کد مطلب:28369 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

نیرنگ












1783. امام علی علیه السلام: آن گاه كه از پیامبر خدا سخنی برای شما نقل می كنم، به خدا سوگند، اگر از آسمان فرو افتم، برایم دوست داشتنی تر است از این كه بر او دروغ ببندم؛ و [ نیز ]آن گاه كه میان خود و شما سخن می گویم: «به درستی كه جنگ، نیرنگ است»[1] [2].

1784. امام باقرعلیه السلام: به درستی كه علی علیه السلام می فرمود: «اگر پرندگان، مرا برُبایند، برایم دوست داشتنی تر است از این كه چیزی را به پیامبر خدا نسبت دهم كه نفرموده است. از پیامبر خدا شنیدم كه در روز [ جنگ] خندق می فرمود: "جنگ، نیرنگ است". می فرمود: "هر گونه كه می خواهید، سخن بگویید"».[3].

1785. امام علی علیه السلام - در حكمت های منسوب به ایشان -: در نبرد، به نیرنگ خویش بیشتر اعتماد كن تا به نیرویت، و [ نیز] به پرهیز و احتیاط خود، شادمان تر باش تا به كارزار و دلیری ات؛ چرا كه جنگ، جنگِ بی باكان، و غنیمتِ محتاطان است.[4].

1786. الكافی - به نقل از عدی بن حاتم -: به درستی كه امیرمؤمنان، هنگامی كه در صفّین با معاویه رو در رو شد، صدایش را بلند می كرد تا یارانش بشنوند ومی فرمود: «به خدا سوگند، معاویه و یارانش را خواهم كُشت!». آن گاه در آخر سخن، صدایش را آهسته می كرد و می گفت: «إن شاء اللَّه!».

من نزدیك ایشان بودم و گفتم: ای امیرمؤمنان! به درستی كه سوگند یاد كردی بر آنچه انجام می دهی. آن گاه «ان شاء اللَّه» گفتی. مقصودت از این، چه بود؟

فرمود: «جنگ، نیرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغگو نیستم. خواستم تا یارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستی نكنند و [ به نبردِ] با آنان، رغبت پیدا كنند. پس درآینده، داناترین آنان، از این سخنْ سود بَرَد. إن شاء اللَّه!».[5].

1787. تفسیر القمی - در گزارش جنگ خندق -: امیر مؤمنان، در حالی كه هَرْوَله می كرد، [ از جایی ]گذشت... عمرو [ بن عبد ود] به وی گفت: كیستی؟

گفت: «من، علی بن ابی طالب، پسر عموی پیامبر خدا و داماد اویم».

عمرو گفت: به خدا سوگند، پدرت در گذشته با من دوست بود و ناخوش دارم كه تو را به قتل رسانم. پسر عمویت هنگامی كه تو را به سویم فرستاد، در امان نبود كه تو را با نیزه ام برُبایم و میان زمین و آسمانْ رها سازم، نه زنده و نه مرده!

امیرمؤمنان به وی گفت: «پسر عمویم می دانست كه اگر تو مرا بكُشی، من وارد بهشت شوم و تو در آتش باشی، و اگر من تو را بكُشم، تو در آتش باشی و من در بهشت».

عمرو گفت: هر دوی آنها به سودِ توست، ای علی! و این، تقسیمِ ناعادلانه ای است!

علی علیه السلام فرمود: «این سخن، بگذار. من از تو شنیدم كه در حالی كه پرده های كعبه را گرفته بودی، می گفتی: "هیچ كس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آن كه یكی از آنها مرا اجابت كنم" و [ اینكْ] من سه خواسته بر تو عرضه می دارم، یكی را اجابت كن».

[ عمرو ]گفت: بگو آنها را، ای علی!

فرمود: «یكی آن كه شهادت دهی كه خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد، پیامبر خداست».

[ عمرو ]گفت: این را رها كن و دومین خواسته را بپرس.

فرمود: «این كه بازگردی و این سپاه را از [ رویارویی با] پیامبر خدا بازگردانی. اگر [ پیامبر ]راستگو باشد، شما نیز به واسطه او عزّت و برتری یابید، و اگر دروغگو باشد، دزدان و فرومایگان عرب [ برای از میان بُردن او] بس باشند».

عمرو گفت: آن وقت، زنان قریش با یكدیگر گفتگو نمی كنند و شاعران در سروده هایشان [ نخواهند گفت] كه من از جنگ ترسیدم و به عقب بازگشتم؟ [ در این صورت، ]گروهی را كه مرا برخود رئیس كردند، یاری نكرده ام.

امیرمؤمنان فرمود: «[ خواسته] سوم، آن است كه فرود آیی، تا با تو كارزار كنم؛ چرا كه تو سواره ای و من پیاده».

آن گاه از اسبش پایین پرید و آن را پی كرد وگفت: این، خصلتی است كه گمان نمی كردم یكی از عرب ها مرا بدان وادار نماید.

آن گاه [ كارزار را ]شروع كرد و با شمشیر بر سرِ علی علیه السلام زد. امیرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [ شمشیر] سپر را بُرید و بر سرش نشست.

علی علیه السلام بدو فرمود: «ای عمرو! آیا تو را بس نیست كه با تو كارزار می كنم و تو جنگاور عرب هستی كه از یاورْ كمك گرفتی؟».

عمرو به پشت سرش نگاه كرد. امیرمؤمنان، به سرعت ضربه ای بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع كرد. گَرد و غباری از میان آنان بلند شد.

منافقان گفتند: علی بن ابی طالب، كشته شد.

سپس گَرد و غبار خوابید و نگاه كردند. در این هنگام، امیر مؤمنان را بر روی سینه عمرو دیدند كه ریش او را گرفته و می خواهد سر او را از تن جدا كند. سپس سرش را بُرید و آن را گرفت و به سوی پیامبر خدا آمد، در حالی كه بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جاری بود و از شمشیرش خون می چكید، و در حالی كه سرِ عمرو در دستش بود، چنین رجز می خواند:

«من، علی و پسر عبدالمطّلبم

مرگ برای جوانمرد، از فرار بهتر است».

آن گاه پیامبر خدا فرمود: «ای علی! بر او نیرنگ كردی؟».

گفت: بلی ای پیامبر خدا! جنگ، نیرنگ است.[6].









    1. صحیح البخاری: 6531/2539/6 و: 3415/1322/3، صحیح مسلم: 1066/746/2.
    2. در مسند احمد بن حنبل، این جمله این گونه نقل شده است: آن گاه كه از غیر پیامبرصلی الله علیه وآله سخنی گویم، پس همانا مردی در حال مبارزه ام. (مسند ابن حنبل: 216/177/1)
    3. تهذیب الأحكام: 298/162/6، قرب الإسناد: 466/133.
    4. شرح نهج البلاغة: 588/312/20.
    5. الكافی: 1/460/7، تهذیب الأحكام: 299/163/6، تفسیر القمّی: 60/2.
    6. تفسیر القمّی: 183/2، بحار الأنوار: 226/20.