانه زندگانی سرشار از جلالت، شكیبایی و والایی اوست.

او پس از حادثه عاشورا، سرپرستی قافله اسیران را شكوهمند و استوار به عهده داشت. در كوفه چون مردم، فرزندان پیامبر خدا را بدان سان دیدند و اشك بر رخسار افشاندند، زینب علیها السلام، چنین لب به سخن گشود:

ای كوفیان! ای نیرنگبازان و خیانتكاران و بی وفایان! اشكتان خشك و ناله تان آرام مباد! مَثَل شما، مَثَل كسی است كه رشته های خود را پس از تابیدن، از هم باز می كند... وای بر شما! می دانید چه جگری از پیامبرصلی الله علیه وآله پاره پاره كردید و چه پیمانی را شكستید و كدامین پرده نشین او را بیرون كشیدید و چه حرمتی از او هتك كردید و چه خونی از او ریختید؟![2].

او به راستی زبان علی علیه السلام را بر كام داشت كه چون در قالب جملاتی هیجانبار سخن گفت، مردمانی كه بارهای بار، خطابه های مولا را شنیده بودند، كلام و خطابه علی علیه السلام را به عیان دیدند، و كسی گفت: «به خدا سوگند، زنِ باحیایی چنین سخنور، ندیده بودم. گویی زبان علی علیه السلام را بر كام دارد».

چون ابن زیاد، مست از جام كبر و نخوت و درنده خویی به «آل اللَّه» دشنام داد، با كلماتی جاودانه هیمنه دروغین او را در هم شكست و از جمله گفت:

به خدا سوگند، پیرم را كُشتی و خاندانم را نابود كردی و شاخه ام را بُریدی و ریشه ام را درآوردی. پس اگر این، [حسِّ انتقام] تو را شفا می دهد، پس شفا یافته ای.[3].

و آن گاه كه یزید با تكیه بر جایگاه خلافت و در جمع بزرگان قوم و نمایندگان ملل بر نشان دادن قدرت حاكمیتش و زهرِ چشم گرفتن از دیگران با سفاهت سخن گفت و از جمله، قتل پاكْ نهادان را به خداوند نسبت داد، زینب علیها السلام، شكوهمند و پُرخروش به پاخاست و خطبه آغاز كرد و گفت:

ای پسر آزادشدگان! آیا این عدالت است كه زنان و كنیزان خود را در پسِ پرده كنی و دختران پیامبر خدا را به اسیری بری ؟ پرده شان دریدی و چهره شان را آشكار نمودی و دشمنان، آنان را شهر به شهر می برند؟[4].

و با آن جملات كوتاه و كوبنده، از یك سو پیشینه «برده جنگی بودن» و «آزاد شدگی» نیاكان او و اسلام آوردن آنها را زیر برقِ شمشیر حق و مآلاً، ناشایستگی شخص او را برای خلافت، نشان داد و از سوی دیگر، ستم پیشگی او را در جایگاه خلافت و ظلم گستری اش را در حاكمیت. سرانجام نیز با استناد به آیات، به گونه ای بس گویا و لطیف نشان داد كه آن جایگاه، نه كرامت و موهبت الهی است - بدان سان كه او پنداشته بود و یا كوشیده بود به پندارها بدهد -؛ بلكه فرورفتگی كفرآلود در اعماق انكار و نیز فزون سازی كفر است؛ و امّا شهادت، كرامتی است برای «آل اللَّه» و....

خطابه های زینب كبراعلیها السلام در اوج فصاحت، بلاغت، موقعیت شناسی و تأثیر گذاری است. او چون به مدینه بازگردانده می شود، از گزاردن رسالت شهیدان باز نمی ایستد و روشنگری علیه حاكمیت ستمگر بنی امیه را آغاز می كند و می گسترد و بدین سان، حاكم مدینه، پس از رایزنی با یزید، او را از مدینه تبعید می كند.

دختر ارجمند علی علیه السلام بنا بر گزارش تاریخ، به سال 62 هجری زندگی را بدرود گفته است؛ امّا مدفن آن بزرگوار، مورد گفتگوست.

98. اُسد الغابة - در شرح حال زینب علیها السلام -: پیامبرصلی الله علیه وآله را درك كرد و در حیات او به دنیا آمد و فاطمه علیها السلام، دختر پیامبر خدا، پس از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله، فرزندی به دنیا نیاورد.

زینب، زنی عاقل و خردمند و تمام بود. پدرش علی علیه السلام او را به ازدواج عبد اللَّه، پسر برادرش جعفر بن ابی طالب درآورد. پس برای او علی و عون اكبر و عباس و محمّد و اُمّ كلثوم را به دنیا آورد و هنگامی كه برادرش حسین علیه السلام كشته شد، با او بود و به دمشق برده شد و نزد یزید بن معاویه حاضر شد و سخنش با یزید، هنگامی كه مردی شامی خواهرش فاطمه دختر علی علیه السلام را از یزید خواست، مشهور است و در تاریخ ها ذكر شده است و آن بر عقل و قوّت قلب او دلالت دارد.[5].









    1. أعیان الشیعة: 137/7.
    2. الاحتجاج: 170/110/2، الأمالی، مفید: 8/321، الملهوف: 192.
    3. تاریخ الطبری: 457/5، الكامل فی التاریخ: 575/2، الإرشاد: 116/2.
    4. الاحتجاج: 173/125/2، الملهوف: 215، مقتل الحسین: 64/2.
    5. اُسد الغابة: 6969/134/7، الإصابة: 11267/166/8.