کد مطلب:28410 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:138

حرص












2026.الأمالی- به نقل از مالك بن اوس-: [ علی علیه السلام] به دنبال طلحه و زبیر فرستاد و آنان را فرا خواند.پس به آنان فرمود: «آیا شما دو نفر از روی میل و بدون اكراه به سراغ من نیامدید و با من بیعت نكردید؟ پس [ در حكومت من] چه چیز را ناروا دیدید؟ آیا در داوری ستم كردم یا بیت المال را به خود اختصاص دادم؟».

گفتند: نه.

فرمود: «آیا مرا در كاری مربوط به مسلمانان فرا خواندید و كوتاهی كردم؟».

گفتند: پناه بر خدا!

فرمود: «پس كدام كارِ مرا خوش نمی دارید كه به مخالفت من برخاستید؟».

گفتند: این كه تو با روش عمر بن خطّاب در تقسیم [ بیت المال]، مخالفت ورزیدی و سهم ما را از ثروت های عمومی كم ساختی و بهره ما را در اسلام، از آنچه خداوند به واسطه شمشیرهای ما غنیمت قرار داد، مانند دیگران قرار دادی؛ دیگرانی كه خودْ [ روزی] جزوِ غنیمت های ما بودند و میان ما و آنان به یك سانْ رفتار كردی.[1].

2027.الجمل: طلحه و زبیر به سوی امیر مؤمنان رفتند.طلحه، حكومت عراق را درخواست كرد و زبیر، حكومت شام را. علی علیه السلام هیچ یك از خواسته های آنان را نپذیرفت. آن دو خشمگینانه بازگشتند و آنچه را پیش از آن گمان می بردند، فهمیدند. دو یا سه روز از او كناره گرفتند.پس نزد او رفتند و تقاضای ملاقات كردند. علی علیه السلام به آنان اذن داد.او (علی علیه السلام) در بالاخاخانه خود بود. آن دو بالا رفتند و در حضور او نشستند و گفتند: ای امیرمؤمنان! شرایط زمانه را می دانی و از گرفتاری ما باخبری.نزد تو آمده ایم تا چیزی به ما ببخشی تا به اوضاعمان سر و سامان دهیم و بتوانیم حقوقی را كه بر گردن داریم، ادا كنیم.

علی علیه السلام فرمود: «شما از آنچه كه من در منطقه یَنْبُع[2] دارم، باخبرید.اگر می خواهید، مقداری كه ممكن است برای شما بنویسم».

گفتند: ما نیازی به ثروت [ شخصی] تو در ینبع نداریم.

علی علیه السلام فرمود: «پس چه كنم؟».

گفتند: از بیت المال به ما مقداری اختصاص ده كه زندگی ما را كفایت كند.

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: سبحان اللَّه! من چه اختیاری در بیت المال دارم؟ بیت المال، از آنِ مسلمانان است و من تنها خزانه دار و امین آنانم. اگر مایل باشید، بر منبر می روم و خواسته شما را از مردم می پرسم. اگر اجازه دادند، انجام می دهم. من چه اختیاری نسبت بدان دارم؟ این برای تمام مسلمانان است، چه این جا باشند چه نباشند؛ لیكن من عذر خود را به شما گفتم».

آن دو گفتند: ما درصدد به زحمت انداختن تو نیستیم.اگر تو را بدین امر وا داریم، مسلمانان تو را اجابت نخواهند كرد.

امام علیه السلام به آن دو فرمود: «پس من چه كنم؟».

گفتند: حرف هایت را شنیدیم.[3].

2028.المناقب- به نقل از ابو بشیر شیبانی-: از بیعت علی علیه السلام چیزی نگذشته بود كه طلحه و زبیر، نزد او آمدند و گفتند: ای امیرمؤمنان! زمین ما زمینی سخت و ناهموار است و نانخور ما بسیار و درآمد ما اندك.

فرمود: «مگر به شما نگفتم من به هیچ كس چیزی نمی بخشم؟».

گفتند: چرا.

فرمود: «پس همكیشان خود را بیاورید.اگر بدین كار رضایت دادند، به شما می بخشم، وگرنه به شما تنها نخواهم داد، و اگر سرمایه ای نزد من باشد، از سهم خودم به شما خواهم داد.اگر صبر كنید تا سهم من به دست آید، از سهم خود به شما می بخشم».

گفتند: ما از سهم تو چیزی نمی خواهیم و از نزد او بیرون رفتند.

چند روزی نگذشت كه دوباره بازگشتند و گفتند: آیا اجازه عمره به ما می دهی؟ فرمود: «شما قصد عمره ندارید؛ بلكه قصد نیرنگ دارید».[4].

2029.دعائم الإسلام: برای ما از علی علیه السلام گزارش شده است كه به عمّار بن یاسر، عبید اللَّه بن ابی رافع و ابوهیثم بن تیّهان فرمان داد كه غنیمتی را میان مسلمانان تقسیم كنند و به آنان فرمود: «در تقسیم آن، عدالت ورزید و كسی را بر كسی برتری ندهید».

آنان محاسبه كردند و دریافتند كه به هریك از مسلمانان، سه دینار می رسد. پس آن را به مردم دادند. آن گاه طلحه و زبیر با پسرانشان آمدند. به هریك از آنان نیز سه دینار بخشیدند. طلحه و زبیر گفتند: عمر، این چنین به ما نمی داد. آیا این كار را خودسرانه می كنید یا دستور پیشوایتان است؟

گفتند: امیر مؤمنان به ما این چنین دستور داد.

طلحه و زبیر، نزد علی علیه السلام رفتند و او را بر سرِ یكی از زمین هایش زیر آفتاب یافتند كه بر كارگری كه در حضورش كار می كرد، نظارت داشت.

گفتند: مایلی به سایه برویم؟

فرمود: «آری».

آن گاه به وی گفتند: ما سراغ كارگزارانت در تقسیم این غنیمت رفتیم و آنان، به اندازه دیگر مردم به ما بخشیدند؟

فرمود: «و شما چه می خواهید؟».

گفتند: عُمر، این چنین به ما نمی بخشید.

فرمود: «پیامبر خدا، چگونه به شما می بخشید؟».

ساكت شدند.

آن گاه فرمود: «آیا پیامبر خدا به طور برابر و بدون زیادی بین مسلمانان تقسیم نمی كرد؟».

گفتند: چرا.

فرمود: «به نظرتان روش پیامبر خدا برای پیروی شایسته تر است یا روش عمر؟».

گفتند: روش پیامبر خدا؛ ولی- ای امیرمؤمنان!- ما دارای سابقه، دارایی و خویشاوندی هستیم.اگر می توانی ما را با مردمْ برابر نكنی، چنین كن.

فرمود: «سابقه شما بیشتر است یا من؟».

گفتند: سابقه تو.

فرمود: «خویشاوندی شما نزدیك تر است یا خویشاوندی من؟».

گفتند: خویشاوندی تو.

فرمود: «بی نیازی شما بیشتر است یا من؟».

گفتند: تو- ای امیر مؤمنان!- بی نیازتری.

فرمود: «به خدا سوگند، من و این كارگر، در این غنیمت یكسانیم!».[5].

2030.مروج الذهب: وقتی معاویه كشته شدن شامیان و خشم گرفتنِ مردم عراق را بر آنها دید، نعمان بن جَبَله تَنوخی را- كه پرچمدار قوم خود در ناحیه ای از یمن در قبیله بَهْراء بود- فراخواند و به وی گفت: تصمیم گرفته ام فردی پیشروتر از تو را كه دینش خالص تر از تو باشد، بر قبیله ات بگمارم.

نعمان به وی گفت: به راستی كه اگر قوم خود را به پیوستن سپاه خودی فرا می خواندیم، در آنان، سستی و تأنّی مشهود بود؛ چه رسد كه آنان را به سوی شمشیرهای بُرنده و نیزه های رُدَیْنی[6] مُشبّك [ بر اثر فراوانی فرورفتگی در یكدیگر] و مردمانی تیزبین فرا می خوانیم به خدا سوگند، من خیر و صلاح تو را بر خودم ترجیح دادم و فرمانروایی تو را بر دین خود برگزیدم. خوش بختی و كمال را در راه خواسته های تو رها ساختم، با این كه آن را می شناختم و از حق كناره گرفتم، با این كه آن را می دیدم و به هیچ كمالی توفیق نیافتم. آن گاه كه به خاطر حكومت تو، با پسر عموی پیامبر خدا و نخستین ایمان آورنده به او و هجرت كننده با او جنگیدم.

[ ای معاویه!] اگر آنچه را در اختیار تو گذاردیم، در اختیار او می گذاشتم، با مردم، بسیار مهربان تر بود و بیشتر می بخشید؛ ولی ما كار را به تو واگذار كردیم و چاره ای جز به پایان بُردن آن نیست؛ چه كار درستی باشد و چه نباشد، و حاشا كه كار درستی باشد! و به زودی برای انجیر و زیتون غوطه[7] خواهیم جنگید؛ زیرا از میوه ها و نهرهای بهشت، محروم شده ایم!

آن گاه به سوی قومش رفت و آهنگ جنگ كرد.[8].

ر.ك: ص 107 (آمادگی ناكثین برای شورش بر ضد امام).









    1. الأمالی، طوسی: 1530/731، بحار الأنوار: 9/30/32.
    2. شهركی در نزدیكی مدینه كه دارای چشمه ها و آبادانی و دژهاست.(تقویم البلدان: 89).
    3. الجمل: 164.
    4. المناقب، طبعة مكتبة نینوی: 112، تذكرة الخواص: 59.نیز، ر.ك: الكافئة:12/14.
    5. دعائم الإسلام: 384/1، مناقب آل أبی طالب: 111/2، بحار الأنوار: 23/116/41.
    6. رُدَیْنی: رُدَیْنه، نام زنی بود كه در جاهلیت نیزه ها را صاف می كرد، از این رو، این نیزه ها به وی منسوب شده بود.
    7. غوطه: ناحیه ای كه دمشق بخشی از آن بود و پُر از درختان به هم پیوسته بود.
    8. مروج الذهب: 394/2.